چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: در قرن‌های اخیر، ترجمه‌های قرآن به زبان فارسی شاهد پیشرفت‌های قابل توجهی بوده‌اند. این ترجمه‌ها به دو دسته ترجمه‌های کهن و ترجمه‌های معاصر تقسیم می‌شوند درباره ترجمه‌های کهن و سابقه اولین ترجمه‌های فارسی از متن قرآن، پیشتر و در گفتگو با سید محمد عمادی حائری مواردی مطرح شد. اما چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟ و چه تفاوتی بین ترجمه‌های کهن و ترجمه‌های جدید متن وحیانی وجود دارد؟

در این یادداشت به بررسی تفاوت ترجمه‌های کهن، معاصر و منظوم پرداخته خواهد شد؛

ترجمه‌های معاصر

در چند دهه اخیر، ترجمه‌های فارسی قرآن با سرعت بیشتری انجام شده‌اند. این ترجمه‌ها به‌صورت کامل و با رویکردهای مختلف انجام شده‌اند. از جمله مترجمان معاصر می‌توان به مهدی الهی قمشه‌ای، احمد آرام، ابوالقاسم پاینده، عبدالحمید نوبری، عباس مصباح‌زاده، و محمدمهدی فولادوند اشاره کرد.

محمدمهدی فولادوند با ارائه ترجمه‌ای که هم از نظر دقت به متن اصلی و هم از نظر روانی و آهنگین بودن ممتاز است، یکی از مهم‌ترین مترجمان معاصر به‌شمار می‌رود. همچنین، بهاالدین خرمشاهی با نقد و بررسی ترجمه‌های مختلف، نقش مهمی در ارزیابی و مقایسه آنها داشته است.

انقلاب اسلامی ایران نیز بر افزایش تعداد ترجمه‌های قرآن تأثیر گذاشته است. به‌گونه‌ای که در حدود ۴۰ سال اخیر، قرآن حداقل ۴۰ بار به فارسی ترجمه شده است.

در قرن اخیر، بسیاری از مترجمان فارسی در ترجمه قرآن کریم فعالیت داشته‌اند. پس از مهدی الهی قمشه‌ای که ترجمه او نقطه عطفی در تاریخ ترجمه قرآن به فارسی بود، مترجمان جدید با رویکردهای مختلف، از جمله ترجمه تحت‌اللفظی و جمله به جمله، به برگردان قرآن پرداخته‌اند.

چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟

تفاوت‌های ترجمه‌های کهن و معاصر قرآن

از سوی دیگر، تفاوت‌های بین ترجمه‌های کهن و معاصر قرآن به چند عامل مهم برمی‌گردد که در ادامه به آنها اشاره می‌شود؛

از دید روانی و سبک ترجمه، ترجمه‌های کهن اغلب تحت‌اللفظی و لغوی هستند. این ترجمه‌ها بر اساس معادل‌یابی کلمات انجام می‌شوند و ممکن است از روانی کمتری برخوردار باشند. در ترجمه‌های معاصر نثری روان و فراتر از تحت‌اللفظی بودن دارند. این ترجمه‌ها با الگوگیری از زبان امروز و توجه به ساختار جمله، روان‌تر و قابل فهم‌تر هستند.

همچنین ترجمه‌های کهن اغلب با تفسیر آمیخته‌اند. مترجمان قدیم مانند میبدی، ترجمه را همراه با تفسیر ارائه می‌کردند. ولی در ترجمه‌های معاصر تلاش شده است که تفسیر از ترجمه جدا شود. اگرچه برخی مترجمان معاصر نیز ممکن است تفسیر را در ترجمه خود دخیل کنند، اما تلاش برای جداکردن این دو بیشتر است.

ترجمه‌های کهن بیشتر بر اساس نیازهای آن دوره و با رویکردی سنتی انجام می‌شدند. اما ترجمه‌های معاصر با توجه به نیازهای جدید و پیشرفت‌های فرهنگی و زبانی، رویکردی مدرن‌تر دارند. این ترجمه‌ها با هدف انتقال بهتر معانی و مفاهیم قرآن به مخاطبان امروزی انجام می‌شوند.

ترجمه‌های کهن بسیار تحت تأثیر زبان و فرهنگ آن دوره بودند و از واژگان و ساختارهای قدیمی استفاده می‌کردند. ولی ترجمه‌های معاصر با توجه به توسعه مناسبات فرهنگی با غرب و استفاده از زبان‌های اروپایی، از ساختارهای زبانی مدرن و واژگان جدیدتر استفاده می‌کنند.

از نظر دقت و تطبیق، ترجمه‌های کهن ممکن است به دلیل محدودیت‌های زبانی و فرهنگی آن دوره، دقت کمتری در انتقال معانی داشته باشند. در مقابل ترجمه‌های معاصر، با توجه به پیشرفت‌های زبانی و فرهنگی، دقت بیشتری در انتقال معانی و مفاهیم قرآن دارند.

چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟
قرآن ترجمه بهرام‌پور

ترجمه‌های معاصر قرآن ویژگی‌های ادبی متنوعی دارند که آنها را از ترجمه‌های کهن متمایز می‌کند. برخی از این ویژگی‌ها عبارتند از؛

روانی و سادگی: ترجمه‌های معاصر تلاش می‌کنند تا متن را به زبان ساده و روان ارائه دهند تا برای مخاطبان امروزی قابل فهم‌تر باشد. مترجمانی مانند محمدمهدی فولادوند و غلامعلی حداد عادل در این زمینه موفق بوده‌اند.

تلفیق واژگان کهن و معاصر: برخی از مترجمان معاصر مانند موسوی گرمارودی، تلاش کرده‌اند تا واژگان کهن را با زبان معیار امروزی ترکیب کنند تا هم از ارزش ادبی کهن استفاده کنند و هم متن را برای مخاطب امروزی قابل فهم‌تر کنند.

توجه به بلاغت و صنایع ادبی: مترجمانی مانند بهاالدین خرمشاهی و محمد باقر بهبودی در ترجمه‌های خود به بلاغت و صنایع ادبی توجه کرده‌اند. آنها سعی کرده‌اند تا زیبایی‌های ادبی قرآن را در ترجمه حفظ کنند.

دقت و امانت: ترجمه‌های معاصر بر دقت و امانت در انتقال معانی قرآن تأکید دارند. مترجمانی مانند محمدمهدی فولادوند با روشی میانه بین ترجمه تحت‌اللفظی و محتوایی، دقت و روانی را با هم ترکیب کرده‌اند.

پرهیز از اغراق و سجع: مترجمانی مانند محمد باقر بهبودی تلاش کرده‌اند تا از اغراق و استفاده مفرط از سجع در ترجمه پرهیز کنند و به معنای اصلی و رایج واژه‌ها در عصر نزول توجه کنند.

ترجمه‌های منظوم:

ترجمه‌های معاصر قرآن به صورت منظوم توسط چندین مترجم انجام شده است. فهرست زیر ترجمه‌های قرآن به شعر فارسی اند؛

  1. میرزا حسن اصفهانی (صفی علی شاه) / ۱۳۰۶ ق / این ترجمه منظوم به صورت چاپ سنگی چاپ شده است
  2. امید مجد / ۱۳۷۶ ش
  3. محمد شائق / ۱۳۸۰ ش
  4. سید محمد علی محمدی موسوی (جزایری) / ۱۳۸۱ ش
  5. رضا ابوالمعالی / ۱۳۸۳ ش
  6. سارا شمیزی / ۱۳۸۴ ش
  7. عباس احمدی / ۱۳۸۴ ش
  8. شهاب تشکری آرانی / ۱۳۸۴ ش
  9. کرم خدا امینیان / ۱۳۸۴ ش
  10. رستم کوشان / ۱۳۸۴ ش
  11. عباس حداد کاشانی / ۱۳۸۴ ش

ترجمه‌های منظوم قرآن ویژگی‌های خاصی دارند که آنها را از سایر ترجمه‌ها متمایز می‌کند. برخی از این ویژگی‌ها عبارتند از؛

حفظ معنا و محتوا: در ترجمه‌های منظوم تلاش می‌شود تا معنا و محتوای اصلی قرآن حفظ شود. این کار با استفاده از واژگان مناسب و دقت در انتقال مفاهیم انجام می‌شود.

استفاده از سبک و اسلوب خاص: ترجمه‌های منظوم باید با سبکی خاص و متناسب با مفاهیم سوره‌ها انجام شوند. برای مثال، سوره‌های حماسی باید با سبک حماسی ترجمه شوند.

روانی و دلنشینی: شعر به دلیل روانی و دلنشینی خود می‌تواند مخاطبان را به مطالعه قرآن ترغیب کند. این ویژگی به‌ویژه برای کودکان و نوجوانان مفید است.

توجه به قواعد ادبی: مترجمان باید به قواعد ادبی و زبانی توجه کنند تا از تحریف قرآن جلوگیری شود. استفاده از وزن و قافیه باید به‌گونه‌ای باشد که از هدف اصلی دور نشود.

محدودیت در انتقال معانی: برخی معتقدند که ترجمه‌های منظوم ممکن است نتوانند تمام جهات و معانی قرآن را به‌درستی منتقل کنند. این محدودیت به دلیل قالب شعری است که ممکن است دقت را کاهش دهد.

تلاش برای پرهیز از اغراق: مترجمان باید تلاش کنند تا از اغراق و مبالغه در شعر پرهیز کنند و به معنای اصلی آیات وفادار بمانند.

ترجمه‌های فارسی معاصر منتشر شده قرآن

در پایان نگاهی کوتاه خواهیم داشت به همه ترجمه‌های فارسی معاصر منتشر شده قرآن، از جدیدترین ترجمه اثر محمدعلی کوشا و عبدالمجید معادیخواه تا اولین ترجمه روان و امروزی که توسط مرحوم مهدی الهی قمشه ای صورت گرفت. برخی از این ترجمه‌ها توسط علمای دیگر کشورهای همزبان صورت گرفته و بیرون از ایران منتشر شده اند.

چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟
قرآن ترجمه معادیخواه
  1. عبدالمجید معادیخواه / ‏‬ ۱۴۰۲ ش / ‏‬ نثری نسبتاً روان
  2. احمد علی کوشا / ۱۴۰۱ ش / ترجمه‌ای با نثر روان و دقیق با پانوشت‌های توضیحی
  3. غلامعلی حداد عادل / ۱۳۹۰ ش / نثر روان و محتوا به محتوا
  4. حسین استادولی / ۱۳۸۵ ش / نثر روان و دقیق
  5. سید علی موسوی گرمارودی / ۱۳۸۳ ش / نثر روان همراه با توضیحات داخل پرانتز و پانوشت و ویراستاری بهاالدین خرمشاهی، حسین صدرالحفاظ، حسین استادولی‌
  6. ترجمه گروهی / ۱۳۸۳ ش / نثر روان و جمله به جمله همراه با توضیحات داخل پرانتز
  7. حسین انصاریان / ۱۳۸۳ ش / نثر روان و دقیق همراه با توضیحات داخل کروشه
  8. علی اصغر برزی / ۱۳۸۲ ش / نثر ادبی همراه با نکات نحوی هر آیه بعد از ترجمه و توضیحات تفسیری داخل کروشه
  9. ابوالفضل بهرام پور / ۱۳۸۲ ش / نثر روان همراه با توضیحات اندک و شرح واژه‌های قرآنی
  10. محمد صادقی تهرانی / ۱۳۸۲ ش / نثر روان (نسبتاً) همراه با توضیحات در متن و پانوشت
  11. سید محمد کاظم ارفع / ۱۳۸۱ ش / نثر روان بر اساس ساختار دستور زبان فارسی و فاقد هرگونه توضیح و تفسیر
  12. علی اصغر حلبی / ۱۳۸۰ ش / تحت اللفظی، نثری دستوری نه چندان مطلوب با توضیحاتی محدود و مناسب داخل قلاب
  13. علی اکبر طاهری قزوینی / ۱۳۸۰ ش / نثر ادبی، نسبتاً دقیق و مطابق همراه با توضیحات و تفسیر فشرده میان کروشه
  14. علی مشکینی / ۱۳۸۰ ش / نثر روان و دقیق مطابق با قواعد دستور زبان فارسی همراه با توضیحات فراوان تفسیری داخل پرانتز
  15. طاهره صفارزاده / ۱۳۸۰ ش / با ترجمه فارسی و انگلیسی نثری روان با رعایت اصول دستور زبان فارسی متمایل به ترجمه آزاد همراه با توضیحات تفسیری داخل قلاب و پانوشت
  16. مسعود انصاری / ۱۳۷۷ ش / روان خوشخوان و مطابق با متن مترجم از اهل سنت است
  17. بهاالدین خرمشاهی / ۱۳۷۴ ش / نثر ادبی و روان خالی از توضیحات گسترده در، متن مطابقت ترجمه با اصل دارای توضیحات و نکات تفسیری در پانوشت
  18. ناصر مکارم شیرازی / ۱۳۷۳ ش / محتوا به محتوا
  19. محمد مهدی فولادوند / ۱۳۷۳ ش / نثر روان و ساده محتوا به محتوا
  20. احمد کاویانپور / ۱۳۷۲ ش / نثر ادبی و شیوا همراه با توضیحات گوناگون داخل پرانتز و بدون پرانتز
  21. کاظم پورجوادی / ۱۳۷۲ ش / نثر روان همراه با دقت نسبی و تا حدودی آزاد
  22. سید جلال الدین مجتبوی / ۱۳۷۲ ش / نثر روان دقیق و شیوا همراه با توضیحات
  23. مصطفی خرم دل / ۱۳۷۰ ش / نثر روان و ساده بر اساس قواعد دستور زبان فارسی همراه با خلاصه تفسیر و توضیحاتی داخل پرانتز مترجم از اهل سنت است.
  24. ابوالقاسم امامی / ۱۳۷۰ ش / نثر ادبی متمایل به نثر قدیم، با رعایت مطابقت با متن
  25. محمد باقر بهبودی / ۱۳۶۹ ش / نثر روان آمیخته با تفسیر به صورت غیر متمایز
  26. محمد خواجوی / ۱۳۶۹ ش / تحت اللفظی، شیوا و امروزی
  27. جلال الدین فارسی / ۱۳۶۹ ش / ترجمه آزاد و تا حدودی روان و استوار
  28. عبدالمحمد آیتی / ۱۳۶۷ ش / خوشخوان و شیوا
  29. داریوش شاهین / ۱۳۵۹ ش / نثر ادبی همراه با توضیحاتی داخل پرانتز و پانوشت
  30. حکمت آل آقا / ۱۳۵۳ ش / نثر روان و سلیس ترجمه محتوا به محتوا
  31. علی نقی حسینی (فیض الاسلام) / ۱۳۴۸ ش / نثر ادبی همراه با توضیح و تفسیر در داخل پرانتز
  32. زین العابدین رهنما / ۱۳۴۶ ش / تحت اللفظی همراه با تفسیر
  33. محمود یاسری / ۱۳۴۴ ش / نثر روان همراه با توضیحات تفسیری گسترده و افزودههای کوتاه در پانوشت
  34. ابوالقاسم پاینده / ۱۳۳۶ ش / نثر ادبی فصیح و گویا و بر اساس قواعد دستور زبان فارسی
  35. محمد کاظم معزی / ۱۳۳۶ ش / تحت اللفظی همراه با توضیحات اندک داخل پرانتز
  36. عبدالحسین آیتی / ۱۳۲۴-۱۳۲۶ ش / نثر روان و استوار، بر اساس دستور زبان فارسی همراه با توضیحات تفسیری داخل پرانتز و پانوشت
  37. تعدادی از علمای اهل سنت افغانستان / ۱۳۳۴ ش / ترجمه ساده همراه با تفسیر کوتاه.این کتاب، در سال ۱۳۲۳ق/۱۲۸۲ ش نوشته شده و به تفسیر کابلی نیز معروف است. این ترجمه از یک ترجمه و تفسیر قرآن به زبان اردو، نوشته شده توسط دو عالم دیوبندی، به فارسی بازگردانی شده است.
  38. مهدی الهی قمشه ای / ۱۳۲۳ ش / ترجمه آزاد همراه با خلاصه تفاسیر داخل پرانتز نثر روان و نسبتاً دقیق
چه کسانی در قرن اخیر قرآن را به فارسی ترجمه کرده اند؟
قرآن ترجمه پاینده

پیش از ترجمه مرحوم مهدی الهی قمشه ای از قرآن به فارسی، دو ترجمه دیگر هم موجود است که یکی بدون تاریخ بوده و دیگری مربوط به تاریخ ۱۲۹۴ قمری (معادل ۱۲۵۵ هجری شمسی) است. محمدطاهر مستوفی با نثر روان و نسبتاً دقیق در سال ۱۲۹۴ هجری قمری قرآن را ترجمه کرده است، همچنین ولی الله دهلوی (۱۱۷۶_۱۱۱۴ ق) ترجمه فتح الرحمن فی ترجمة القرآن را به فارسی برگردانده، که ترجمه‌ای تحت اللفظی و دقیق همراه با توضیحات تفسیری در حاشیه و داخل پرانتز است. این مترجم از عالمان مشهور اهل سنت در پاکستان است و این قرآن بدون تاریخ در کراچی و لاهور منتشر شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است


به گزارش خبرنگار مهر، رضا ابوذری شاعر به مناسبت شب‌های قدر و شهادت امیرالمومنین (ع) شعر تازه‌ای سروده است.

در ادامه این غزل را با هم می‌خوانیم؛

*

بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب

مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب

برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت

گره خورده است احیا با امیرالمؤمنین امشب

تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم

به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب

پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است

نگاهی کن به این درمانده‌ی گوشه‌نشین امشب

شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من

مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟

به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن

همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب…



منیع: خبرگزاری مهر

عشق به امیرالمؤمنین (ع) از رودکی تا شعر معاصر؛ مرور چند شعر «علی‌وار»


به گزارش خبرنگار مهر، درباره امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) شعر و مدح و منقبت، بسیار نوشته شده است. ادبیات فارسی همان‌گونه که از اساس ادبیاتی توحیدی و الهی است، ادبیاتی علوی نیز هست. عشق، ارادت و محبت به امیرالمؤمنین (ع) از همان آغازین روزهای تولد شعر فارسی در آثار شاعران فارسی‌زبان جلوه‌گر بوده و این عرض ارادت تا امروز ادامه یافته است. رودکی که به پدر شعر پارسی ملقب است، با عشق به حضرت علی (ع) مشق شاعری می‌کرده و خود در بیتی از «مهر حیدر» نوشته است: «کسی را که باشد به دل مهر حیدر / شود سرخ رو در دو گیتی به آور». همو در بیتی دیگر به طور ضمنی شرط ایمان را ولایت امیرالمؤمنین (ع) می‌داند و ایشان را در علم و حکمت، دانشمند خطاب می‌کند: «ای شاه نبی سیرت، ایمان به تو محکم / ای میر علی حکمت، عالم به تو در غال».

زبان و ادبیات علویِ فارسی

پس از رودکی بسیارند شاعرانی که آشکارا و به صراحت و بدون هیچ ایهام و ابهامی، از امیرالمؤمنین (ع) سروده‌اند. در قرن سوم هجری علاوه بر رودکی، شهید بلخی در مصرعی به حضرت اشاره‌ای دارد و می‌گوید: «برق همانند ذوالفقار علی» که نشان از محبت او به مولای متقیان (ع) است. در قرن چهارم هجری شاعرانی همچون حکیم میسری، فردوسی طوسی و کسایی مروزی در ادامه همان مسیر، به صراحت و به صورت مستقیم در مدح حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) شعر سروده‌اند، به خصوص فردوسی حکیم که هم شیعه‌زاد بودن و شیعه بودن خود صراحت دارد و هم به محبتش به امیرالمؤنین (ع): «گرت زین بد آید گناه من است‏ / چنین است و این دین و راه من است‏ / بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دادن که خاک پی حیدرم». چنین است که اگر بخواهیم حضور حضرت علی (ع) در شعر فارسی را پی بگیریم، باید کتاب‌ها بنویسیم و روزها و شب‌های بسیاری را به ذکر حضرت در دیوان شعرای زبان فارسی سپری کنیم.

سیمای حضرت در شعر معاصر نیز همان‌قدر آشکار و درخشان و پررنگ است که انتظار داریم؛ چه اینکه شاعران بسیاری در مدح ایشان شعر نوشته‌اند و هر یک با زبانی و لحنی و از زاویه‌ای، عشق خود را به امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده‌اند. تعداد بالای شعرهای علوی در دوران معاصر و به خصوص پس از انقلاب اسلامی، شعر علوی را به گونه‌های مختلفی تقسیم کرده است. بعضی شعرها تنها مدح حضرت هستند و بیشتر بر جنبه‌های احساسی و عاطفی موضوع تمرکز داشته‌اند و کمتر به جنبه‌های معرفتی پرداخته‌اند، بعضی در توصیف ایوان نجف و در فراق حرم امیرالمؤمنین (ع) شعر نوشته‌اند، بعضی شاعران بیشتر بر جنگ‌آوری و دلاوری ایشان توجه داشته‌اند و بعضی نیز تلاش کرده‌اند زندگی و سیره ایشان را به عنوان الگوی انسان کامل در شعرشان روایت کنند؛ شعری که من آن را شعری «علی‌وار» خطاب می‌کنم. منظور از شعر «علی‌وار» شعری است که بیشتر بر جنبه‌های رفتاری و اخلاقی و عرفان اجتماعی حضرت توجه دارد و بیش از جنبه عاطفی، به جنبه‌های معرفتی در زندگی ایشان نظر کرده است.

به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین (ع)، تعدادی از شعر تعدادی از شاعران معاصر را می‌خوانیم که تلاش می‌کند جدا از جنبه‌های عاطفی و احساسی، ما را اندکی با زندگی و سیره مولای متقیان (ع) آشنا کرده و شناخت ما را از ایشان بیشتر کند. بنابراین در این مرور بر شعرهای علوی، بسیاری از شعرها را کنار گذاشته‌ایم و تنها شعرهایی را می‌خوانیم که در کنار احساس و علاقه و ابراز محبت، بیشتر بر سیره رفتاری حضرت علی (ع) توجه داشته‌اند.

در ادامه این شعرها را با هم می‌خوانیم؛

*

شهریار

علی آن شیر خدا شاه عرب

الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است

دل شب محرم سرّالله است

شب علی دید به نزدیکی دید

گرچه او نیز به تاریکی دید

شب شنفته ست مناجات علی

جوشش چشمه عشق ازلی

شاه را دیده به نوشینی خواب

روی بر سینه دیوار خراب

قلعه بانی که به قصر افلاک

سر دهد ناله زندانی خاک

اشکباری که چو شمع بیزار

می‌فشاند زر و می‌گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید

در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو در آویزه‌ی گوش

مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت

چشم بیدار علی خفته نیافت

روزه داری که به مهر اسحار

بشکند نان جوینش افطار

ناشناسی که به تاریکی شب

می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب برقع پوش

می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سرّ جلی

نشد افشا که علی بود و علی

شاه بازی که به بال و پر راز

می‌کند در ابدیت پرواز

شهسواری که به برق شمشیر

در دل شب بشکافد دل شیر

عشق بازی که هم آغوش خطر

خفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر

حلقه در شد از او دامن گیر

دست در دامن مولا زد در

که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه وا شد و دامن به گرو

زینبش دست به دامن که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم

که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار

می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیّت حق

سر به محراب عبادت منشق

می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر

می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست

تو خدایی مگر ای دشمن دوست

در جهانی همه شور و همه شر

ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر

کفن از گریه‌ی غسّال خجل

پیرهن از رخ وصّال خجل

شبروان مست ولای تو علی

جان عالم به فدای تو علی…

*

شهریار

علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت

چه پیام‌ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هردم، ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوش‌تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

*

عباس احمدی

ماه می‌تابد از خم کوچه، چهره‌ای دائم الوضو دارد

پینه بر دست‌هاش و نعلینش اثر وصله و رفو دارد

مرد تنهاست، مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است

ساغر شادی اش اگر خالی است، باده‌ی غم سبو سبو دارد

ضربان صدای او جاری است: با یتیمی به خنده مشغول است

سر تقیسم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو دارد

باز امروز بغض نخلستان تا به سرحد انفجار رسید

باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتگو دارد

کاهگل‌های کوچه مرطوب‌اند، اشک دیوار را در آورده است

ناله‌ی خانم جوانی که هرچه دارد علی (ع) از او دارد

-از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت

دیگر او را کشان کشان مبرید، ایّهاالنّاس! آبرو دارد-

گرچه در بند غربت، از این شیر، گرگ‌های مدینه می‌ترسند

ذوالفقارش هنوز بران است، شور «حتّی تُقاتِلوا» دارد

حب مولا نتیجه‌ی سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد

آن صنوبر دلی که می‌باید پیش او سرو، سر فرود آرد

چارده قرن بعد خیلی‌ها دم از او می‌زنند اما مرد

همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد…

*

محمدمهدی سیار

امام، رو به رهایی… عمامه روی زمین

قیامتی شد -بعد از اقامه- روی زمین

خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک

چکید خون خدا در ادامه روی زمین…

خودت بگو، به که دل خوش کنند بعد از تو

گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین

زمان به خواب ببیند که باز امیرانی

رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:

«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان

مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین…»

تو رفته‌ای و زمین مانده است و ما اینک

و میزهای پُر از بخشنامه… روی زمین!

*

یوسف رحیمی

دل من! در هوای مولا باش

یار بی‌ادعای مولا باش

گر نشد یاورش شوی همه عمر

گاه گاهی برای مولا باش

به گدایی تو هر کجا رفتی

یک سحر هم گدای مولا باش

دست من! دست‌گیر مردم باش

پینه‌ی دست‌های مولا باش

پهن کن سفره‌ای برای یتیم

مستمند دعای مولا باش

پا به پایش اگر نشد بروی

لاأقل ردپای مولا باش

جان من! تا که در بدن هستی

باش اما فدای مولا باش

ای نَفَس! می‌روی به سینه برو

چون برآیی صدای مولا باش

از یمن، از دمشق و غزه بگو

شیعه‌ی زخم‌های مولا باش

خار در چشم‌های مولا بود

چشم من! در عزای مولا باش…

*

عباس چشامی

نام تو را زیاد شنیدیم، در حسرت مرام تو مانده

ای اولی که سکه‌ی مردی تا همچنان به نام تو مانده

تو واژه‌ای به ژرفی دریا، تو مشکلی به هیئت آسان

ای تا همیشه پای قلم‌ها در بحر عین و لام تو مانده

ای عاشقان برای پرسش -تا بوده- بعد حق به تو مدیون

ای شاعران برای سرودن، تا هست زیر وام تو مانده

عقل، آسمان این همه عاقل، در پله‌ی نخست تو عاجز

عشق افتخار آن همه مجنون، زنجیری مدام تو مانده

هم ماه در حضور تو کودک، هم مهر در رکاب تو تاریک

هم روز در مسیر تو لنگان، هم شب در احترام تو مانده

ای هر که دیده رنگ ملامت، لبخند تو شکسته و زخمی

ای هر که برده لذت شیرین، همواره تلخ کام تو مانده

بعد از چقدر سال که گفتی، بعد از چقدر گوش که نشنید

آنک به سوی ظالم و مظلوم، انگشت اتهام تو مانده

نهج‌البلاغه: کو که بخوانند؟ نهج‌البلاغه: کو که بفهمند؟

این گوش‌ها چقدر هراسان، از سیلی کلام تو مانده

بادا که تا هنوز بیفتد اینجا کلاه از سر دنیا

بیچاره او که خیره‌سرانه دنبال گرد بام تو مانده

ما هر قدر که خاک تو باشیم، قنبر فقط یکی است، یگانه است

فخر فقط برای تو بودن در قبضه‌ی غلام تو مانده

آه ای تمام! من چه بگویم؟ بگذار تا تمام شود شعر

گفتم تمام، خوب نگفتم، کو مهدی؟ انتقام تو مانده…

*

سید محمدجواد شرافت

هرچند از همه به همه مهربان‌تری

هرچند با رسول خدا هم برادری

هرچند از لب تو مناجات می‌چکد

همواره از شمیم خدایت معطری

در جنگ‌ها که با تو و با ذوالفقار تو

هرگز کسی اگرچه نکرده برابری

هرچند شب به یاد یتیمان شهر خود

مانند سایه از دل دیوار بگذری

تیری ز پای زخمی تو در نماز… یا

انگشتری ز دست خودت دربیاوری

مردم ولی چه ساده فراموش می‌کنند

مردم ولی چه ساده به تو جور دیگری…

حتی سلام ساده‌ی تو بی‌جواب ماند

گویا گناه کرده‌ای انگار کافری

یوسف‌ترین غریبی و حق می‌دهم به تو

سر از درون چاه اگر در بیاوری…

*

مهدی جهاندار

یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده است

شمشیر بر دارد هر آن کس با علی مانده است

دیشب تمام کوچه‌های کوفه را گشتم

تنها علی، تنها علی، تنها علی مانده است

ای ماهتاب آهسته‌تر اینجا قدم بگذار!

در جزر و مد چاه، یک دریا علی مانده است

از خیل مردانی که می‌گفتند می‌مانیم

انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است

ای مرد! بر تیغت مبادا خاک بنشیند

برخیز! تا برخاستن یک «یاعلی» مانده است

*

مریم سقلاطونی

تق تق… کلون در… کسی از راه می‌رسد

از کوچه‌های خسته و گمراه می‌رسد

مانند آفتاب هم آواز نخل و چاه

از کوچه‌های کوفه، شبانگاه می‌رسد

دستی به شانه دارد و چشمی به آسمان

شب‌مویه‌هاش تا به سحرگاه می‌رسد

تق… تق… کلون در… ولی امشب نیامده است

ردّ صداش از ته آن چاه می‌رسد

امشب، دوباره خیره به درگاه مانده‌ام

یعنی… دوباره مرد، به درگاه می‌رسد؟

مادر! سکوت خانه مرا می‌کُشد، بگو

آن مرد ناشناس کی از راه می‌رسد؟

آن مرد ناشناس که شب نان می‌آوَرد

آن مرد ناشناس که با ماه می‌رسد؟

*

محمدکاظم کاظمی

و قسم‌خورده‌ترین تیغ، فرود آمد و رفت

ناگهان هر چه نفس بود، کبود آمد و رفت

در خطر پوشی دیوار، ندیدیم چه ش

برق نفرین شده‌ای بود، فرود آمد و رفت

کودکی، بادیه‌ای شیر، خطابی خاموش:

«پدرم را مگذارید، که زود آمد و رفت»

از خَم کوچه پدیدار شد انبان بر دوش

تا که معلوم شد این مرد که بود، آمد و رف

از کجا بود، چه سان بود؟ ندانستیمش

این قدر هست که بخشنده چو رود آمد و رفت…

*

محمدرضا آغاسی

یا علی بار دگر اعجاز کن

مشت‌های کوفیان را باز کن

باز کن چشمان نازآلوده را

بنگر این چشم نیاز آلوده را

باز گو شعب ابی طالب کجاست

آن بیابان عطش غالب کجاست

تا ز جور پیروان بوالحکم

سنگ طاقت را ببندم بر شکم

تشنگی در ساغرم لبریز شد

زخم تنهایی فساد انگیز شد

آتشی افکند بر جان و تنم

کین چنین بر آب و آتش می‌زنم

تاول ناسور را مرحم کجاست

مرحم زخم بنی آدم کجاست

مرحم ما جز تولای تو نیست

یوسفی اما زلیخای تو کیست

شاهد اقبال در آغوش کیست

کیسه نان و رطب بر دوش کیست

کیست آن کس کز علی یادی کند

بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان شهر را

گرم سازد خانه‌های سرد را

ای جوانمردان! جوان مردی چه شد؟

شیوه رندی و شب‌گردی چه شد؟

شیعگی تنها نماز و روزه نیست

آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت

تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را از محقق گوش کن

وز لب قرآن ناطق گوش کن

گوش کن آواز راز شاه را

صوت اوصیکم به تقو الله را

بعد از او بشنو «و نظم أمرکم»

تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم تو را سر شار مستی می‌کند

بی نیاز از هر چه هستی می‌کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش

گر قلندر نیستی شب‌گرد باش

سیر کن در کوچه‌های بی کسی

دور کن از بی کسان دلواپسی

ای خروس بی محل آواز کن

چشم خود بر بند و بالی باز کن

شد زمین لبریز مسکین و یتیم

ما گرفتار کدامین هیئتیم

با یتیمان چاره «لا تقحر» بود

پاسخ سائل «و لا تنهر» بود

دست بردار از تکبر وز خطا

شیعه یعنی جود و انفاق و عطا

باده‌ی «مما رزقناهم» بنوش

«ینفقون» بنیوش و در انفاق کوش

هم بنوش هم بنوشان زین سبو

«لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا»

یا علی! امروز تنها مانده‌ایم

در هجوم اهرمن‌ها مانده‌ایم

یا علی! شام غریبان را ببین

مردم سر در گریبان را ببین

گردش گردونه را بر هم بزن

زخم‌های کهنه را مرحم بزن

مشک‌ها در راه سنگین می‌روند

اشک‌ها از دیده رنگین می‌روند

مشک‌های خسته را بر دوش گیر

اشک‌ها را گرم در آغوش گیر

حیدرا! یک جلوه محتاج توأم

دار بر پا کن که حلاج توأم

جلوه‌ای کن تا که موسایی کنم

یا به رقص آیم مسیحایی کنم

یک دو گام از خویشتن بیرون زنم

گام دیگر بر سر گردون زنم

گام بردارم ولی با یاد تو

سر نهم بر دامن اولاد تو

شیعه یعنی شرح منظوم طلب

از حجاز و کوفه تا شام و حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی

غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو

شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می‌خواهی دلیل

یاد کن از آتش و دست عقیل

جان مولا حرف حق را گوش کن

شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل‌ها که بر خوان شماست

زنگ مرگ و قاتل جان شماست

می‌سزد کز خشم حق پروا کنیم

در مسیر چشم حق پروا کنیم

این دو روز عمر مولایی شویم

مرغ اما مرغ دریایی شویم

مرغ دریایی به دریا می‌رود

موج بر خیزد به بالا می‌رود

آسمان را نور باران می‌کند

خاک را غرق بهاران می‌کند

لیک مرغ خانگی در خانه است

روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند آب و دانه‌اید؟

غافل از قصاب صاحب خانه‌اید؟

شیعه یعنی وعده‌ای با نان جو

کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر

بین نان خشک خود با یک اسیر

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک

تاب و تاول چهره و چین و چروک

سال‌ها صورت ز صورت باختیم

تا ز صورت‌ها کدورت یافتیم

یک نظر بر قامتی رعنا نبود

یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده‌ایم

از قلم نقش مرکب خوانده‌ایم

سوره‌ها خواندیم بی وقف و سکون

کس نشد واقف به سرّ «یسطرون»

سر حق مستور مانده در کتاب

عالمان صورت در حجاب

ای برادر! عالمان بی عمل

همچو زنبورند لاکن بی عسل

علم‌ها مصروف هیچ و پوچ شد

جان من، برخیز! وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امداد گیر

سیر معنا را ز مجنون یاد گیر

ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم

هر نفس «لا» گوی «اِلا» یی شویم

تا به کی در لفظ مانی همچو من

سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

همچو یحیی گر نهی سر در طبق

می‌شود عریان به چشمت سر حق

شیعه یعنی عشق‌بازی با خدا

یک نیستان تک‌نوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون

شیعه طوفان می‌کند در کاف و نون

شیعه یعنی تندر آتش‌فروز

شیعه یعنی زاهدِ شب، شیرِ روز

شیعه یعنی شیر، یعنی شیرمرد

شیعه یعنی تیغِ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ، تیغ مو شکاف

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی سابقون السابقون

شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آب‌ها را گل کند

خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست

کربلا بارزترین منظور ماست

شیعه یعنی بازتاب آسمان

بر سر نی جلوه رنگین‌کمان

از لب نی بشنوم صوت تو را

صوت «انی لا اری الموت» تو را

پرچم زلفت رها در باد شد

وز شمیمش کربلا ایجاد شد

آنچه شرح حال خویشان تو بود

تاب گیسوی پریشان تو بود

می‌سزد نی نکته‌پردازی کند

در نیستان آتش‌اندازی کند

صبر کن نی از نفس افتاده است

ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بی میر و بی پشت و پناه

در غل و زنجیر می‌افتد به راه

می‌رود منزل به منزل در کویر

تا بگوید سر بیعت با غدیر

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار

می‌کشد بر دوش خود چل سال دار

شیعه باید همچو اشعار کُمیت

سر نهد بر خاک پای اهل بیت

یا فرزدق‌وار در پیش هُشام

ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل ولاست

جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل

می‌نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه‌ی مولای ماست

اکبر اوییم و او لیلای ماست

این سخن کوتاه کردم والسلام

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام…



منیع: خبرگزاری مهر

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ است


به گزارش خبرنگار مهر، مقام معظم رهبری در اولین روز سخنرانی نوروزی سال ۱۴۰۴، توصیه ویژه‌ای به فعالان عرصه فرهنگی داشتنند و فرمودند: «من توصیه می‌کنم امسال فعّالان عرصه‌ی فرهنگی به مطالعه نهج‌البلاغه و آموزش نهج‌البلاغه توجّه ویژه‌ای داشته باشند».

عباس شاه‌زیدی شاعر آیینی در واکنش به صحبت‌های مقام معظم رهبری درباره انس با نهج البلاغه، شعر تازه‌ای با عنوان «عروة الوثقی» سروده است.

در ادامه این غزل را با هم می‌خوانیم؛

*

دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد

بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد

عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم»

هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد

این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست

پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد؟

چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش

سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد

بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات»

جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد

این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی»

تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد

گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را

دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد

آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش

کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد

مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما

او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد

مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی

منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی است

این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد…



منیع: خبرگزاری مهر

درخواستی فراتر از خود؛ خدایا، برادرم هارون!


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: در ادامه پرونده «موسی داستان بزرگ» (داستان حضرت موسی بر اساس آیات قرآن کریم و ادبیات فارسی)، پس از ماجراهای تولد و به آب افکنده شدن و باز رسیدن به آغوش مادر و رشد او در بارگاه فرعون، و فرارش از مصر و سال‌های زندگی در مدین و بازگشت به مصر و دیدن درخت مشتعل و شنیدن صدای پروردگار و برگزیده شدن به پیامبری، در قسمت هشتم به درخواست او از خداوند برای اجازه و اهمیت همراهی برادرش هارون در مسیر دعوت فرعون به یکتاپرستی می‌رسیم.

لذت برآورده شدن خواسته‌ها و احساس امنیت در لحظه سرگشتگی و ترس و حیرانی میان بیابان تاریک و دامنه کوه، بعد از تجربه دو معجزه سهمگین و شنیدن صدای خداوند از میان شعله‌های درخت سبز برای موسی قابل وصف نیست. وقتی خداوند فرمود: آنچه خواستی به تو دادم.

موسی چه خواسته بود؟ نخست سینه‌ای گشاده برای درک عظمت آنچه بر دوش او گذاشته شده و تحمل سختی‌های این مسیر. سپس آسان شدن کارش، می‌داند در این راه قطعاً مشکلاتی خواهد بود که حل آنها از عهده توان و قدرت او خارج است. پس درخواست می‌کند خداوند از آنجا که خود می‌داند کار را برایش آسان کند. بعد از آن باز کردن گره از زبانش، برای آنچه باید ابلاغ کند زبانی گویا و روان و تأثیرگذار می‌خواهد تا سخنانش را بشنوند و بفهمند. تا اینجا هرآنچه خواست مربوط به شخص خودش بود. اما از این به بعد آنچه می‌خواهد فراتر از خودش است. پس همراهی برادرش هارون را از خدا درخواست می‌کند: و برادرم هارون از من زبان‌آورتر است، او را با من به دستیاری بفرست.

فرعون برای یادآوری حضور خود به مردم در سراسر سرزمین تحت حکمرانیش تصاویر و مجسمه‌های بزرگی از خود قرار داده بود که مردم می‌بایست در مقابل آنها _که نشانه‌ها و نمادهای طاغوت مصر بودند_ کرنش کنند و هدایایی تقدیم کنند؛ این حرکت در آن زمان به این دلیل بود که مردم عادی هیچگاه دربار فرعون را تجربه نمی‌کردند و بزرگی و جلال و شکوه آن را نمی‌دیدند، ولی باید همیشه یادشان می‌ماند که زندگی شأن زیر سایه وجود پادشاه مصر تعریف شده است خداوند در آیه ۳۵ سوره قصص به او مژده برآوردن خواسته‌اش را می‌دهد: قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجعَلُ لَکُمَا سُلطَناً فَلَا یَصِلُونَ إِلَیکُمَا بَِایَتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلغَلِبُونَ، گفت: تو را به برادرت قویدست خواهیم کرد و برایتان حجتی قرار می‌دهیم. به سبب نشانه‌هایی که شما را داده‌ایم، به شما دست نخواهند یافت. شما و پیروانتان پیروز خواهید بود.

اهمیت بلاغت و پذیرش

موسی پیامبر شده است، به لحاظ جسمانی مردی قدرتمند و از نظر شخصیتی صریح و قاطع است، اما می‌داند برای انجام مأموریتش نیاز به کسی دارد که هم در جامعه مقصد پذیرفته باشد، هم سخن گفتنش تاثیرگذارتر باشد و از همه مهمتر قابل اعتماد و به خود او نزدیک باشد. چه کسی بهتر از برادر بزرگترش هارون؟ پس به همین صراحت از خداوند می‌خواهد که او را یاورش قرار بدهد. پیداست که او تا اینجا همراه خوبی برای موسی بوده است، چرا که اولین درخواست غیر شخصیش تاکید بر حضور و همراهی و پشتیبانی از طرف اوست. عجیب نیست اگر هارون نیز در مسیر بازگشت از مدین همراه او باشد، به این معنی باید پذیرفت که در سالهای زندگی موسی پس از فرار به مدین با خانواده خود در مصر تماس داشته و به نحوی همراهی و حضور آنها او را حمایت کرده است؛ به ویژه که او با دختر شعیب پیامبر (ع) ازدواج کرده و بنی‌اسرائیل به عنوان قومی یکتاپرست در مصر تحت ستم هستند.

از سوی دیگر این درخواست موسی -بخصوص تاکید او بر تنگ شدن سینه‌اش و سخنور نبودن خود- و اصرار بر دادن این مسئولیت به هارون نشان می‌دهد که هارون فردی پذیرفته شده در میان مردم و قوی در سخنرانی، دارای نفوذ کلام و قدرت اقناع است.

هارون برای موسی چه می‌کند؟

آنطور که در گفتگوهای موسی با خداوند می‌بینیم هارون سخنگوی موسی است، یعنی با اینکه این موسی است که پیامبر است و خداوند به او وحی می‌رساند، اما برای دعوت فرعون سرکش به یکتاپرستی سخنوری هارون مؤثرتر و کاربردی‌تر است. هارون تصدیق کننده سخنان اوست، پشتوانه‌ای برای دلگرمی موسی. از سوی دیگر می‌دانیم که موسی در تعامل با بنی اسرائیل نیز بسیار از هارون کمک می‌گیرد، و حتی وقت رفتن به میقات قوم خود را به او می‌سپارد و موقع بازگشت و بعد از گوساله پرست شدن آنها او را به شدت بازخواست می‌کند.

از طرف دیگر، دعوت موسی کاری بزرگ است. شکستن هیمنه فرعون در مصر، آن هم از سوی کسی که در کاخ او بزرگ شده است کار کوچکی نیست. فرعون برای یادآوری حضور خود به مردم در سراسر سرزمین تحت حکمرانیش تصاویر و مجسمه‌های بزرگی از خود قرار داده بود که مردم می‌بایست در مقابل آنها _که نشانه‌ها و نمادهای طاغوت مصر بودند_ کرنش کنند و هدایایی تقدیم کنند؛ این حرکت در آن زمان به این دلیل بود که مردم عادی هیچگاه دربار فرعون را تجربه نمی‌کردند و بزرگی و جلال و شکوه آن را نمی‌دیدند، ولی باید همیشه یادشان می‌ماند که زندگی شأن زیر سایه وجود پادشاه مصر تعریف شده است.

در چنین شرایطی که فرعون خود را خدای مردم مصر معرفی کرده بود، موسی _پسری از قوم تحت ستم یعنی بنی اسرائیل که در دربار همان فرعون بزرگ شده_ باید می‌رفت و او را به فروتنی و پرستش خدای یکتا فرامیخواند! این حرکت دو نوع مقابله را پدید می‌آورد، یکی از طرف خود فرعون و یکی از طرف جامعه و مردم مصر، که سال‌ها با این تصویر خوگرفته و باورها و مناسکشان را با آن ترتیب داده و تنظیم کرده بودند. با در نظر گرفتن همه این موارد، درخواست موسی از خدا برای یاری و همراهی هارون می‌توانست پشتوانه‌ای برای او باشد و به مردم نشان دهد که این جوان حداقل یک نفر را دارد که همراهیش کند و به سخنانش باور داشته باشد.

خطاب الهی به دو برادر

به این ترتیب با پذیرش این درخواست موسی (ع) است که خداوند در آیه‌های بعدی هر دوی آنها را مورد خطاب قرار می‌دهد، در متن آیه نیز از فعل تثنیه استفاده می‌شود. ضمناً تاکید می‌کند که به هر دوی شما تسلطی می‌دهیم که آنها نتوانند بر شما چیره شوند (سوره قصص آیه ۳۵)، و از رحمت خود به هارون نیز مقام پیامبری داده است. (سوره مریم، آیه ۵۳) اهمیت سخنوری در ابلاغ پیام رسالت وقتی آشکارتر می‌شود که در هنگام حضور در برابر فرعون برای آشکار کردن دعوتِ خود هردو می‌روند و فرعون از خدایشان می‌پرسد، و بعد برای تحقیر موسی از بزرگان دربار می‌پرسد: آیا این طور نیست که من از این مرد خوار و بی مقدار که نمی‌تواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟ (سوره زخرف، آیه ۵۲)

درباره گرفتگی زبان موسی و زبان‌آور بودن هارون روایت‌های متعددی گفته شده است که اشاره به آسیب زبانی موسی در کودکی می‌کند. اما روایت دیگری، حکایت از تسلط هارون بر زبان قبطیان (زبان مردم مصر و فرعون) و فن سخنوری دارد. به این ترتیب همراهی هارون برای موسی در دربار فرعون و دعوت او و بزرگان مصر به یکتاپرستی معنای دیگری می‌گیرد، چرا که این ابلاغ باید به روشنی و وضوح برای مصریان صورت بگیرد تا شک و تردیدی باقی نماند، چنانچه معجزات داده شده به موسی نیز در همین راستاست و همراهی هارون از جوانب گوناگون برای موسی پشتوانه و دلگرمی در روبرو شدن با فرعون و اشراف مصر است.



منیع: خبرگزاری مهر

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمود فتوحی رودمعجنی، متولد خراسان است. رودمعجن، روستایی در ۴۸ کیلومتری تربت حیدریه. آن‌طور که خودش می‌گوید طی ۵۵ سال زندگی، دوره پیش از چراغ برق تا امروز را دیده که دوره دیجیتال و عصر ارتباطات است.

این‌استاد ادبیات، تحصیلات خود را در زادگاهش شروع کرد و در ۱۱ سالگی برای ادامه تحصیل به تربت حیدریه و بعدها به تهران رفت. کارشناسی را در دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) و کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه تهران خواند و بعدتر برای تدریس زبان فارسی به شهرهای زیادی سفر کرد. فتوحی کتاب‌های زیادی در زمینه ادبیات فارسی دارد که برخی از آن‌ها به‌عنوان منابع دانشگاهی در نظر گرفته می‌شوند. او همچنین برای چند دوره به‌عنوان مدرس زبان فارسی به کشورهای مختلف مامور شده است.

در فرصتی که برای گپ و گفت با این‌پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دست داد، به گفتگو درباره کتاب‌هایش و همچنین تجربه آموزش زبان فارسی به مردم دیگر کشورها پرداختیم.

در ادامه مشروح اولین‌قسمت گفتگو با فتوحی را می‌خوانیم؛

* آقای فتوحی از کتاب‌های شما شروع کنیم. اولین کتابتان چه سالی منتشر شد؟

اولین کتاب من هم‌سن دخترم است، سال ۱۳۷۷ بود اولین کتاب. با یکی از همکارانم جزوه‌ای برای تدریس فارسی عمومی تدوین و چاپ کردیم، با استقبال همراه شد و تا الان ۱۱۴ نوبت چاپ شده. دو سال بعد کتاب دومم را با نام نقد خیال منتشر کردم که رساله دکتری‌ام بود. پنج سال پس از دفاع با دستکاری اندکی منتشر شد و برگزیدۀ تشویقی کتاب سال شد.

* و بعد چه کتابی؟

یک کتابچۀ ۱۲۰ صفحه‌ای با عنوان نظریه تاریخ ادبیات در سال ۱۳۸۲ بود منتشر شد. پنج سال بعد با یک بازنگری اساسی آن را در ۴۰۰ صفحه منتشر کردم، با عنوان نظریه تاریخ ادبیات با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات‌نگاری در ایران.

* این کتاب هم مثل آن کتاب فارسی عمومی استفاده دانشگاهی داشت؟

بله، این کتاب هم برای مخاطب دانشگاهی است؛ البته تخصصی‌تراست. بیشتر به کار متخصصان و پژوهشگران تاریخ ادبیات می‌آید.

* بلاغت تصویر کتاب مورد علاقه خود من است، داستان آن چه بود؟

بلاغت تصویر سال ۱۳۸۶ منتشر شد، این کتاب در واقع پاسخی بود به پرسشی که در بارۀ بلاغت شعر برایم پیش آمد. نظریه‌های بلاغی سنتی ما تا شعر قرن هفتم کارآیی دارد؛ برای برخی تمهیدات و شگردهای صناعی در ادبیات عرفانی هم کارآمد نیست. روزی در کلاس حین تدریس، دانشجویی مصرعی از سهراب سپهری را طرح کرد: «صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است»، توضیحات من با روش‌های بلاغت سنتی قانع کننده نبود. دانشجویان گفتند چه‌کار باید بکنیم؟ گفتم بلاغت جدیدی لازم است. تجربه‌های عرفانی سنایی و مولوی و تخیلات سبک هندی و اشعار معاصر، با الگوها و أصول بلاغت سنتی قابل تحلیل نیست. همانجا جرقه‌ای در ذهنم زده شد و کار کتاب بلاغت تصویر آغاز شد.

با همه کاستی‌هایی که کتاب دارد اما با اقبال نسبی همراه بوده است. مدتی در آن بازنگری می‌کردم، اما از انتشار ویراست جدید منصرف شدم. مطالبش حدود بیست سال پیش نوشته شده و به همان زمان تعلق دارد.

* این کلاس کدام دانشگاه بود؟

دانشگاه تربیت مدرس، دوره دکتری بود. کلاس دانشجویان خارجی. اتفاقاً همان روزی بود که اتفاقات کوی دانشگاه رخ داد در سال ۱۳۷۸. همان روزها شروع کردم به این جستجوها و نتیجه شد کتاب بلاغت تصویر.

*پس کتاب بلاغت تصویر در واقع حاصل سوال یکی از دانشجوهای غیر ایرانی است که درباره بلاغت شعر سهراب پرسیده.

بله، البته آن دانشجو عرب زبان بود و بلاغت عربی را خوب می‌دانست.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

* از تجربه تدریس به دانشجوهای غیر ایرانی بگویید. برداشت‌شان از زبان فارسی و مواجه‌شان با زبان فارسی چه‌طور بود؟

در ایران هم تدریس زبان فارسی به خارجی‌ها داشتم، ولی اولین تجربه‌ام در خارج از کشور در یوگسلاوی قدیم و صربستان جدید بود. تازه جنگ‌های بالکان پایان یافته بود و یوگسلاوی بزرگ به چند جمهوری کوچک تقسیم شدند، دو سالی در دانشگاه بلگراد فارسی تدریس می‌کردم. یک تجربه مشابه هم در دانشگاه ملی استرالیا داشتم و یک تجربه در کانادا.

انگیزه‌های فراگیری زبان برای خارجیان متفاوت است. هر انگیزه‌ای با ذهنیتی نسبت به ایران همراه است. آن ذهنیت خیلی مهم است؛ و منِ معلمِ فارسی بایستی بر اساس ذهنیت افراد، برنامه تدریس زبان فارسی را تنظیم کنم. مثلاً در بعضی کشورها مثل کشورهای بالکان، گروه‌هایی علاقه‌مند به ایران باستان هستند. ایران عهد هخامنشی و ساسانی خیلی برایشان مهم است. مثلاً در کرواسی به آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید توجه خاصی داشتند، می‌گویند لباس‌های یکی از نمایندگان ملل که پایه تخت داریوش را بر دوش حمل می‌کنند، لباس کرواسی به تن دارد. می‌گفتند سوابق تاریخی‌مان را آنجا می‌بینیم. یا بعضی لباس‌های قشقایی‌ها یا لرستانی‌ها را شبیه لباس‌های خودشان می‌دانستند.

* نشانه‌های آشنا پیدا می‌کردند.

بله دقیقاً. در سر دیگر طیف، کسانی هستند که مسائل امروز را دنبال می‌کنند. بعضی‌شان در بالکان ضد آمریکایی بودند و ایران برای‌شان الگوی ضد امریکایی بود؛ اینها یک جور ایران دیگر را می‌بینند. در میان مسلمان‌های بوسنی و هرزگوین هم کسانی بودند که در پی شناخت مثنوی و مولانا و ادبیات عرفانی فارسی بودند. فرقه‌های بکتاشیه و سعدیه و امثال آنها هنوز در بوسنی هستند. در خانقاه‌های آنجا مثنوی را می‌خواندند، شرح‌های مثنوی وجود داشته، هر جایی و هر گروهی ذهنیتی دارند.

* در استرالیا چه‌طور؟

در استرالیا هنر ایران و تاریخ ایران باستان برای فارسی آموزان جذاب بود؛ مثلاً کسانی به خوشنویسی ایران علاقه نشان می‌دادند، کارگاه آشنایی با خوشنویسی داشتیم برای گروهی دیگر سینمای ایران جذابیت داشت. گروهی هم فرزندان مهاجران فارسی زبان از ایران و افغانستان و تاجیکستان بودند. ما برای هر گروه یا ملتی باید آموزش زبان فارسی را بر متناسب با گرایش و نیازهای زبان‌آموزان تنظیم می‌کردیم؛ با این کار جاذبۀ زبان و فرهنگ ایرانی برایشان بیشتر می‌شد.

* سرفصل‌هایی که کار می‌کردید متناسب با خواست آنها بود؟

دقیقاً، ما طبعاً یک دوره کتاب درسی داشتیم که مبنای اصلی تدریس بود؛ بیرون از کلاس و کتاب فعالیت‌های دیگری داشتیم؛ مثلاً کارگاه‌های آموزشی داشتیم، یا تمریناتی متناسب با نیازهای فراگیران تنظیم می‌کردیم. فیلم پخش می‌شد برنامه‌های جانبی مثل گفتگوهای دورهمی، آشپزی ایرانی، موسیقی زیاد بود. دانشجویان دوست داشتند به سبک ایرانی آشپزی کنند. جشن‌های نوروز و سیزده بدر و یلدا و برنامه شب‌های ایران می‌گذاشتیم. یک نمایشگاه خیلی بزرگ در کانبرا پایتخت استرالیا با نام راه ابریشم برگزار شد، با حضور کشورهای راه ابریشم و کشورهای غربی.

ایرانی‌ها در آماده‌سازی غرفه ایران خیلی تلاش کردند. بخش آموزش زبان دانشگاه ملی استرالیا (ANU) هم ما بودیم، دو نفر خطاط بودیم که اسم افراد را با خط نسخ و نستعلیق روی کاغذ باد می‌نوشتیم و هدیه می‌کردیم. باور می‌کنید که در دو شب نزدیک به ۶۰۰ نفر توی صف آمدند که اسم خودشان یا دوستانشان را به خط خوش و به یادگار بنویسیم؟

*این‌قدر استقبال بود؟

بله. برایشان نوع قلم و مرکب و صدای نی روی کاغذ شگفت انگیز بود. ایران و زبان فارسی برای آموزش زبان جاذبه‌های متنوعی دارد؛ از جاذبه‌های توریستی بگیریم، تا اقتصادی و دیپلماتیک. یک شاگردی داشتیم خیلی قد بلند بود، بیشتر از دو مترو، ایشان الان استاد میکروبیولوژی در دانشگاه بلگراد است. آن زمان رویکردهای ضد آمریکایی داشت. می‌گفت اصلاً نمی‌خواهد زبان انگلیسی را یاد بگیرد. زبان یونانی و آلمانی می‌خواند و فارسی را هم می‌آموخت.

* فصل مشترک این همکاری به خاطر ضد آمریکایی بودن ایشان است.

صرفاً ضد امریکایی بودن نبود؛ خانواده ایشان هم تعلق خاطری به ایران تاریخی داشتند. در کنارش به موسیقی ایرانی هم علاقمند بود و الان سنتورنواز ماهری است. خیلی راحت فارسی می‌نویسد و صحبت می‌کند و با دانشگاه‌های ایران طرح‌های مشترک دارند.

یا مثلاً پلیس جوانی که فارسی را خیلی جدی دنبال می‌کرد و علاقه شدیدی به ایران داشت. او هم در جستجوی نژاد آریایی بود؛ گاهی می‌رفتم خانه‌اش، یک اتاق داشت که روی تمام در و دیوارش را پر کرده بود از طرح آجرهای معماری‌های ایرانی. می‌گفت اینها رمزها و نشانه‌های آریایی است.

*جالب است. در مورد بالکان به لحاظ فرهنگی باز یک نخ تسبیح ما را به هم وصل می‌کند ولی مثلاً در استرالیا که مهاجرپذیر است، بیشتر جنبه‌های مدرن امروز ایران مهم است.

بله، تعدادی از شاگردان ما ایرانیان و یا افغانستانی‌های مهاجر نسل دو و سه بودند. تعدادی هم به جهت آشنایی‌های فامیلی و خانوادگی و دوستان ایرانی خود، سراغ زبان و فرهنگ ایران می‌آمدند؛ مثلاً دختری بود که تا اسم ایران را می‌شنید گریه می‌کرد! یک بار از او پرسید: چنین احساسی عجیب است! گفت: من یک بیماری داشتم و از زندگی قطع امید کرده بودم، یک پزشک متخصص ایرانی من را نجات داد. زندگی دوباره‌ام را مدیون فرزند ایران هستم. می‌خواهم فارسی یاد بگیرم و ایران را خوب بشناسم. بروم ایران را ببینم. یا کسی را داشتیم که عمویش در ایران دیپلمات بوده. خلاصه این که آدم‌ها با انگیزه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و تجارب متفاوت سراغ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می‌آیند.

* ترکیب کلاس جالبی داشتید پس!

خب اداره کردن کلاسی با این تنوع‌ها کار سختی بود؛ یک وقتی رفتم کلاس پایۀ ۱، دیدم تعدادی دارند فارسی صحبت می‌کنند؛ دانشجویان نسل دوم مهاجران ایرانی و افغانی عمدتاً فارسی روان حرف می‌زنند اما خواندن و نوشتن بلد نیستند؛ یک کلاس ۱۱ نفره داشتم، سه نفرشان ایرانی بودند، یک افغانستانی، یک عرب‌تبار و شش نفر دیگر چینی و ایتالیایی و روس…. کار بسیار سختی بود. دانشجوی چینی حتی یک کلمه فارسی نشنیده بود؛ دانشجوی عرب‌تبار خط و حروف را خوب می‌شناخت، ایرانی‌ها هم فارسی امروزی را بسیار راحت صحبت می‌کردند. مجبور بودم کلاس را در سه گروه با سه برنامۀ جداگانه اداره کنم.

* کدام سخت‌تر بود؟ تدریس فارسی به یک غیر فارسی‌زبان یا تدریس فارسی به کسانی که به قول شما نسل دو و سه بودند و یا پیش‌زمینه‌ای از فارسی داشتند؟

خب معلوم است، آموزش زبان به کسی که هیچ سابقه‌ای ندارد سخت‌تر است. یادم هست در دانشگاه بلگراد با تأخیر کارم را شروع کردم. اوایل نوامبر_ نیمه آبان _ شروع کردم تا ژانویه؛ شاگردان حروف الفبای فارسی را نسبتاً یاد گرفتند و می‌توانستند حروف را تشخیص بدهند. رفتند تعطیلات ژانویه، وقتی برگشتند همه الفبا را فراموش کرده بودند. کار با این طیف از زبان آموزان سخت است. از آن طرف دانشجویی داشتم که در گفتگو و درک مطلب قوی بود، قشنگ فارسی صحبت می‌کرد، موسیقی ایرانی گوش می‌داد به راحتی فیلم فارسی می‌دید، فقط نمی‌توانست بخواند و بنویسد. مثل یک روستایی فارسی زبان که سواد ندارد؛ همین شاگرد در خانواده راحت صحبت می‌کند. این دو طیف، دو روش متفاوت برای آموزش می‌خواهد. معمولاً در آموزش با دومی مشکلی ندارید، یعنی با کسی که فارسی بلد است سرعت آموزش خیلی بالاست.

* به لحاظ زمانی برای هر کدام تقریباً چند دوره لازم بود؟ یک ترم؟ دو ترم؟

بستگی داشت؛ دانشجویی که می‌آمد نوشتن خط فارسی را یاد بگیرد خب حدوداً سه چهار ماهه خط را یاد می‌گرفت و به راحتی می‌خواند، اما دانشجویی که هیچ ذهنیتی نسبت به خط فارسی نداشت و روز اول خط فارسی را می‌خواست از چپ مثل خطوط لاتین بخواند، بیشتر طول می‌کشید.متصل نوشتن حروف فارسی و حروف هم‌صدا نیز خودش ماجراها داشت.

*اینها بعداً کلاس خوشنویسی می‌آمدند؟ یا اول خوشنویسی می‌آمدند و بعد فارسی؟

نه کلاس‌های خوشنویسی برای آشنایی با هنر خوشنویسی بود. مرکب و لیقه و لوازم خوشنویسی از ایران سفارش داده بودیم. یادم هست در کارگاه خوشنویسی، داشتم توضیح می‌دادم و شرکت کنندگان با دوات و قلم ور می‌رفتند حواسشان نبود دست و لباسشان سیاه شده بود. دیدم آقایی ردیف جلو نشسته و با خط زیبایی دارد می‌نویسد: “فروغ صبح دانایی کتاب است”. پرسیدم: where are you from؟ گفت: ایران، مشهد. همشهری در آمد. گفت که در یک تابلوسازی کار می‌کرده و آنجا خط یاد گرفته. درِ گوشم گفت البته متولد کابلم. یکی هم می‌گفت من عاشق صدای قلم نی هستم. خاطره‌ای از خطاطی دارم در یوگسلاوی که در مجله بخارا هم نوشتم. آقایی بود که نه خواندن فارسی بلد بود و نه نوشتن. اما شکسته نستعلیق را از روی تابلوها بسیار زیبا تقلید می‌کرد. الگو را دقیق تماشا و به تدریج نقاشی می‌کرد. دو سالی که با هم ارتباط داشتیم، کم‌کم حروف فارسی را یاد گرفت.

* خوشنویسی نزدیک‌ترین همسایگی را با ادبیات دارد، خیلی عجیب است کسی نتواند بخواند ولی بنویسید.

بله. می‌گفت – به صربی خیلی شیرین سخن بود – وقتی خط شکسته را می‌بینم قلبم شروع به تپش می‌کند، سرم دوار می‌رود. می‌توانم از خط با حافظه‌ام عکس بگیرم. حالت روحی ویژه‌ای داشت یک نوع تجربۀ خاص. پرسیدم نسبت به خوشنویسی انگلیسی هم این حس را داری؟ می‌گفت نه ندارم.

* بعد از بلاغت تصویر چه کتابی نوشتید؟

پیش از کتاب بلاغت تصویر دو کتاب درباره ادبیات صربستان نوشتم: یکی حماسه‌های صربی است. داستانهای حماسی را با شاگردان می‌خواندیم و به فارسی ترجمه می‌کردیم. یکی هم تاریخ ادبیات صربستان. هر دو کتاب در سال ۱۳۸۳ با سرمایه سفارت صربستان در تهران منتشر شد.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

همزمان با کتاب بلاغت تصویر کتابی نوشتم به نام آئین نگارش مقاله علمی پژوهشی. قصه این کتاب جالب است؛ آن زمان خانم من دانشجو بود، داشت تحصیلات تکمیلی می‌خواند. یک درس روش تحقیق داشتند، از من می‌پرسید این موضوع چیه؟ اون یکی چطور؟ این را چطور باید بنویسیم؟ همان زمان یک درس روش تحقیق داشتم، جزوه‌ای که برای دانشجویان تنظیم کرده بودم به همسرم نشان می‌دادم و می‌گفتم: ما این مطلب را این‌طور بحث می‌کنیم و آن دیگری را این طور. می‌گفت نه استاد ما چیز دیگری گفته! خلاصه هر چه به منابع معتبر ارجاع می‌دادم قبول نمی‌کرد. تا این که جزوه را مرتب کردم و دادم به ناشر.

حقیقتش این بود که بخشی از آن کتاب را به عنوان شیوه نامه مجله آماده کرده بودم چون سردبیر بودم و باید برای نویسندگان مقالات دستور العملی در روش ارجاع، تنظیم مطالب، انواع مقاله و ساختار هرکدام فراهم می‌کردم. کتاب به زودی مورد اقبال قرار گرفت. یک نسخه هم فرستادم برای استاد همسرم. ایشان از کتاب خوشش آمده بود. تا الان ۲۶ بار چاپ شده. سال ۲۰۱۶ یکی از استادان ادبیات تاجیکستان این کتاب را به خط و گویش تاجیکی برگردانده است.

*از کتاب‌های دیگرتان هم صحبت کنیم!

کتاب سبک شناسی در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. یک مجموعه برای آشنایی با روش‌ها و نظریه‌های جهانی سبک‌شناسی است و بخش دوم آن سبک شناسی عملی است. برندۀ جایزۀ کتاب فصل و برگزیدۀ تشویقی جایزۀ جلال آل احمد شد.

کتاب صد سال عشق مجازی یک پژوهش در شعر فارسی قرن دهم یا مکتب وقوع فارسی است. سال ۱۳۹۵ منتشر شد و نشان دهخدا و جایزۀ جشنوارۀ بین المللی فجر را دریافت کرد. کتاب درآمدی بر ادبیات شناسی را سال ۱۴۰۰ منتشر کردم راهنمای أصول آموزش و پژوهش در ادبیات فارسی است.

کتاب دیگری که برایش ارزش ویژه قائلم نامش صور خیال متعالیه است. خوانش تطبیقی شعر صائب تبریز و حکمت متعالیه ملاصدرا. در این کتاب همسویی شعر فارسی و حکمت ایرانی در مسألۀ وجودگرایی را نشان داده ام. بر خلاف روایت رایج که شعر عصر صفوی را تهی از اندیشه و حکمت قلمداد کرده است، این کتاب نشان می‌دهد که شعر فارسی در این دوره نیز همچنان بار حکمت ایرانی را بر دوش می‌کشد.

آخرین کتابم ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی است که چند ماه پیش به بازار آمد. بنیاد این کتاب بر یک گزارش تاریخی در بارۀ تلاش‌های ایرانیان برای دستیابی به یک ابرمتن شبه مقدس نهاده شده است. و زادمان و زیستمان و سرشت صوری و معنایی سه ابرمتن فارسی (شاهنامه، مثنوی، دیوان حافظ) را بررسیده و کوشیده امکان و امتناع ظهور متن مقدس در زبان فارسی را واکاوی کند.

ادامه دارد…



منیع: خبرگزاری مهر

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران


‌خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: جلال متینی (زاده ۱۳۰۷) مورخ و محقق متخصص در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران به‌ویژه شاهنامه‌پژوهی چند روز پیش در ۹۶ سالگی در آمریکا درگذشت.

متینی سال ۱۳۰۷ در تهران و از پدر و مادری کاشانی و اهل فرهنگ به دنیا آمد، دبستان را خواند و دبیرستان را در مدرسه دارالفنون رشته ادبی خواندو سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد و لیسانس حقوق گرفت، بعد برای تدریس روانشناسی خواند و سرانجام ادبیات را تا مقطع دکتری در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گذراند و از محضر اساتیدی مانند بهار و بهمنیار و فروزانفر و پورداود و همایی و قریب و معین و خطیبی و صفا بهره برد.

متینی، استاد تاریخ، پژوهشگر و رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد بود که از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ ریاست این دانشگاه را نیز به عهده داشت. او علاوه بر مدیریت دانشگاه، معاونت آموزشی و پژوهشی ۱۳۵۲ و همچنین ریاست دانشکده ادبیات ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۳ در دانشگاه فردوسی مشهد را نیز عهده‌دار بود. متینی پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و سال‌ها پس از مرگ بهار، آنجا با پروانه بهار ازدواج کرد و به تدریس تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه برکلی کالیفرنیا مشغول شد.

کتاب‌های تصحیح شده

این پژوهشگر در کارنامه خود تصحیح چند متن مهم کهن را دارد: یکی کتاب بزرگ و مفصل هدایة المتعلمین فی الطب است، نوشته ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخارایی. این کتاب که در سال ۱۳۴۴ برنده جایزه سلطنتی شده بود، بر اساس مکتب طبی محمد بن زکریای رازی در قرن چهارم به زبان فارسی استوار نوشته شده و گنجینه‌ای برای مطالعات تاریخ پزشکی و زبان فارسی و رسم‌الخط و تلفظ قدیم است.

دومین کتاب تفسیر قرآن مجید معروف به تفسیر کمبریج است، نویسنده آن ناشناخته بوده و به تاکید متینی و تأیید علی اشرف صادقی در نیمه اول قرن پنجم در خراسان نوشته شده است. (بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹). این تفسیر کهن که از ذخایر زبان فارسی است را بنیاد فرهنگ در سال ۱۳۴۹ منتشر کرده است. اصل کتاب چهار جلد بوده که جلدهای سوم و چهارم آن باقی مانده است؛ از سورۀ مریم تا پایان مصحف شریف. متینی مقدمه‌ای ۱۲۰ صفحه‌ای بر این تفسیر نوشته حاوی ویژگی‌های سبکی و دستوری و لغوی و رسم‌الخطی کتاب، با ۸۰ صفحه فهرست دقیق و مفید از لغات و ترکیبات.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

کتاب بعدی تفسیر بر عشری از قرآن مجید است؛ این تفسیر که شروع و پایانش افتاده و موجود نیست، توسط او در انگلستان پیدا شد و تصحیحش در ۱۳۵۲ با مقدمه‌ای مفصل و فهرست‌های دقیق چاپ شد. متینی که در تحقیقات علمی به ویژه در متون کهن بسیار سختگیر و دقیق بود، زمان تألیف تفسیر عشری را بر مبنای قرائن سبک‌شناسی، در فاصلۀ نیمۀ قرن چهارم تا پایان نیمۀ قرن پنجم حدس زده بود.

پند پیران کتابی است که نامش را متینی گذاشته است، و گمان می‌کند در نیمه قرن پنجم نوشته شده باشد. مولفش نامشخص است ولی نثری زیبا دارد و از منابع قدیم حکایات زهد و تصوف در زبان فارسی است.

او در سفری که سال ۱۳۴۹ به تاشکند داشت با کتابی آشنا شد به نام تحفة الغرائب، که به نوعی عجایب نامه یا دانشنامه است و منسوب به محمد بن ایوب الحاسب الطبری _ از نویسندگان و دانشمندان قرن پنجم _ کهن‌ترین کتاب فارسی در این موضوع هم هست. این کتاب از منابع کهن و غنی برای شناخت فولکلور و فرهنگ عامه و از کتب مرجع برای فهم نکات تاریک و باریک متون ادبی است. متینی این کتاب را در سال ۱۳۵۰ معرفی کرده بود، سرانجام تصحیح تحفة الغرائب سال ۱۳۷۱ توسط انتشارات معین منتشر شد. در سال ۱۳۹۱ در انتشارات کتابخانه مجلس و توسط رسول جعفریان با اصلاح و تکمیل در اختیار علاقمندان قرار گرفت.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

کتاب بعدی کوش‌نامه است، کتابی با حدود ۱۰ هزار بیت، از منظومه‌های کهن حماسی که حدود یک سده پس از شاهنامه سروده شده و ناظمش ایران‌شان بن ابی‌الخیر است. این تصحیح قرار بود کار مشترکی بین متینی و یوسفی باشد که بعد از انقلاب و پرداختن یوسفی به سعدی و انصراف دانشگاه فردوسی از نشر آن، سرانجام در سال ۱۳۷۷ توسط انتشارات علمی منتشر شد. متینی مقالاتی هم درباره کوشنامه نوشته، بعدها ساقی گازرانی با دستیابی به اسناد دیگر، پژوهش‌هایی درباره کوش نامه انجام داد که توسط نشر مرکز به چاپ رسید.

فعالیت‌های مطبوعاتی و مقالات

متینی در سال ۱۳۳۵ نشریه فرزندان ایران _ نشریۀ سازمان جوانان شیر و خورشید _ را منتشر کرده بود که مدیرش حسین خطیبی بود. او بعد از مهاجرت و با تعطیلی مجلاتی چون یغما و راهنمای کتاب و سخن، دو مجلۀ ایران‌نامه و ایران‌شناسی (مجلۀ تحقیقات ایرانشناسی) را منتشر کرد. در سرمقالۀ شمارۀ اول ایران‌نامه نوشت که «امروز وظیفۀ هر ایرانی است که مشعل زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایران را در خارج از مرزهای ایران فروزان نگاه دارد». در پاییز ۱۳۶۱ شمارۀ اول ایران‌نامه منتشر شد. همراهان او در انتشار این دو مجله بزرگانی چون محمدجعفر محجوب، پیتر چلکوفسکی، راجر سیوری، ذبیح‌الله صفا، احسان یارشاطر، جلال خالقی‌مطلق، حسین نصر، حسن جوادی، محمدعلی جمال‌زاده، حشمت مؤید، محمود امیدسالار و پال اسپراکمن بودند.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

از متینی مقالات زیادی نیز در کارنامه علمی اش به یادگار باقی مانده است، پیش از انقلاب مقالاتش غالباً در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد و بعد از انقلاب در ایران‌نامه و ایران‌شناسی منتشر شده است. جز این در مجلات یغما، نامه آستان قدس، آینده، نامه فرهنگستان و نامه بهارستان، در یادنامه‌ها و جشن‌نامه‌ها و مجموعه‌های ادواری مانند هفتادسالگی فرخ، جشن‌نامه صفا، به یاد محمد قزوینی ونیز مقالاتی از او به چاپ رسیده است.



منیع: خبرگزاری مهر