بیان احساسات و عواطف انسانی در شعر نظامی


به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعه گفتارهای صوتی و تصویری استادان و پژوهشگران برجسته کشور درباره شعر و اندیشه حکیم نظامی توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به مناسبت هفته بزرگداشت این شاعر بزرگ پارسی گوی قرن ششم هجری از ۱۴ تا ۲۱ اسفند منتشر می‌شود.

از جمله افرادی که در این مجموعه مشارکت داشته‌اند می‌توان به احمد تمیم داری استاد زبان و ادبیات فارسی، سهیل محمودی شاعر، اسماعیل امینی استاد زبان و ادبیات فارسی، محمد بقایی ماکان مؤلف مترجم و پژوهشگر ادبی، منوچهر صدوقی سها، عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر ادبی، محمود مقتدری شاعر منتقد و پژوهشگر ادبی، و حامد شیخی نمایشنامه نویس و کارگردان اشاره کرد.

احمد تمیم داری پژوهشگر درباره نظامی گفت: در ایران شعر فارسی در بین هنرهای ایرانی از همه هنرها از نظر حجمی از نظر اندازه بزرگ‌تر است، شاید در کشورهای دیگر به اندازه فارسی شعر وجود نداشته باشد. در واقع دیوان شعر، دیوان فرهنگ ماست. شعرای ما بسیاری از هنرها و علوم را در شعر خودشان نقل کردند. نظامی و خاقانی دو شاعری هستند که از علوم و معارف زمان خودشان در شعرشان بسیار استفاده کردند.

وی ادامه داد: نظامی جزو شعرای خمسه معروف ایران است، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و مولوی معروف به شعرای خمسه ایران هستند. علت اینکه این شاعران خیلی مورد توجه واقع شدند، این است که اولاً از هنر ادبی کاملاً برخوردار بودند و دیوان‌های متعدد سرودند و مضمون‌های مختلف دارند. شعر نظامی از خصوصیاتی برخوردار بوده که کمتر شاعری به آنها پرداخته است.

این پژوهشگر گفت: خصوصیات دراماتیک شعر نظامی بیان احساسات و عواطف انسانی در داستان‌هایش است. یعنی لیلی و مجنون تنها مربوط به لیلی و مجنون نبوده بلکه مربوط به همه عاشقان دنیا است که برای رسیدن به معشوق دچار مشکلات می‌شوند، یا همه کسانی که آرزوهای بزرگ دارند و به آنها دست پیدا نمی‌کنند.

تمیم داری گفت: خسرو و شیرین داستان شاهزاده‌ای است که از ارمنستان می‌آید و در دستگاه سلطنت ایران وارد می‌شود؛ یک داستان شاهانه و داستان سلطنتی است، در عین حال نظامی در همین داستان از استعاره‌ها و هنرهای بسیاری استفاده می‌کند و چون نظامی از دوران کودکی علوم اسلامی خوانده است، از احادیث، آیات، علم کلام یعنی علم اثبات اصول دین در اشعارش بسیار استفاده می‌کند.



منیع: خبرگزاری مهر

دیروز به رسم هم‌کلامی؛ من بودم و حافظ و نظامی


به گزارش خبرنگار مهر، محمود اکرامی‌فر شاعر و منتقد ادبی، به مناسب ۲۱ اسفند روز بزرگداشت نظامی، شعر طنزی با عنوان «دورهمی من و حافظ و نظامی»‌ سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

این مثنوی را با هم می‌خوانیم؛

*

دیروز به رسم هم کلامی

من بودم و حافظ و نظامی

از خوب و ‌بد زمانه خرسند

رفتیم پیاده سوی دربند

در کافه‌ی «اهل دل» نشستیم

گفتیم که چای، تشنه هستیم

بعد از دو سه چای قند پهلو

با طعم زرشک و توت و آلو

از گردش روزگار گفتیم

از نرخ گل و خیار گفتیم

از قیمت دسته بیل و جارو

از «دشتِ» دلار و دوغ و دارو

از نانِ به نرخ روز خوردن

با حسرت باده جان سپردن

از باد که می‌دود به هر سو

از خط لب و «تتو»ی ابرو

از شعر که وامدار عشق است

از دل که فقط دچار عشق است

ناگاه دو «دافِ» چُست و چالاک( رند)

شلواردریده، «پیرهن چاک»

«خوی کرده» و «مست» و مو پریشان

از اهل دلای غرب تهران

با دیدن حافظ و نظامی

با نیت خیر هم‌کلامی!

بی هیچ تعارفی نشستند

گفتند که «اهل بخیه» هستند

در حد« دو ده» دقیقه ماندند

لبخند زدند و شعر خواندند

از آن دو یکی که اهل دل بود

در حرف زدن کمی خجل بود

آخر دو سه عکس خویش‌انداز

انداخت کنارمان به صد ناز

آنگاه نخورده چای رفتند

با گفتن«بای بای» رفتند

حافظ که «نخورده مستِ» ما بود

سرحلقه‌ی این «نشست» ما بود

تنها که شدیم، اوف و اَخ ‌کرد

می‌گفت که «دست و پام یخ کرد»

هی غر زد و گفت این چه جایی است

این گوشه‌ی وصل یا جدایی است؟

این چاله‌ی پر لجن که «جو» نیست

این کافه که جای گفتگو نیست

بد جا و مکان و بد هوایی است

این آب «خزینه» یا که چایی است؟!

هر چند که اندکی دو دل بود

«باید برویم»، امر فرمود

گفتم‌ تو چقدر «نق نقو»یی

اخمو و عجول و تندخویی

استاد غزل، ادیب فاضل

از این‌همه غر زدن چه حاصل؟

ای شاعر شعرهای نیکو

از رابطه‌ی شما و «خواجو» –

این مردم رند کوچه‌بازار

گویند حدیث و حرف بسیار

ای شعر ترِ‌ تو گرم ‌و گیرا!

«عشق تو نهال حیرت» ما!

با ماضی و حال ما چطوری؟

با دیدن فال ما چطوری؟

اصلا بِگُذار مهربانم

آواز برای تو بخوانم

از ایرج و تاج و افتخاری

یا عارف و آرش و یَساری؟

از هاتف و داریوش و فرهاد

یا بانی و زانیار و هیراد؟

از کورس و مازیار و اَندی

یا حامی و صولتی و سَندی؟

دیوانه‌ی قامت بلندی

یا عاشق گیسوی کمندی ؟

تعریف کنم «جوک‌» جدیدی

تا از ته دل کمی بخندی؟

از شعر و جوک و ترانه و دود

سلطان غزل چه می پسندی؟»

با چهچه‌ی خوش قناری

قلیان «دو سیب» دوست داری؟

«حالا که به دام تو اسیرم»

« نوشابه» برای تو بگیرم؟

خواجه کمی از خودش دوید و…

دستی به سبیل خود کشید و…

گفت از من نق‌نقو حذر کن

با اهل دلی برو سفر کن

چون من که امام شاعرانم

در دل‌بری از تو ناتوانم

هرچند که اهل سور و ساتم

جز آه نبوده در بساطم

هرچند که از ازل خمارم

با «دود» میانه‌ای ندارم

ای مرد جوان که سرو و شمشاد

«پیش الف قدت چو نون باد

گل بی رخ یار خوش نباشد

بی باده، بهار خوش نباشد

طرف چمن و طواف بستان

بی لاله عذار خوش نباشد»

چای و غزل و هوای «دربند»

«بی بوس و کنار خوش نباشد»

ای خون رَزان به گردن تو

کو باده‌ی مردافکن تو؟!

کو صاحب خط و «خال هندو»

تا جان بدهم به خاطر او؟

تا باده‌ی صاف از او بگیرم

صد بار به خاطرش بمیرم

چون «عیش» و «طرب» کم است اینجا

بی شبهه جهنم است اینجا

آنگاه به رسم اهل شیراز

از عشق سخن نمود آغاز

از قد بلند یار خود گفت

از زلف کمند یار خود گفت

از «شط شراب» و ‌ دیدن «داف»

از «دیر مغان» و باده‌ی صاف

از خوبی «ترک‌های شیراز»

می‌خواند غزل کمی به آواز

از واعظ رندِ مست و مدهوش

از محتسبان‌ خُم در آغوش

از شوخی شیخ و شاهد پیر

از حرمت ناله‌های شبگیر

از «عیش مدام» و «لعل دلخواه»

از جور رقیب و درد جانکاه

از پیر که باده‌نوش بوده است

از شیخ که خرقه‌پوش بوده است

از صوفی «پاردُم» درازی –

که بوده به‌ کار حقه‌بازی

از ساقی سیم ساق و ساغر

از صوفی چاق و شیخ لاغر

از زشتی مال وقف خوردن

از مرگ و عذاب بعدِ‌ مردن

ناگاه «نظامی» سخن‌ور

در «قصه‌وَری» ز همگنان سر

ژولیده‌سر و شکسته‌ابرو

بنشست به روی هر دو زانو

دستار کجش کمی جلو داد

با طنز و کنایه گفت استاد!

«حسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله‌گون باد

هر سرو که درچمن در آید

در خدمت قامتت نگون باد

قد همه دلبران عالم

پیش الف قدت چو نون باد»

گفتی همه عمر از آن و از این

یک بیت بگو ‌از عشق «شیرین»

«فرهاد» امام عاشقان است

در عشق زبان‌زد جهان است

در شعر پر از ریا و رندت

دیدم سر زلف و خال هندت

اما ردی از جنون ندیدم

فرهادی و بیستون ندیدم

در همهمه‌ی همیشه‌ی عشق

گم‌ بوده صدای تیشه‌ی عشق

رفتی دو هزار راه پر پیچ

از «لیلی» من چه گفته‌ای؟ هیچ

مجنون تو کیست؟ لیلی‌ات کو؟

برگو دو سه بیت از آن نکو رو

سر حلقه‌ی رندهای عالم

ای طی شده با تو ماه و سالم

حرف و غزل تو دلنشین است

اما ره عاشقی نه این است

عشق آینه‌دار این جهان است

جنت، دل پاک عاشقان است

تو کاین همه اهل سوز و سازی

از عشق بگو و عشق‌بازی

بگذار بساط شیخ و شابت

«می» کرده چنین خُل و خرابت!؟

تو کاین همه خوب و دلپسندی

آیا شده دل به کس ببندی؟

آیا شده پیش چشم ‌مردم-

هم‌ گریه کنی و هم بخندی؟»

بنشینی و یک غزل بگویی-

در سایه‌ی قامت بلندی

دست و دل تو کمی بلرزد –

با دیدن گیسوی کمندی

پانصد غزل نکو ‌سرودی

یک روز اسیر دل نبودی

گر راه بری به کعبه گاهی

آنجا ز خدای خود چه خواهی؟

مجنون شده‌ای یکی دو روزی

کز آتش سینه‌ات بسوزی؟

در شعر اگرچه از خواصی

تو عشق و جنون نمی‌شناسی

لیلی که زنی سیاهچُرده است

در مکتب عشق، جان سپرده است

لیلای من اهل دل سپاری است

لیلای تو در پی چه کاری است؟

انگار در این جهان نامرد

فرق است میان درد با درد

مضمون من و تو فرق دارد

مجنون من و تو فرق دارد

مجنون تو رند و باده نوش است

مجنون من آتشی خموش است

مجنون من از دیار عشق است

یک عمر اسیر کار عشق است

روزی گذرش به کعبه افتاد

دین و دل خویش را ز کف داد

«می‌گفت گرفته حلقه در بر

کامروز منم چو حلقه بر در

گویند ز عشق کن جدایی

این نیست طریق آشنایی

یا رب به خدایی خداییت

وانگه به کمال کبریاییت

کز عشق به غایتی رسانم

کاو مانَد، اگر چه من نمانم

گرچه ز شراب عشق مستم

عاشق‌تر از این کنم که هستم

از عمر من آنچه هست برجای

بستان و به عمر لیلی افزای»

مجنون من اهل جان سپاری است

مجنون تو در پی چه کاری است؟

هرچند که از ری و دمشق‌اند

مرد و زن شعرم اهل عشق‌اند

در شعر تو هر که بوده و هست

یا رند و خمار بوده یا مست

در چشم تو هر که بود و هستند

هم زاهد و هم «قدح به دستند».

حافظ کمی از «می» و «مغان» گفت

از «تلخ‌وشی» چو ارغوان گفت

از اینکه گذشته عصر مجنون

از سکه فتاده دیده‌ی خون

هرچند که حضرت «نظامی»

در عین خلوص و خوش‌کلامی

با خواجه‌ی شاهدان شیراز

می‌گفت سخن به نرمی و ناز

خواجه کَمَکی دلش حزین شد

کامروز سخن چرا چنین شد؟

خواجه کمی از ریا سخن راند

در بین سخن، دو سه غزل خواند.

گفت ای نفس تو گرم ‌و ‌کاری

از دلبر من خبر نداری

«یارم ‌چو ‌قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

هرکس که بدید چشم او ‌گفت

کو محتسبی که مست گیرد

در پاش فتاده‌ام به زاری

آیا بود آن که دست گیرد

خرم دل آن که همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد».

القصه سخن دراز گردید

درهای گلایه باز گردید

گفتم به خودم «نه جای بازی است

بشتاب که جای چاره‌ سازی است»

«از جای چو مار حلقه جستم»

در بین دو اهل دل نشستم

از روی غرض کنار دستم-

هر چیز که بود را شکستم

با صنعت «التفات» و «ایجاز»

تا قصه عوض شود به اعجاز

گفتم خط عشق خط «جور» است

با «جوجه» میانه‌تان چطور است؟

حافظ به ظرافت غریزی

گفتا که بیار «دوغ» و «دیزی»

آهسته و زیر لب نظامی

گفت ای سخنت خوش و گرامی

هرچند که سیر و «دل به دارم»

من «جوجه کباب» دوست دارم

القصه در آن غروب «در بند»

در سایه‌ی قله‌ی «دماوند»

از شعر و گل و بهار گفتیم

از خواب پس از نهار گفتیم

لیلی سر زلف شانه کرد و…

مجنون دُر اشک‌ دانه کرد و …

زاهد پیِ صحنه‌سازی‌اش رفت

«صوفی» پیِ «حقه»بازی‌اش رفت

*

آخرین اصلاح و اضافات ۱۴۰۳/۱۲/۱۵



منیع: خبرگزاری مهر

چاپ هشتم «هزار سال شعر فارسی»، مناسب کودکان و نوجوانان منتشر شد


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «هزار سال شعر فارسی» که اواسط دهه ۱۳۶۰ به کوشش جعفر ابراهیمی(شاهد)، احمدرضا احمدی، اسدالله شعبانی و سیروس طاهباز تدوین و منتشر شده بود، پس از حدود ۴۰ سال توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازنشر شد.

هزار سال شعر فارسی در چاپ هشتم خود با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه به بازار نشر آمده است. این کتاب در چاپ‌های قبلی خود ۷۰ هزار نسخه فروش داشته است. این کتاب با هدف آشناسازی کودکان و نوجوانان با تاریخ و پیشینه شعر و ادبیات فارسی تدوین و منتشر شده است و به همین دلیل زبان و نثر کتاب، مناسب با این رده سنی نوشته است.

در مقدمه کتاب نوشته شده است؛

خواندن بعضی از آثار گذشتگان مشکل است. این آثار واژه‌ها و تعبیرات دور از ذهن و دانش امروزی دارند. اما کم نیستند آثاری که خواندن و فهم‌شان نه‌تنها بی‌هیچ اشکالی میسر است، بلکه هنوز هم سرشار از حس و زیبایی‌اند و دل خواننده را به لرزه می‌افکنند. در طول این هزار و صد سال، هزارها شاعر در این منطقه‌ی جغرافیایی زیسته‌اند و به این زبان شعر سروده‌اند. بسیاری از آثار آنان امروزه به صورت کتاب چاپ شده است و بسیاری دیگر هنوز به صورت نسخه‌های خطی در کتابخانه‌های گوشه و کنار جهان پراکنده‌اند.

نویسنده در ادامه به ضرورت تدوین چنین گزیده‌شعرهایی اشاره کرده و ادامه داده است؛

عمر یک انسان عادی، ‌به خصوص نوجوان امروزی، کافی برای خواندن و شناختن همه‌ی این آثار نیست. ضرورتی نیز در این کار نیست، چرا که همه‌ی این آثار ارزش خواندن و به چاپ رسیدن را ندارند، اما بسیاری از آثار به دلیل استواری فکر و والایی احساس، امروزه روز هم قابل ارزش‌اند و خواندن آن‌ها نه‌تنها لذت‌بخش است، ضروری نیز هست و از همین روست که از دیرباز مجموعه‌های مختلفی از آثار منتخب گذشتگان تهیه شده است و می‌شود. مجموعه‌ی ما هم یکی از این مجموعه‌هاست با این تفاوت که در آن نه ذوق و سلیقه و انتخاب یک نفر، بل چهار نفر دخالت داشته است که از این میان سه تن، خود شاعرند.

رودکی، شهید بلخی، کسائی مروزی، رابعه قزداری، فردوسی، ابوسعید ابوالخیر از قرن چهارم؛ فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، ناصر خسرو، قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان، ازرقی هروی، خیام، سنایی، قوامی رازی و باباطاهر عریان از قرن پنجم؛ انوری، جمال‌الدین اصفهانی، ظهیر فاریابی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری و عبدالواسع جَبَلی از قرن ششم؛ مولوی بلخی، سعدی شیرازی، بابا افضل کاشانی، عراقی و اوحدی مراغه‌ای از قرن هفتم؛ حافظ شیرازی، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی و ابن‌یمین فریومدی از قرن هشتم؛ جامی و بابافغانی شیرازی از قرن نهم؛ وحشی بافقی، محتشم کاشانی و عرفی شیرازی از قرن دهم؛ طالب آملی، کلیم کاشانی و صائب تبریزی از قرن یازدهم؛ حزین لاهیجی و هاتف اصفهانی از قرن دوازدهم؛ قاآنی شیرازی، فروغی بسطامی و یغمای جندقی از قرن سیزدهم؛ و ایرج میرزا، عارف قزوینی، فرخی یزدی، پروین اعتصامی، محمدتقی بهار، دهخدا، نیما یوشیج و شهریار از قرن چهاردم شاعرانی هستند که در این کتاب به کودکان و نوجوانان معرفی شده و درباره هرکدام از آنها توضیحاتی مختصر ارائه شده است.

کتاب «هزار سال شعر فارسی»‌ در ۴۰۷ صفحه و با قیمت ۲۵۰ هزار تومان برای رده سنی مثبت ۱۵ سال منتشر شده است.



منیع: خبرگزاری مهر