خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: هرکس از فرزند او میپرسید «پدرت چکاره است، میگفت کتاب میخواند!
_: یعنی چکار میکند؟
_: همین دیگر، کتاب میخواند!»
شاید این بهترین توصیف از ایرج افشار باشد، مردی که بسیار کتاب میخواند، و بسیار کتاب جمع میکرد.
ایرج افشار (زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران) یکی از برجستهترین پژوهشگران فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی بود. میتوان گفت او به عنوان پدر کتابشناسی ایران شناخته میشود و در زمینههای مختلفی از جمله ایرانشناسی، کتابشناسی، نسخهپژوهی، و روزنامهنگاری فعالیت داشت.
ایرج افشار در تهران به دنیا آمد و فرزند دکتر محمود افشار یزدی بود. او تحصیلات خود را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به پایان رساند و بعدها به عنوان استاد در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول به کار شد.
افشار سابقه تدریس در دانشگاههای داخل و خارج از ایران را داشت و در دانشگاههای برن و ساپورو تدریس کرده است. او همچنین اولین رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران بود و در چندین مجله فرهنگی به عنوان سردبیر یا مدیر فعالیت داشت. ایرج افشار در طول عمر فرهنگی خود با مجله و نشریات معتبری همکاری کرد و نوشتههایش در آنها چاپ شد، همچنین وی سردبیر و صاحب امتیاز چند مجله در دورههای مختلف بود. افشار در برخی از نوشتههایش از نام (الف. الف) و (الف. افشار) در دهه ۱۳۲۰، پناه (در مجله ایران ما )۱۳۳۰ و ساسان (در مجله ستاره) ۱۳۳۱ برای خود استفاده کرده است.
محمدرضا شفیعی کدکنی و ایرج افشار
افشار از دهه ۲۰ شمسی به بعد با مجله و نشریههای، آینده، آئین، خاورزمین، یادگار، پیام نو، مردم، جهان نو، خواندنیها، قیام ایران (بهجای) جبهه، داریا، یغما، شرقمیانه، دانش، سالنامه کشور ایران، اطلاعات ماهانه، شهرری، مهر ایران، نمایشگاه، اطلاعات ماهانه، ایران ما، سپیدهدم، نورجهان، عالم هنر، سخن، مهر، آموزش و پرورش، آسیا، کبوتر صلح، گلهای رنگارنگ، عالم هنر، ستاره، هوخت، تئاتر، تربیت، مجموعه فرهنگ ایرانزمین، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، کیهان فرهنگی، بامشاد، کتابهای ماه، راهنمای کتاب، اطلاعات، نشریه نسخههای خطی، نشریه ایرانشناسی، کاوه، سالنامه ایساتیس، نشریه سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا، ارمغان، نشریه اخبار دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز، فردوسی، وحید، نشریه وزارت امور خارجه، هنر و مردم، نشریه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، یادنامه ایرانی مینورسکی، بررسیهای تاریخی، کتابداری، ایرانشناسی، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، مجموعههای فرهنگ ایران زمین، خرد و کوشش، گوهر، بررسیهای تاریخی، کتاب امروز، روابط بینالمللی، تاریخ، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم، نگین، محیط ادب، فردای ایران، اثر، مجموعه فرخنده پیام، بیاض، حافظشناسی، زبان فارسی در آذربایجان، عابدی نامه، مجموعه هفتاد مقاله، آدینه، فصلنامه تئاتر، دنیای سخن، صوفی، کهکشان، کلک، آرمان، جُنگ، دانش و فن، فصل کتاب، نشر دانش، ایندوایرانیکا، گلچرخ، مجموعههای یزدنامه، گیلاننامه، گیلهوا، رهآورد، تصویر، مجموعه نامواره دکتر محمود افشار، آینه پژوهش، کرانه، ایراننامه، سالنامه گلآقا، گردون، مجموعههای نامگانی علی سامی، یکی قطره باران، کتاب پاژ، قافلهسالار سخن، معارف، تحقیقات اسلامی، نامه فرهنگستان، جهان کتاب، نگاه نو، گلستان، ایرانشناسی، رهآورد، معارف، آینه میراث، جهان کتاب، فرهنگ، نگاه نو، فصلنامه شقایق و بخارا همکاری کرد.
ایرج افشار نزدیک به ۳۰۰ کتاب و بیش از ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای مختلف تألیف کرده است. از جمله آثار مهم او میتوان به فهرستنامه کتابشناسی ایران و سواد و بیاض اشاره کرد. او همچنین به عنوان مصحح متون کهن فارسی شناخته شده است. او همچنین عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و انجمن ایرانشناسی بود و در نهادهای مختلف پژوهشی و فرهنگی فعالیت میکرد. او به دلیل تلاشهایش در زمینه اطلاع رسانی فرهنگی و تدوین منابع اطلاعاتی، از مهمترین چهرههای فرهنگی ایران به شمار میرود.
در آثار برجسته استاد ایرج افشار، از پیشکسوتان و نوآوران برجسته حوزه ایرانشناسی، میتوان به مواردی بی نظیر اشاره کرد که سهم بسزایی در اعتلای این رشته داشتهاند. دفتر کتابهای ایران، یکی از مهمترین اقدامات او، آغازگر تدوین و انتشار کتابشناسی ملی بود؛ اثری بنیادین که تا پیش از آن هیچ نهادی برای نشر آن پیشقدم ن شده بود. این دفتر نقطه عطفی در ثبت و بازنمایی رسمی کتابهای منتشر شده در کشور به شمار میرود. از دیگر دستاوردهای ارزشمند او، تصحیح و انتشار متون کهن فار سی است. آثار درخشانی چون «الصیدنهفیالطب» (ترجمه فارسی) از ابوریحان بیرونی در زمینه داروشناسی باستان و «مجملالحکمه»، ترجمهای حکیمانه از رسائل اخوانالصفا، شاهدی بر تلاش او برای زندهنگهداشتن گنجینههای علمی گذشته بودهاند. یکی دیگر از آثار ماندگار ا ستاد، مجموعه بینظیر «فهرست مقالات فارسی» است؛ اثری که به نوعی شاهکلید پژوهشهای فارسی زبان محسوب میشود.
ایرج افشار، اللهیار صالح و عباس زریاب خویی
از دیگر آثار او میتوان به «فهرست دستنویسهای فارسی در کتابخانه ملی اتریش و آرشیو دولتی اتریش در وین» اشاره کرد. این فهرست که توسط نشر فهرستگان به چاپ رسید، به درستی بهعنوان کتاب سال ۱۳۸۲ خورشیدی انتخاب شد.کتابهایی مانند: «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر»، «سمریه: در مزارات سمرقند»، «جامع مفیدی»، «اسکندرنامه»، «تاریخ مختصر اصفهان»، «دیوان کهنه حافظ»، «تاریخ ایران در دوره قاجار»، «اخبار مغولان در انبانه ملأ قطب»، «الاکیال و الاوزان» و بسیا ری دیگر، تنها بخشی از تلاشهای بیوقفه او برای کشف و انتشار منابع گوناگون ایران شناسی است.
کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و ایرج افشار
کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به عنوان بزرگترین کتابخانه دانشگاهی ایران، توسط اهدای سید محمد مشکات در سال ۱۳۲۸ بنیانگذاری شد. او ۱۳۲۹ نسخه خطی نفیس را به دانشگاه تهران اهدا کرد که هسته اصلی این کتابخانه را تشکیل داد. در سال ۱۳۴۶، مدیریت کتابخانه به صورت مستقل درآمد و ایرج افشار به عنوان رئیس کتابخانه مرکزی منصوب شد. همچنین سید حسین نصر به ریاست شورای کتابخانه مرکزی که شامل ۱۶ عضو بود، انتخاب گردید. به این ترتیب، بهرهبرداری از ساختمان جدید و نیمهتمام این کتابخانه در شهریور ۱۳۴۹ آغاز شد و نسخههای خطی موجود در دانشکدههای این دانشگاه به این ساختمان منتقل گردید. برای احداث و تجهیز آن، بیش از بیست میلیون تومان از اعتبارات سازمان برنامه هزینه شد. این بنا در سال ۱۳۵۰ به طور رسمی افتتاح گردید. همچنین در همان سال، ایرج افشار انتشار کتابها، فهرستها و جزوات مربوط به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد را پایهگذاری کرد. اکنون، این کتابخانه به عنوان بزرگترین کتابخانه دانشگاهی ایران شناخته میشود.
سال ۱۳۲۸: سید محمد مشکات ۱۳۲۹ نسخه خطی را به دانشگاه تهران اهدا کرد.
سال ۱۳۴۶: کتابخانه مستقل شد و ایرج افشار به مدیریت آن منصوب شد.
سال ۱۳۵۰: بنای فعلی کتابخانه گشایش یافت و انتشارات کتابخانه مرکزی توسط ایرج افشار تأسیس شد.
سال ۱۳۵۳: مرکز اسناد به کتابخانه اضافه شد و نام آن به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد تغییر یافت.
زندگی علمی افشار همواره با عشق و علاقه به کتاب و نسخهشناسی پیوند خورده بود. او با نگارش بیش از ۳۰۰ اثر در حوزه ایرانپژوهی، تصحیح متون و انتشار بیش از ۲۰۰۰ مقاله علمی، خدماتی بیبدیل به تاریخ فرهنگ و ادب ایران ارائه کرد. علاوه بر این، تدوین ۷۷ مقاله به زبانهای غیرفارسی، نگارش ۱۶۲ مقدمه برای آثار دیگران، مشارکت در فهرست نگاری نسخههای خطی دانشگاه هاروارد و همکاری با مجموعه وسیعی از ناشران و انجمنها نشاندهنده جایگاه ویژه او در عرصه فرهنگی است. از یادگارهای ماندگار او نیز میتوان به اهدای کتابخانه شخصیاش اشاره کرد؛ مجموعهای ارزشمند شامل بیش از ۳۰ هزار نسخه خطی و چاپی، که بستر تحقیقاًتی غنی برای پژوهشگران امروز فراهم آورده است.
میگویند: «الاسماء تنزل من السماء» (نامها از آسمان نازل میشوند). ایرج در شاهنامه نام سومین پسر فریدون است، نامی که آنرا کوتاه شده ایران ویج (سرزمین مرکزی ایران) میدانند و در ریشه با ایران و آریا همخانواده است. ایرج افشار یزدی، فرزندی شایسته برای ایران بود.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: فاروق نجمالدین در نجف به دنیا آمده و از نوجوانی در تهران زندگی میکند. تحصیلات دانشگاهیاش را در ایران رشته جامعهشناسی و علوم ارتباطات گذرانده و پس از آن، بهعنوان فیلمساز و تهیهکننده برنامههای تلویزیونی مستند و داستانی در صدا و سیما فعالیت حرفهای خود را آغاز کرده است. آنطور که خودش میگوید مثل بسیاری از افراد دیگر، به آثار ادبی علاقهمند بوده و همین علاقه موجب شد که در هر دو زبان فارسی و عربی مطالعه کند. طبیعتاً برای هر کسی ممکن است این فکر پیش بیاید که شیوایی و زیباییای که در یک زبان مشاهده میکند، به زبان دیگر منتقل کند؛ چه از فارسی به عربی، چه از عربی به فارسی. به این ترتیب او در عرصه ترجمه نیز کار خود را شروع کرد، تجربهای که بهانه این گفتگو بود.
مشروح گفتگوی او با مهر درباره ترجمه ادبیات معاصر عرب و کتاب «مجنون سلما» نوشته جان دوست و ترجمه فاروق نجم الدین را در ادامه میخوانید:
* کار سخت مترجم به نظرم ساختن پل ارتباطی بین دو زبان است، این ارتباط را باید خیلی خوب برقرار بکند.
ببینید، طوری است که وقتی انجام نمیدهی، احساس دغدغه داری، میدانی؟ این شیوه بیان و ادبیات بخشی از زندگی تو شده است، وقتی آن را کتمان میکنی یا به زبان نمیآوری، انگار چیزی کم است. اما وقتی انتقالش میدهی، به نوعی به آرامش میرسی. در نتیجه، بله، هر دو جنبه را دارد؛ هم سختیها و هم رضایتی که به انسان میدهد.به هر صورت من کار ترجمه را، در کنار فیلمسازی، به شکل جدیتر از دهه ۸۰ شروع کردم.
* اولین کتابی که ترجمه کردید، چه بود؟
کارم را با ترجمه دو نمایشنامه از غسان کنفانی آغاز کردم. یکی از آنها «پلی به سوی ابدیت» نام دارد. این نمایشنامهها در واقع محتوایی فلسفی دارند، با تأکید بر اسطورههای جامعه عرب و پرداختی خاص که به گفته خود نویسنده، اگزیستانسیالیستی است. غسان کنفانی گرایشهای انسانی داشت و جزو مبارزینی بود که به دلیل مقاومت در برابر اشغالگری از فلسطین رانده شده بود. او هرگز سلاح برنداشت، اما نهایتاً به خاطر فعالیتهای قلمیاش توسط نیروهای صهیونیستی ترور شد.
* صهیونیستها انتخاب شده کسانی را هدف قرار میدهند که مبارزهشان فکر ی است. میدانند که باید فکر را از میان ببرند، پیش از آنکه منجر به عمل شود.
در دهه ۹۰ میلادی، این مباحث به موضوعات دیگری نیز کشیده شد. من در حوزه جامعهشناسی و علوم ارتباطات فعالیت داشتم و کتابی تحت عنوان جنبشهای معاصر جهان عرب در دوران مدرنیته ترجمه کردم که از ابراهیم حیدری بود و توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شد. همچنین کتاب دیگری با نام تولد اهریمن ترجمه کردم که اثری روزنامهنگارانه است و به قلم آقای عبدالباری عطوان، روزنامهنگار معروف فلسطینی نوشته شده بود.
* چه عنوان کنجکاویبرانگیزی! درباره چیست؟
این اثر درباره داعش نوشته شده. عنوان عربی آن تنها اشارهای به دولت اسلامی در عراق دارد.
* به نظرم انتخاب نام فارسی آن جذاب و پرمعناست.
ما از دورهای اهریمنی عبور کردهایم و هنوز هم خطر بازگشت آن وجود دارد. مسئله این است که این خطر تنها از بیرون جوامع نمیآید، بلکه ریشههایی درون این جوامع دارد. جوامعی همچون کشورهای عربی، افغانستان، زمینهای برای ظهور تلقیهای تندروانه، افراطی و بنیادگرایانه دارند؛ تلقیهایی که اساساً مخرب و ویرانگر هستند. این امر شاید ارتباط مستقیمی با کتاب نداشته باشد، اما کوتاه بگویم که ظهور چنین تفکراتی بیشتر ناشی از ناکامی از گرایشهای ناسیونالیستی در پنجاه سال گذشته بوده است. حکومتهای ناصری، بعثی و ناسیونالیستی لیبرال در طول یک قرن گذشته، مخصوصاً در مواجهه با مسائلی مانند اسرائیل، موفقیت چندانی کسب نکردند. این ناکامیها باعث شد حتی برخی از روشنفکران، فارغالتحصیلان دانشگاه الازهر، چه دینیگرا و چه غیر دینی، به این نتیجه برسند که آن جریانها نیز راه به جایی نبردهاند؛ و ما همچنان ملتی درجه دو باقی ماندیم. همین عامل موجب تقویت تفکرات افراطی و گرایش به بنیادگرایی شد.
* بنابراین، تلاش میشود تا با تکیه بر دیدگاههای افراطی و بنیادگرایانه در حوزه مذهب و دین پیش بروند و به بزرگی برسند؟
بله، این گروهها توانستند بخشی از جامعه را بسیج کنند و امروز هم همچنان به بسیج کردن ادامه میدهند. به همین دلیل واقعاً میتوان آنها را نوعی «اهریمن» تلقی کرد، اما نه اهریمنی که بیرون از جامعه وجود دارد؛ بلکه این پدیده از دل خود جوامع ما سرچشمه میگیرد.
* غرب هم به این وضعیت دامن میزند، آتش آن را شعلهورتر میکند و این جریانها را بزرگتر جلوه میدهد. به نظر میرسد این را خوب فهمیده است و اگر هدفش مقابله با اسلام یا موجودیت این تمدنها و کشورها باشد، تلاش میکند این کار را از طریق جریانهای درونی این جوامع و با استفاده از شمشیری که به نام اسلام بلند شده انجام دهد.
علتها بسیار متنوع هستند و نمیخواهم وارد جزئیات این بحث شوم، اما میخواهم توجه شما را به نکتهای جلب کنم؛ مثلاً گروههایی مثل داعش، بخش قابلتوجهی از نیروهای خود را از مناطقی مثل چچن تأمین میکنند. حالا چرا؟ یعنی هرچه از مرکز این ایدئولوژی دورتر میشویم، گرایش به بنیادگرایی بیشتر میشود؟ پاسخ مثبت است. جوامعی که تازه به نوعی گرایش دینی میرسند یا به تازگی این هویت را پذیرفتهاند، انگیزه بیشتری دارند که بگویند: شما، چه به عنوان عرب یا مسلمان، دین را درست نفهمیدهاید! این رفتار معمولاً از تلاش برای فاصله گرفتن از گذشته خود و محیط اطرافشان (که اغلب با سنتهای مسیحی شکل گرفته) ناشی میشود. در نتیجه، آنها برای ارائه یک هویت جدید که با جامعه سابقشان تضاد داشته باشد، به سمت تفاسیری بنیادگرایانهتر متمایل میشوند. نمونهاش را میتوانید در جاهایی مثل جزیره بالی یا چچن مشاهده کنید، که افراد زیادی از آن مناطق به چنین گرایشهایی جذب میشوند. نمیتوان انکار کرد که چنین جریانهایی، حتی اگر مستقیماً از متن اسلام سنتی نشأت نگرفته باشند، ارتباطی با آن دارند. به طور مثال، وقتی کسی از بهائیت تغییر دین داده و مسلمان میشود، گاهی رفتارهای شدیدتری علیه بهاییها از خود نشان میدهد. مشابه این موضوع را تاریخ ما ایرانیها نسبت به زرتشتیان نشان میدهد؛ کافی است به متون تاریخی نگاه کنید. عربها نیز از همین منظر با دورههای مختلف اسلامی روبهرو بودهاند. حالا این بحث خودش موضوع مستقلی است که خارج از بحث میشود.
* این کتاب واقعاً جالب بود. بعد از آن، شما چه کتاب دیگری ترجمه کردید؟
یک کتاب سه جلدی با عنوان ادیان و مذاهب در عراق که هنوز چاپ نشده است. این اثر یک نگاه مردمشناختی به موضوعات مختلفی مثل ایزدیها، فرقههای عرفانی، و همچنین تسنن و تشیع در عراق دارد. کتاب توسط انتشارات علمی و فرهنگی قرار بود منتشر شود، اما به دلایلی که هنوز برای من کاملاً مشخص نیست، انتشار آن متوقف شده است. شاید به خاطر مشکلات احتمالی با ارشاد یا تغییر سیاستهای مدیریتی باشد. خودم دقیقاً نمیدانم چرا. آخرین کتابی هم که ترجمه کردم، «مجنون سلما» بوده است. البته سه نمایشنامه دیگر از کنفانی را هم در مجموعه آثار نمایشی غسان کنفانی ترجمه کردهام، که توسط نشر جهان کتاب چاپ شده است.
* مجنون سلما را چطور انتخاب کردید؟
درباره مجنون سلما باید بگویم که ارتباط مستقیمی با نویسنده، آقای جان دوست، داشتم. پیش از این نیز یکی دیگر از آثار او را با عنوان در چنگال کابوس ترجمه کرده بودم. این کتاب خاطرات خود آقای جان دوست است که نویسندهای کرد از کوبانی و مقیم آلمان است.
* «جان دوست»، اسم واقعاً جالب و نمادینی دارد؛ و بهنظر میرسد نویسندهای پرکار باشد.
بله، آثار متعددی منتشر کرده و برخی از آنها نیز به فارسی ترجمه شدهاند. تعداد این کتابها در فارسی به حدود ۱۵ تا ۲۰ عنوان میرسد و حداقل ۷ عنوان از این آثار بهصورت رسمی ترجمه شدهاند. یکی از این کتابها با عنوان «کوبانیه» شناخته میشود. اولین اثری که از این نویسنده به فارسی برگردانده شد، کتابی با عنوان «سه گام تا رهایی» بود که توسط آقای طهماسبی ترجمه شد. این کتاب که چند سال پیش منتشر شد، داستانی است جذاب و در ابتدا عنوان اصلی آن «سه گام تا چوبه دار» بوده است. آقای طهماسبی این کتاب را با شیواترین سبک ترجمه کردهاند و حتی خود ایشان با نویسنده هم ارتباطاتی داشتهاند.
یکی دیگر از آثار این نویسنده هم همان کتاب در چنگال کابوس است که خاطرات روزانهی او در دوران شیوع کرونا در آلمان است. این خاطرات که طی یک ماه هر روز نوشته شدهاند، به زندگی شخصی او در زمان بحران جهانی اشاره میکنند. در این کتابش از تجربههای متعددی سخن گفته است؛ مثلاً شرح روزهایی که مردم بهطور عجیبی رفتار میکردند، سوپرمارکتها را خالی میکردند و غارت میکردند، یا زمانی که محدودیتهای شدید تجمعات اجرا میشد. اتفاق جالب دیگری که روایت شده، لحظهای است که هلیکوپتری در نزدیکی خانهاش دیده، و این ماجرا او را یاد حملات نظامی سوریه به مخالفان انداخته است. او در این کتاب با مهارت توانسته خاطرات دوران کرونا را با گذشتهی شخصی و زندگی کودکی خودش پیوند دهد و تجربهای منحصر به فرد خلق کند.
* این را کدام انتشارات منتشر کرده است؟
نشر نیستان. در همان زمان ارتباطاتی با این اثر و نویسنده برقرار کردم. نکته جالب این است که هر دو اثر، «مجنون سلما» و «در چنگال کابوس» پیش از انتشار، نسخه متنی آنها برای من ارسال شده بود و من همزمان آمادهسازی انتشار عربی آنها را آغاز کرده بودم. در واقع، اگر مشکلی پیش نمیآمد، حتی ممکن بود نسخه فارسی پیش از نسخه عربی منتشر شود.
* داغ داغ ترجمه فارسیاش میرسید!
بله، البته این انتخاب من فقط به دلیل ارتباط شخصی با نویسنده نبود؛ بلکه حقیقت این است که این کتاب از جنبههای مختلفی به ما ایرانیها مرتبط است و همین ارتباط باعث جذابیت بیشترش میشود. اول اینکه قوم کُرد ارتباط فرهنگی نزدیکی با ما دارد. داستان مجنون سلما زندگی شاعری را روایت میکند که در منطقهای به نام جزیره، میان دجله و فرات، زندگی میکند. این منطقه که به دلیل وجود دو رود بزرگ دجله و فرات به جزیره شهرت دارد، از ترکیه تا شمال عراق و حوالی بغداد امتداد دارد.
توصیفهای تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنتها و آئینهای آن مقطع تاریخی ارائه میدهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف مینماید. او برای شاگردش تعریف میکند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانوادهای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام میکرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمیشود این کار را کرد. چنین توصیفهایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیقتر شدن پیوند خواننده با شخصیتها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره میشود * اسمش هم برای همان منطقه جزیره است.
شاعر مورد بحث «ملأ احمد جزیری» است، که به عنوان نخستین شاعری شناخته میشود که شعر به زبان کردی سروده. البته ممکن است پیش از او کسانی به صورت محلی یا پراکنده به کردی شعر گفته باشند، اما او را بنیانگذار شعر کلاسیک کردی میدانند. حوزه فرهنگی این اثر نیز جای تأمل دارد. در گذشته، تمام مردمانی که اهل ادبیات بودند، در این منطقه نیاز داشتند برای خواندن و نوشتن در حوزه ادبیات به زبان فارسی تسلط داشته باشند. این مسئله محدود به ایران نبود؛ مناطق دیگری مثل پاکستان و آسیای میانه را هم شامل میشد و این روند برای چندین قرن ادامه داشت.
* این همه شاعر در این اقلیمها و سرزمینها هستند که فارسی شعر گفتهاند.
به عنوان مثال، اقبال لاهوری با وجود اینکه ۹ دفتر از ۱۲ دفتر شعر خود را به زبان فارسی سروده، خودش مهارت زبانی بالایی در صحبت به فارسی نداشت. آن زمان، آموزش در مکتبخانهها آغاز میشد و پس از آن افراد برای ادامه تحصیل به مدارس علمی وارد میشدند. در این مدارس، زبان عربی برای متون دینی، علوم روز مانند شیمی، نجوم و غیره استفاده میشد؛ به عبارتی زبان علمی آن دوران عربی بود. اما گلستان و بوستان سعدی تدریس میشدند برای ادبیات، خوب همین تسلط بر زبان فارسی را ایجاب میکرد، نیاز داشتند زبان فارسی بدانند.
* به عبارت دیگر زبان دین و علم عربی بود اما زبان عشق، ادب، نامهنگاری و بسیاری از ابعاد دیگر زندگی روزمره فارسی محسوب میشد.
در همین داستان، شخصیتهای اصلی ملأ احمد و محبوبهاش که دختر شاه است، معرفی میشوند. هر دو از یک خاندان کُرد و اشرافی هستند. ملأ احمد، پسر یک ملأ است و این تقابل طبقاتی بر جذابیت داستان میافزاید. نکته جالب توجه اینجاست که با وجود تعلق این دو به جامعه کردی، تنها نامهای که دختر برای ملأ احمد میفرستد به زبان فارسی نوشته شده است. شاید به دلیل پیشینه تحصیلی یا فرهنگی او باشد. اما در یکی از لحظات داستان، وقتی ملأ احمد بهعنوان یک دانشآموز ساده در مدرسه مشغول درس خواندن است، راز دلش را با دوستش در میان میگذارد. دوستش به او پیشنهاد میدهد که اگر میخواهد حقیقتاً با محبوبش ارتباط برقرار کند، باید به زبان خودشان سخن بگوید. همین توصیه انگیزهای میشود که ملأ احمد به سراغ زبان کردی برود و از آن زمان به بعد تصمیم میگیرد تمام اشعار و نامههایش به این زبان باشند. این تغییر نگرش و استفاده از زبان مادری چنان تأثیری میگذارد که اشعار او در دل همه جای باز میکنند. بعدها داستان پیش میرود تا جایی که ملأ احمد به مجالس ادبی دربار خانهای کرد جزیره دعوت میشود و با اشعار کردی خود که رنگ و بویی مشابه اشعار حافظ دارند، در محافل ادبی جایگاه ویژهای پیدا میکند. ارتباط او با حافظ نیز موضوع تحقیقهای بسیاری بوده و کتابهای متعددی درباره تأثیرپذیری او از حافظ نوشته شدهاند.
* از بخشهای جذاب داستان جایی است که ملأ احمد برای دختر نامهای مینویسد، سپس برای محافظت از آن، نامه را داخل نی قرار میدهد و با شمع مهر و موم میکند تا به دست او برسد بدون اینکه خیس شود. این جزئیات کوچک همراه با شور عشق میان این دو شخصیت، هیجانی عاشقانه ایجاد میکنند. برای شما کدام بخش داستان جذابتر است؟
برای من یکی از نقاط قابلتوجه ابتدای داستان است؛ همان عشقی که با یک نگاه یا خواب آغاز میشود. خوابی که شاعر در وضعیت تبدار میبیند، بسیار نمادین و زیباست: غزالی که به دنبال شیر میدود و از او فراری است، تصویرسازی متفاوتی را ارائه میدهد.
* این بخش مرا یاد بیت زیبای مولوی انداخت: «صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو / به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟» اینجا نقش معکوس عاشق و معشوق جالب است؛ معمولاً عاشق شکارگر است، اما در این توصیف معشوق شیر است و عاشق آهویی که میترسد مبادا شیر شکارش نکند یا شکارش کند و رهایش کند!
این صحنهای که اشاره کردید، قرار و مدارشان این است و خیلی ابتکاری است، بسیار خلاقانه و نمادین است. در این داستان، طبعاً ملأ احمد نمیتوانسته مستقیم به محبوب خود دسترسی پیدا کند. پس تصمیم میگیرد نامهای بنویسد، آن را درون نی قرار دهد، دو طرف آن را محکم مهروموم کند و سپس با یک بادبان کوچک روی آب رها کند تا به جریان رود دجله بسپارد. قصرِ مشرف بر رود، فضایی تخیلی و تاریخی دلنشینی را ایجاد کرده است. دختر داستان منتظر رسیدن این نامه است و سرانجام او به نی دسترسی مییابد، اگرچه به سختی و با کمک ماهیگیرانی که در آن حوالی هستند. این صحنه هم بسیار جالب است و هم احساسات بیننده یا خواننده را برمیانگیزد.
* بخشهایی از این داستان وقایع تاریخ است که با بخشهای تخیلی در هم تنیده شده، این هم داستان را جذابتر میکند.
این روایت در مهمترین مقطع تاریخی برخورد میان صفویه و عثمانی جریان پیدا میکند، زمانی که صفویها حاکمیت شرق آناتولی (ترکیه امروزی) را از دست داده و مناطق یادشده به عثمانی الحاق میشوند. در این جنگها، اغلب از سران کرد کمک گرفته میشد و قشون از همین مردمان تشکیل میشد. با این حال، ارتباطات فرهنگی این اقوام همچنان با ایران حفظ شده بود و علاقهمندیهای فرهنگی میان این جوامع پابرجا بود. شاید یکی از نشانههای این تأثیر عمیق فرهنگی، هدیهای است که قهرمان داستان از دایی خود دریافت میکند؛ نسخهای از دیوان حافظ که از تبریز برای او فرستاده شده است. همچنین، دختر داستان زیر نظر خطاطان ایرانی تعلیم دیده و مکاتبات وی با دیگران به زبان فارسی انجام میشود.
نمونهای از جنبههای جامعهشناختی داستان نیز به واسطه حضور دوستِ کردِ وی اهل کوبانی نمایان شده است. او بهخوبی آداب و رسوم و هنجارهای مردمان کرد آن دوره را روایت میکند. همانطور که در مقدمه داستان آمده، روایت شاعر فقط یک داستان عاشقانه ساده نیست، بلکه تجربه زیسته شخصیتها نیز در بستر ماجراها به خواننده منتقل میشود. توصیفهای تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنتها و آئینهای آن مقطع تاریخی ارائه میدهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف مینماید. او برای شاگردش تعریف میکند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانوادهای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام میکرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمیشود این کار را کرد. چنین توصیفهایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیقتر شدن پیوند خواننده با شخصیتها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره میشود.
به نظر میرسد داستان عشق مم و زین یک بار دیگر دارد تکرار میشود، درست مانند سرگذشتهای عاشقانه معروف. زین، که نتوانست عشقش را به نتیجه برساند، سرانجام تسلیم شد؛ او را زندانی کردند و نهایتاً جانش را در راه عشق از دست داد. نام او نیز به فهرست عاشقان افسانهای تاریخ پیوست، همانطور که فرهاد و شیرین یا مجنون و لیلی اینچنین شدند. در فرهنگ کردی قصهای هست به اسم مَم و زین. یک افسانهای کردی است که بین مردم رواج دارد. حتی مقبرهای هم در این منطقه به یاد آن ساختهاند.
* یعنی فقط جنبه افسانهای ندارد، تاریخی هم هست.
الگویی از یک عشق نافرجام که در سرنوشت این عاشق و معشوق هم بازتاب یافته است. ملااحمد عاشق سلما میشود و عشقشان بیشتر از طریق مکاتبات عاشقانه گسترش مییابد. اما خانواده سلما، بدون توجه به احساساتش، او را به ازدواج با یکی از پسرعموهایش مجبور میکنند. سلما با این ازدواج اجباری کنار میآید و زندگی مشترک خود را آغاز میکند. حتی در ظاهر اعلام رضایت میکند، اما عشق ملااحمد همچنان در عمق ناخودآگاهش میماند. از طرف دیگر، او هم نمیتواند عشقش به سلما را فراموش کند. یک تصویری شبیه به شهریار ما دارد که مجرد باقی مانده و همه اشعارش یادآور معشوق از دست رفته است. در پایان داستان هم او را میبینیم که مقابل قصر سابق سلما نشسته، نقاشیهایی از گذشتهاش میکشد و خاطرات کوچهها و راهروهای قصر را مرور میکند.
جنبه دیگری که داستان را متمایز میکند، میل او به عرفان است. ملااحمد که از محبوب زمینی خود ناامید شده، درد دلهایش را با درویشی در میان میگذارد تا شاید کمی آرامش بیابد. ملاقات با یک عارف یا درویش که ساکن مدرسهشان میشود، تأثیر عمیقی بر او میگذارد. ولینقشجان او را با عشق عرفانی آشنا میکند و او تحت تأثیر این آموزهها، مقام عشق معنوی را برتر از عشق زمینی درک میکند، اما برخلاف تصور رایج، هیچ وقت عشق زمینیاش را کاملاً کنار نمیگذارد و همچنان سوز و گداز عاشقانهاش را حفظ کرده و آثارش به تلفیقی از عشق زمینی و عرفانی تبدیل میشوند. دقیقاً همین ویژگی است که اشعار او را هم برای عاشقان و هم برای علاقهمندان به عرفان جذاب میکند.
* نوع روایت داستانی «مجنون سلما»، شبیه «لیلی و مجنون» است، مثل آنجا که پدرِ معجون او را به کعبه میبرد تا دعا کند و از خدا بخواهد این عشق از سرش بیفتد، و میبیند خود مجنون حلقه کعبه را گرفته و دعایش این است که: «از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای» انگار پدر درمییابد که این عشق درمان ندارد؛ گویی دیگر یک «درد» نیست که درمان داشته باشد، جریانی است که مجنون را به مسیری دیگر هدایت میکند.
این موضوع ارتباط عمیقی با نقش درویشِ عارف داستان دارد. جلسات این عارف چنان تأثیرگذار است که در واقع، جانها را زنده میکند. کلام این ولینقشجان، با هر بار بیان، او را به حال دیگری میبرد. جامعهشناسی رابطه میان آن دو را میتوان با ارتباط شمس و مولانا مقایسه کرد: یک دیدار تحولی. جالب اینکه درویش هم، مثل شمس، روزی بهناگاه میرود و ملااحمد هرچه او را در شهرهای مختلف جستوجو میکند، هرگز نمییابد. بااینحال، تأثیر عرفانی عمیقی که از او برجا مانده، همچنان در جان ملااحمد جاری است.
* این غیابِ مراد، به همراه غیابِ محبوبش، انگار سکویی برای پرتاب به مرحلهای بالاتر میشود برایش.
یکی از صحنههایی که تأثیر شگرفی بر من گذاشت، جلسات عرفانی مجنون با درویش بود. نقطه اوج این صحنهها زمانی است که شاعر داستان به دلیل عشقی که نسبت به دختر حاکم داشته، با خشم جماعت و حاکم مواجه میشود؛ بهطوری که دیوان اشعار او را ضبط کرده و پاره پاره میکند و از میان میبرد. این کار او شاعر را بهکلی مأیوس و سرخورده میکند، انگار تمام گذشته و هنر خود را از دست داده است. درحالیکه کاملاً ناامید و پکر نزد استاد عرفانیاش بازمیگردد تا بگوید چه مصیبتی سرش آمده، با چیزی غیرمنتظره روبهرو میشود. میبیند که نسخهای خطاطیشده از همان دیوان گمشده به دست درویش نگهداری شده است. معلوم میشود در گذشته مجنون اشعار خود را برای خواندن به دست عارف سپرده بود و حالا نسخهای تازه و زیبا از آن نوشته شده بود. این اتفاق انگار جانِ دوبارهای به شاعرِ عاشق میدهد و تولدی نو برایش رقم میزند؛ دنیایی تازه که رنجهایش را کنار زده و او را به مسیری تازه هدایت میکند.
* تلاش یک مترجم برای انتقال یک متن از یک زبان به زبان دیگر به نوعی مشارکت در لذت آن محتواست، چرا که امکان تجربه کردن احساسی مشابه را برای فردی فراهم میکند که شاید زبان اصلی را نمیداند. این فرآیند واقعاً چالشبرانگیز اما در عین حال بسیار لذتبخش است.
به طور خاص در فرهنگهای گوناگون، ظرافتهایی وجود دارد که منتقل کردن آنها به زبان دیگر نیازمند دقت و درک عمیقی است. مثلاً همین داستانی که پدر ملااحمد برایش تعریف میکند، که وقتی او به دنیا میآید، دایه سارا با قلم ناف تو را برید. و پدر اضافه میکند: ما کردها این را به فال نیک میگیریم. همانجا میگوید برخی بند ناف پسر را با خنجر میبریدند که در آینده بچه شأن جنگجو بشود. اینها نشاندهنده باورها و سنتهای خاص آن منطقه است. یا مثلاً وقتی از ارتباطات تاریخی با ایران صحبت میکنیم، موضوعاتی مطرح میشود و حتی به مرگ شاه طهماسب هم اشارههایی دارند. قزلباشها و اتفاقاتی که در آن دوران رخ داده، بخش مهمی از این روایتها هستند.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «امید فرار کرد» نوشته عباس ناصری و با تصویرگری جلد و طراحی گرافیک محمدعلی عدیلی برای نوجوانان بالای ۱۵ سال توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد.
داستان این کتاب درباره پسری به نام امید است که پس از طلاق پدر و مادرش، در کنار مادربزرگش زندگی میکند؛ اما پس از فوت مادربزرگ ناچار میشود به خانه پدر و همسر پدرش بازگردد. او از اصفهان به آبادان رفته و در اوج نوجوانی، با حس تنهایی، باید به شیوه خود برای انسگرفتن با این محیط تازه قدم بردارد.
قهرمان رمان، امید، همچون همه نوجوانان امروز، دوست دارد تجربه کند و به شیوه خاص خود، آدمها و محیط اطرافش را بشناسد. امید هر طور که شده سعی میکند خود را با شرایط زندگی جدیدش سازگار کند و همچنین با مدرسه رفتن و دوست جدیدش سرگرم شود؛ اما پس از آنکه یک روز پدر امید متوجه میشود او به مدرسه نرفته و در کجا بوده، مشکلات آنها کمکم آغاز میشود. ورود امید به شهر و خانوادهی جدید، برای او تجارب، روابط و چالشهای متفاوتی رقم میزند. تا اینکه او تصمیم تازهای میگیرد.
در پشت جلد کتاب «امید فرار کرد» آمده است؛
دارم فرا میکنم؟ نمیدانم. آخر باید چیزی باشد که آدم از آن فرار کند. از هیچی که نمیشود، ولی انگار من دارم از هیچی فرار میکنم. به کجا؟ این را هم نمیدانم؛ یعنی تصوری از مقصد ندارم. نه آدمهایش را قبلاً دیدهام و نه خانه و شهرش را. همه چیز در حد چند اسم است؛ اسمِ یک شهر و چند آدم…
در بخشی از این کتاب آمده است؛
روی پا نبودم. انگار دوباره همان حالتی را داشتم که در مدرسه جلوی ناظم به خودم گرفته بودم، اما این بار نقش بازی نمیکردم. از میله جدا شدم. شق و رق ایستادم. فکر می کردم اینطوری بهتر می توانم همه چیز را ببینم. یک چشمم به خیابان بود و چشم دیگرم به ایستگاه. کم کم آن طرف خیابان خلوت شد. اثری از او نبود. برای مدتی آن احتمال را فراموش کرده بودم؛ اما حالا دوباره خودش را کوفت توی صورتم. آخرین امیدهایم را هم ریختم توی چشم های خسته ام. کم کم رو به رو خالی شد. دیگر هیچ دختری نمانده بود. او نیامده بود….
کتاب «امید فرار کرد» در ۱۵۲ صفحه و در قطع رقعی و با شمارگان ۲ هزار نسخه و بهای ۱۰۰ هزار تومان برای نوجوانان بالای ۱۵ سال توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، “قصه ننه علی” از آن کتابهای خواندنی جنگ است که ماجرای دو فرزند از یک خانواده شهید را به تصویر میکشد. مرتضی اسدی، نویسنده، در این اثر به سراغ مادر شهیدان علی و امیر شاهآبادی رفته و با او گفتوگو کرده است.
کتاب با محوریت شخصیت این دو شهید نوشته شده، اما ما در سطر به سطر کتاب با شخصیت مادری مواجه هستیم که علیرغم سختیهای فراوان، سعی دارد سایه مادری را از سر فرزندانش کم نکند و در کشاکش زندگی، پناه فرزندانش باشد.
شاید خیلی از ما عکس شهید علی شاهآبادی را بارها و بارها دیده باشیم، چهره آرامی در قاب تصویر نشسته؛ گویی به خواب رفته است. در حالی که این عکس تنها دقایقی پس از شهادت او و همرزمش، عباس حصیبی، در سومین روز از عملیات کربلای 5، زمانی که نیروهای ایرانی تحت محاصره شدید نیروهای عراقی بودند، توسط رضا احمدی، یکی از نیروها، گرفته شد.
کتاب “قصه ننه علی” در روایت بیتعارف است و مصلحتاندیشیهای معمول را ندارد که باعث حذف برخی از خاطرات میشود؛ و همین نکته کتاب را با بسیاری از آثار مشابه متمایز میکند. نویسنده به خوبی توانسته فضایی را که فرزندان در آن رشد کردهاند به تصویر بکشد و نشان دهد که زندگی شهدا، چنانکه تصور میشود، ایدهآل نبوده و آنها با وجود چالشهای مختلف از نظر معنوی به این درجه رسیدهاند.
در معرفی این اثر آمده است: در کتاب قصه ننه علی داستان زندگی دخترکی کم سن و سال را که برای کمک به معیشت خانواده پا به پای مادرش کار کرد و رشد یافت را میخوانیم. این دختر در سن پایین به خانهٔ بخت رفت. ازدواج زهرا برایش زندگی راحتی به ارمغان نیاورد. همسر زهرا مردی تندخو بود که هر حرف و رفتار زهرا را که به مذاقش خوش نمیآمد با کتک جواب میداد.
سالها گذشت و زهرا مادر چند فرزند بود. دوتا از فرزندان پسر زهرا، به نامهای علی و امیر قصد حضور در جبهه را داشتند و برای کسب رضایت پدر دست به دامان مادر شدند. زهرا برای اجابت خواستهٔ فرزندانش با ترفندهای زنانه و قربان صدقه رفتن پا پیش میگذاشت و با کتک جواب میگرفت؛ اما با اصرار زیاد و تحمل سختیهای این مسیر بالاخره موفق شد تا مجوز بهشت را برای فرزندانش بگیرد؛ و حالا او مادر دو شهید و مورد احترام یک ملت است و بسیاری از مردم او را ستایش میکنند.
هجدمین چاپ از کتاب “قصه ننه علی” به کوشش انتشارات حماسه یاران در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «انجیرهای نقرهای» نوشته مجید ملامحمدی و تصویرگری سید رسول نبوی، توسط انتشارات کتاب جمکران راهی قفسههای نشر شد.
این کتاب، با پرداخت داستانی به زندگی علما، صفحه جدیدی از زندگی نامهها را پیش روی مخاطب قرار داده است. ۱۴ داستان شیرین و خواندنی که مخاطب نوجوان و بزرگسال را پای خوبیهای علمای قدیم مینشاند. علمایی که ما با بعضی از آنها آشناییم و اسم بعضیهایشان را حتی یکبار هم نشنیدهایم.
داستانها از زبان یک شخصیت ساده و به صورت روان بیان میشود و همین بر جذابیت کتاب میافزاید. این داستانها میتواند پیوند تازهای بین مخاطب و زندگی علما برقرار کند. پیوندی که برخاسته از سادگی داستانها و نزدیک شدن به زندگی این بزرگان است.
تصویری که غالباً از بزرگان دین و عالمان داریم، تصویری از آدمهایی بسیار ساده زیست و ژندهپوش و اهل تهجد و عبادت است. اما حقیقت زندگی علما خیلی شیرینتر و دوست داشتنیتر است که کتاب کوشیده همین را با مخاطب نوجوانش در میان بگذارد. تصویری که ملموس، واقعی و قابل پذیرش باشد.
مجید ملامحمدی که از نویسندگان نامدار کشور است کتابهای زیادی برای رده سنی کودک و نوجوان دارد. از جمله آثار ایشان در انتشارات کتاب جمکران میتوان از «مجموعه دوستان پیامبر و علی»، «دیدار با مسجد زیبای جمکران»، «دزد و شاهزاده»، «روزگار عمار» و «قصه خوبان» نام برد. مجید ملامحمدی همچنین جوایز ادبی مختلفی مثل کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه دوسالانه نهجالبلاغه، کتاب سال رضوی، کتاب سال سبک زندگی اسلامی و… را از آن خود کرده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم؛
اسم آن شیخ مهربان عبدالکریم بود. او نگاه پرمهری به من انداخت و پرسید: «اهل سامرا هستی؟ در خانۀ شما هم بیمار وباگرفته هست؟»
به منّومن افتادم و با کمی مکث جواب دادم: «بله شیخ. خواهرهای بیست سالهام که دوقلو هستند، وبا گرفته اند.»
سریع پرسید: «پدر و مادرت زنده هستند؟»
با بغض گفتم: «شکر خدا بله، اما نگرانشان هستم.»
آرام شد و ادامه داد: «به آنها بگو شیخ عبدالکریم حائری از قول آقا سید محمد فشارکی گفت زیارت عاشورا بخوانید. همه تا ده روز نیت کنند و زیارت عاشورا بخوانند تا انشاالله از این بیماری نجات پیدا کنند. مطمئناً امام حسین (ع) به ما کمک خواهند کرد.»
کتاب «انجیرهای نقرهای» نوشته مجید ملامحمدی در ۱۴۴ صفحه و با قیمت ۱۵۵ هزارتومان توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسکری نویسنده کتاب “خال سیاه عربی” در ادامه روایت خود از سفر حج و نگارش سفرنامهاش گفت:
اگر مشرّف شدید مکه و مدینه، همت کنید کم بخوابید، شبها شروع کنید قدم زدن؛ بالاخره در این هزاران قدمی که میروی یکی از قدمها بر قدم رسولالله، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام رضا و حجةبن الحسن علیهم السّلام منطبق میشود.
اگر مشرّف شدید مدینه، یک بار تا کوه احد پیاده بروید، بلوار حمزه سیدالشهدا همان مسیری بوده است که حضرت صدیقه هر روز دست دو آقازادهاش(ع) را میگرفته و میرفته آنجا گریه میکرده است.
یک بار که قدمهایتان منطبق شود بس است و میفهمید چقدر نسخه اسلام شیعی، نسخه درستی است و چقدر دلارهای نفتی ممکنه تو را پوچ کند و برساند در تناقضی که حوله، حوله احرام است ولی باورت نمیشود جهان سرمایهداری حوله احرام میزند با برند دلچهگابانا، آدیداس، نایک، ورساچی و یکی بخر سه تا ببر و طرح تعویض و مسخرهبازیهایی از این دست.
اگر حاجی هستی و این فیلم را در مکه میبینی؛ در ترافیکهای مکه و بوقزدن اتوبوسها در تونلهای منتهی به شعب ابیطالب منطقه عزیزیه یاد من بیفت یا اگر در خانهات هستی و این فیلم را میبینی و دلت حج میخواهد الهی خدا بهزودی نصیبت کنه؛ ولش کن اذیتتون نکنم…
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «چمدانهای باز» نوشته سیدمحسن روحانی شامل روایتهایی از مهاجران در کشور آمریکا توسط انتشارات جام جم به چاپ پنجم رسید.
این کتاب شامل ۶۵ روایت داستانی از زندگی مهاجران در کشور آمریکاست که با نثری روان و بنمایههای طنز به جنبههای متفاوت زندگی مهاجران در کشور آمریکا میپردازد. فراز و نشیبهای مهاجرت و زندگی در کنار تفاوتهای فرهنگی، اقتصادی و مذهبی از جمله مواردی است که در کتاب به آن اشاره شده است.
این کتاب، اولین اثر سید محسن روحانی در حوزه ادبیات بوده و تاکنون آثار زیادی به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر کرده است.
روحانی دانشآموخته کارشناسی ارشد حقوق دانشگاه امام صادق (ع) است و تا مقطع پسا دکترا رشته حقوق تحریمهای اقتصادی را در شهر نیویورک گذراند و اکنون مشغول وکالت است.
چاپ پنجم کتاب «چمدانهای باز» در ۳۳۵ صفحه توسط نشر جام جم روانه بازار نشر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، نخستین نشست از سلسله نشستهای ادبی با موضوع «نقد و تحلیل غزلیات حافظ» و با تأکید بر مبانی زیبایی شناسی به میزبانی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در گرجستان برگزار شد.
در ابتدای این نشست، مهدی سعادتنژاد رایزن فرهنگی کشورمان به توانایی زبان و ادبیات فارسی به واسطه آثار فاخر از جمله غزلیات حافظ اشاره کرد و گفت: برگزاری سلسله نشستهای ادبی با حضور اکبر صیادکوه استاد اعزامی وزارت علوم، فرصت مغتنمی برای علاقهمندان به ادبیات فارسی است.
همچنین صیادکوه با اشاره به ویژگیهای اخلاقی حافظ شیرازی، او را از مهمترین اثرگذاران بر شاعران فارسیگوی و حتی در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی در محافل ادبی اروپایی دانست و گفت: حافظ عصاره فرهنگ ایرانی – اسلامی است، به همین دلیل مخاطبان بسیاری از قرن هشتم تا کنون به او معطوف شدهاند.
در بخش دوم این نشست، شرکت کنندگان پرسشهایی در خصوص حافظ و غزلیات وی مطرح کردند که از سوی استاد زبان و ادبیات فارسی به آن پاسخ داده شد.
این نشست با استقبال شرکت کنندگان مواجه شد و مقرر شد این برنامه به صورت منظم و هفتگی در محل رایزنی فرهنگی ایران در تفلیس برگزار شود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خرمشهر برای ایرانیها فراتر از نام یک شهر است، خرمشهر تکهای از قلب ایران، در حافظه جمعی ایرانیان نماد مظلومیت، حماسه و مقاومت است، نماد جهانآرا و بهنام محمدی، نماد پل خرمشهر و آن پنج نفری که تا پای جان ماندند و امروز فقط یک عکس از آنها به یادگار مانده… . بیشتر که فکر میکنیم، میبینیم خرمشهر نماد خیلی چیزهای دیگری است که در این سالها کمکم در ذهن ما هویت آن را شکل داده.
روایتهایی که در سالهای گذشته از این شهر در جنگ منتشر شده، نشان داد که سطرهای نانوشته از جنگ بیش از آن چیزی است که فکرش را میکردیم. خرمشهر در اکثر خاطرات دفاع مقدس، واسطةالعقدی است که قلب ایرانیان را، فارغ از زبان و مذهب و آیین، به یکدیگر پیوند میدهد.
انتشار «دا» به قلم سیده اعظم حسینی در دهه 80 روایتی نو از سقوط و فتح این شهر ارائه داد؛ روایتی که در آن یکی از دختران حاضر در خرمشهر، سیده زهرا حسینی، از اتفاقاتی گفت که حتی تصور آن برای خیلی از ما دشوار بود. هرچند پیش از این نیز کتابهایی مانند «پوتینهای مریم» به خاطرات زنان در خرمشهر پرداخته بود، اما میتوان «دا» را سرفصل جدیدی نه تنها برای خاطرات زنان، که حتی برای خاطرهنویسی جنگ به شمار آورد.
نویسنده توانسته بهخوبی با استفاده از تکنیکهای داستاننویسی، با حفظ اصالت خاطرات، روایتی ارائه کند که در ماههای نخست انتشار توجه بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و مخاطبان عام را به خود جلب کند. «دا» در کنار این مزیتها، با پرداختن به جزئیات بیشتر، دایره اطلاع ما را از افرادی که در خرمشهر ایستادند و تا پای جان مقاومت کردند، گسترش میدهد. دخترانی مانند صباح وطنخواه که خاطرات او نیز از جنگ در خرمشهر در کتابی با عنوان «صباح» به قلم فاطمه دوستکامی ما را با ابعاد تازهای از جنگ در این شهر آشنا میکند.
وطنخواه از جمله نیروهای مردمی در خرمشهر بود که به واسطه فعالیتهایش در سطح شهر، خاطراتی از مکانهای مختلف خرمشهر در بازه زمانی آغاز حمله عراق تا سقوط این شهر ارائه میدهد. خاطرات او از کوران جنگ در این شهر، روایتی است از سرنوشتی که جنگی ناخواسته بر سر مردم غیر نظامی آورده است. از سوی دیگر، وطنخواه به بیان این بخش از خاطرات اکتفا نکرده و روی دیگر سکه جنگ در خرمشهر را نیز به مخاطب امروز یادآوری میکند و آن، همدلی ایرانیان برای حفظ حریم مقدس خاک وطن است.
حالا بعد از گذشت بیش از چهار دهه از شروع جنگ تحمیلی، جنگ چهره دیگری در تألیفات و کتابهای مرتبط با آن به خود گرفته است؛ دیگر جنگ تنها در میانه میدان روایت نمیشود؛ حالا چند سالی است که چهره شوم جنگ بر خانهها و در میان خانوادهها روایت میشود. جنگ از پشت جبههها چهره مخوفتری دارد؛ جغد شومی که بر بام خانهها نشسته و هر آن بالهای گسترده خود را باز میکند و خانهای را نشان میکند تا تنها خاطرات باقی بماند برای چند نفر باقیمانده از یک خانه.
کتاب «ساجی» از آن دسته از آثار است که میتوان پیامدهای آغاز جنگ تحمیلی در خرمشهر را در آن یافت. کتاب، دربردارنده خاطرات نسرین باقرزاده، همسر سردار شهید بهمن باقرزاده، است که به قلم بهناز ضرابیزاده نوشته و از سوی سوره مهر به چاپ رسیده است. «ساجی» روایتگر جنگ تحمیلی با نگاهی انساندوستانه است که از دوران کودکی نسرین باقرزاده در خرمشهر شروع شده و تا زمان جنگ در این شهر ادامه پیدا میکند؛ روزهایی که زنان شهر را ترک میکنند ولی مردها در خرمشهر مانده و از این شهر حفاظت میکنند. اما راوی این خاطرات در خرمشهر میماند و در کنار همسرش جهت انجام ماموریتهای نظامی به شهرهای گوناگون همچون قم، ماهشهر و آبادان رفته و مدتی را در این شهرها زندگی میکند.
راوی «ساجی» روزها و شرایط سختی را میگذراند و در سالهای پایانی جنگ دوباره به خوزستان باز میگردد تا اینکه در 29 فروردین 1367 همسرش سردار باقرزاده به شهادت میرسد. «ساجی»، نمایی است از خانوادهای اهل خرمشهر که جنگ به یکباره دلخوشیهایشان را دزدید.
آغاز جنگ در خرمشهر با گذشت زمان، ابعاد بیشتری از خود را نشان داد و با مهاجرت غیرنظامیان از خرمشهر به دیگر شهرهای جنوبی، وجه دیگری از خود را به نمایش گذاشت. مهاجرتهای اجباری، گم شدن اعضای خانواده، بیخبری از یکدیگر، زندگی در شهرهای جدید و مشکلات متعاقب آن و … از جمله پیامدهای ثانویه جنگ بود که در کتابهای مختلفی میتوان رد پایی از آن را دید.
کتاب «زیر خط جنگ با دیگری»، نوشته تینا محمدحسینی خاطرات مهری فلاحی، از پرستاران شهر آبادان، را روایت میکند. این کتاب روایت زنی باردار است که علیرغم شرایط خاصش، تصمیم میگیرد در بیمارستان بماند و به فعالیتهای خود ادامه دهد. فلاحی، نمونهای از کادر درمان در جنگ تحمیلی است که ناخواسته درگیر تبعات جنگ میشود. در لابهلای سطرهای خاطرات او که از همان دوران در دفتر یادداشتش ثبت شده، میتوان نکات قابل تأملی را یافت؛ از کودکی که جنگ او را بیسرپرست کرده بود تا کشته شدن پرندگان، از خواستگاری در بحبوحه جنگ تا اضطراب همسایگان خرمشهر از گسترش جنگ و … .
انتشار خاطرات زنان از آغاز جنگ در خرمشهر و مقاومت مردمی در این شهر، در سالهای اخیر وجه انسانی جنگ را پررنگتر کرده و تبعات این جنگ را بر زندگی مردم عادی و غیر نظامی به تصویر میکشد. نمونه دیگری از این خاطرات را میتوان در کتاب «روزهای بیآینه»، نوشته گلستان جعفریان دید. این کتاب که روایتگر خاطرات زندهیاد منیژه لشگری، همسر شهید لشگری، است روزهای زنی را به تصویر میکشد که 18 سال در انتظار بازگشت همسرش است و در این مدت با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکند.
تمرکز بر ابعاد مختلف از جنگ تحمیلی، برگ جدیدی از خاطرات را پیش روی مخاطب امروز قرار داده است. با فاصله گرفتن خاطرات از خاکریزهای جنگ و روایت زندگیهای مختلفی که تحت تأثیر جنگ قرار گرفتند، توانسته در این سالها فضای جدیدی را وارد ادبیات دفاع مقدس کرده و مخاطبان نسل جوان را با خود همراه کند. روایتی زنانه از یک جنگ مردانه و گاه نامردانه، لحظاتی را میسازد که بسیاری از زنان این کشور آن را بارها و بارها با پوست و گوشت و استخوان خود درک کردهاند. وجه مشترک این خاطرات، فارغ از راوی آنها، نشان دادن نقش تأثیرگذار زنان در تغییر سرنوشت یک ملت است. زنان در این کتابها، شخصیتهای کنشگر و فعالی هستند که با حضور در میدان، دست به انتخاب زده و به شخصیت پویایی تبدیل شدهاند که بر محیط خود اثرگذارند.
خونین شهر با شهادت نیروها از اقصی نقاط مختلف کشور در سوم خردادماه فتح و از اشغال دشمن آزاد شد؛ حماسهای که روزنامه گاردین چاپ انگلستان درباره آن نوشت: فتح خرمشهر یعنی سقوط آخرین و مهمترین افتخار جنگی عراق که ایرانیها با بازپس گرفتن آن، این برگ برنده را که به وسیله آن عراق میکوشید ایران را به پای میز مذاکره بکشاند، از دست بغداد ربودند.
برای بازگشت خرمشهر به آغوش میهن، تعداد چهار هزار و 577 نفر از شهدای سپاه و بسیج و هزار و 628 نفر از ارتش خون پاکشان را اهدا کردند؛ این تنها آمار شهدایی است که در عملیات الی بیتالمقدس به ثبت رسیده است. چه جانهای پاکی که بیچشمداشت برای بازگشت این تکه از خاک وطن از همان روز نخست حمله عراق به ایران بر زمین ریخت و نامی از آنها در سطرهای اخبار و کتابها نیست: مستغنی از گل است مزار شهید عشق … .
به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعه گفتارهای صوتی و تصویری استادان و پژوهشگران برجسته کشور درباره شعر و اندیشه حکیم نظامی توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به مناسبت هفته بزرگداشت این شاعر بزرگ پارسی گوی قرن ششم هجری از ۱۴ تا ۲۱ اسفند منتشر میشود.
از جمله افرادی که در این مجموعه مشارکت داشتهاند میتوان به احمد تمیم داری استاد زبان و ادبیات فارسی، سهیل محمودی شاعر، اسماعیل امینی استاد زبان و ادبیات فارسی، محمد بقایی ماکان مؤلف مترجم و پژوهشگر ادبی، منوچهر صدوقی سها، عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر ادبی، محمود مقتدری شاعر منتقد و پژوهشگر ادبی، و حامد شیخی نمایشنامه نویس و کارگردان اشاره کرد.
احمد تمیم داری پژوهشگر درباره نظامی گفت: در ایران شعر فارسی در بین هنرهای ایرانی از همه هنرها از نظر حجمی از نظر اندازه بزرگتر است، شاید در کشورهای دیگر به اندازه فارسی شعر وجود نداشته باشد. در واقع دیوان شعر، دیوان فرهنگ ماست. شعرای ما بسیاری از هنرها و علوم را در شعر خودشان نقل کردند. نظامی و خاقانی دو شاعری هستند که از علوم و معارف زمان خودشان در شعرشان بسیار استفاده کردند.
وی ادامه داد: نظامی جزو شعرای خمسه معروف ایران است، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و مولوی معروف به شعرای خمسه ایران هستند. علت اینکه این شاعران خیلی مورد توجه واقع شدند، این است که اولاً از هنر ادبی کاملاً برخوردار بودند و دیوانهای متعدد سرودند و مضمونهای مختلف دارند. شعر نظامی از خصوصیاتی برخوردار بوده که کمتر شاعری به آنها پرداخته است.
این پژوهشگر گفت: خصوصیات دراماتیک شعر نظامی بیان احساسات و عواطف انسانی در داستانهایش است. یعنی لیلی و مجنون تنها مربوط به لیلی و مجنون نبوده بلکه مربوط به همه عاشقان دنیا است که برای رسیدن به معشوق دچار مشکلات میشوند، یا همه کسانی که آرزوهای بزرگ دارند و به آنها دست پیدا نمیکنند.
تمیم داری گفت: خسرو و شیرین داستان شاهزادهای است که از ارمنستان میآید و در دستگاه سلطنت ایران وارد میشود؛ یک داستان شاهانه و داستان سلطنتی است، در عین حال نظامی در همین داستان از استعارهها و هنرهای بسیاری استفاده میکند و چون نظامی از دوران کودکی علوم اسلامی خوانده است، از احادیث، آیات، علم کلام یعنی علم اثبات اصول دین در اشعارش بسیار استفاده میکند.