کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: هرکس از فرزند او می‌پرسید «پدرت چکاره است، می‌گفت کتاب می‌خواند!

_: یعنی چکار می‌کند؟

_: همین دیگر، کتاب می‌خواند!»

شاید این بهترین توصیف از ایرج افشار باشد، مردی که بسیار کتاب می‌خواند، و بسیار کتاب جمع می‌کرد.

ایرج افشار (زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران) یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی بود. می‌توان گفت او به عنوان پدر کتاب‌شناسی ایران شناخته می‌شود و در زمینه‌های مختلفی از جمله ایران‌شناسی، کتاب‌شناسی، نسخه‌پژوهی، و روزنامه‌نگاری فعالیت داشت.

ایرج افشار در تهران به دنیا آمد و فرزند دکتر محمود افشار یزدی بود. او تحصیلات خود را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به پایان رساند و بعدها به عنوان استاد در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول به کار شد.

افشار سابقه تدریس در دانشگاه‌های داخل و خارج از ایران را داشت و در دانشگاه‌های برن و ساپورو تدریس کرده است. او همچنین اولین رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران بود و در چندین مجله فرهنگی به عنوان سردبیر یا مدیر فعالیت داشت. ایرج افشار در طول عمر فرهنگی خود با مجله و نشریات معتبری همکاری کرد و نوشته‌هایش در آن‌ها چاپ شد، همچنین وی سردبیر و صاحب امتیاز چند مجله در دوره‌های مختلف بود. افشار در برخی از نوشته‌هایش از نام (الف. الف) و (الف. افشار) در دهه ۱۳۲۰، پناه (در مجله ایران ما )۱۳۳۰ و ساسان (در مجله ستاره) ۱۳۳۱ برای خود استفاده کرده است.

کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود
محمدرضا شفیعی کدکنی و ایرج افشار

افشار از دهه ۲۰ شمسی به بعد با مجله و نشریه‌های، آینده، آئین، خاورزمین، یادگار، پیام نو، مردم، جهان نو، خواندنی‌ها، قیام ایران (به‌جای) جبهه، داریا، یغما، شرق‌میانه، دانش، سالنامه کشور ایران، اطلاعات ماهانه، شهرری، مهر ایران، نمایشگاه، اطلاعات ماهانه، ایران ما، سپیده‌دم، نورجهان، عالم هنر، سخن، مهر، آموزش و پرورش، آسیا، کبوتر صلح، گل‌های رنگارنگ، عالم هنر، ستاره، هوخت، تئاتر، تربیت، مجموعه فرهنگ ایران‌زمین، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، کیهان فرهنگی، بامشاد، کتاب‌های ماه، راهنمای کتاب، اطلاعات، نشریه نسخه‌های خطی، نشریه ایران‌شناسی، کاوه، سالنامه ایساتیس، نشریه سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا، ارمغان، نشریه اخبار دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز، فردوسی، وحید، نشریه وزارت امور خارجه، هنر و مردم، نشریه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، یادنامه ایرانی مینورسکی، بررسی‌های تاریخی، کتابداری، ایرانشناسی، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، مجموعه‌های فرهنگ ایران زمین، خرد و کوشش، گوهر، بررسی‌های تاریخی، کتاب امروز، روابط بین‌المللی، تاریخ، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم، نگین، محیط ادب، فردای ایران، اثر، مجموعه فرخنده پیام، بیاض، حافظ‌شناسی، زبان فارسی در آذربایجان، عابدی نامه، مجموعه هفتاد مقاله، آدینه، فصل‌نامه تئاتر، دنیای سخن، صوفی، کهکشان، کلک، آرمان، جُنگ، دانش و فن، فصل کتاب، نشر دانش، ایندوایرانیکا، گلچرخ، مجموعه‌های یزدنامه، گیلان‌نامه، گیله‌وا، ره‌آورد، تصویر، مجموعه نامواره دکتر محمود افشار، آینه پژوهش، کرانه، ایران‌نامه، سال‌نامه گل‌آقا، گردون، مجموعه‌های نامگانی علی سامی، یکی قطره باران، کتاب پاژ، قافله‌سالار سخن، معارف، تحقیقات اسلامی، نامه فرهنگستان، جهان کتاب، نگاه نو، گلستان، ایرانشناسی، ره‌آورد، معارف، آینه میراث، جهان کتاب، فرهنگ، نگاه نو، فصلنامه شقایق و بخارا هم‌کاری کرد.

ایرج افشار نزدیک به ۳۰۰ کتاب و بیش از ۳۰۰۰ مقاله در زمینه‌های مختلف تألیف کرده است. از جمله آثار مهم او می‌توان به فهرست‌نامه کتاب‌شناسی ایران و سواد و بیاض اشاره کرد. او همچنین به عنوان مصحح متون کهن فارسی شناخته شده است. او همچنین عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و انجمن ایران‌شناسی بود و در نهادهای مختلف پژوهشی و فرهنگی فعالیت می‌کرد. او به دلیل تلاش‌هایش در زمینه اطلاع رسانی فرهنگی و تدوین منابع اطلاعاتی، از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگی ایران به شمار می‌رود.

در آثار برجسته استاد ایرج افشار، از پیشکسوتان و نوآوران برجسته حوزه ایران‌شناسی، می‌توان به مواردی بی نظیر اشاره کرد که سهم بسزایی در اعتلای این رشته داشته‌اند. دفتر کتاب‌های ایران، یکی از مهم‌ترین اقدامات او، آغازگر تدوین و انتشار کتاب‌شناسی ملی بود؛ اثری بنیادین که تا پیش از آن هیچ نهادی برای نشر آن پیش‌قدم ن شده بود. این دفتر نقطه عطفی در ثبت و بازنمایی رسمی کتاب‌های منتشر شده در کشور به شمار می‌رود. از دیگر دستاوردهای ارزشمند او، تصحیح و انتشار متون کهن فار سی است. آثار درخشانی چون «الصیدنه فی‌الطب» (ترجمه فارسی) از ابوریحان بیرونی در زمینه داروشناسی باستان و «مجمل‌الحکمه»، ترجمه‌ای حکیمانه از رسائل اخوان‌الصفا، شاهدی بر تلاش او برای زنده‌نگه‌داشتن گنجینه‌های علمی گذشته بوده‌اند. یکی دیگر از آثار ماندگار ا ستاد، مجموعه بی‌نظیر «فهرست مقالات فارسی» است؛ اثری که به نوعی شاه‌کلید پژوهش‌های فارسی زبان محسوب می‌شود.

کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود
ایرج افشار، الله‌یار صالح و عباس زریاب خویی

از دیگر آثار او می‌توان به «فهرست دستنویس‌های فارسی در کتابخانه ملی اتریش و آرشیو دولتی اتریش در وین» اشاره کرد. این فهرست که توسط نشر فهرستگان به چاپ رسید، به درستی به‌عنوان کتاب سال ۱۳۸۲ خورشیدی انتخاب شد.کتاب‌هایی مانند: «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر»، «سمریه: در مزارات سمرقند»، «جامع مفیدی»، «اسکندرنامه»، «تاریخ مختصر اصفهان»، «دیوان کهنه حافظ»، «تاریخ ایران در دوره قاجار»، «اخبار مغولان در انبانه ملأ قطب»، «الاکیال و الاوزان» و بسیا ری دیگر، تنها بخشی از تلاش‌های بی‌وقفه او برای کشف و انتشار منابع گوناگون ایران شناسی است.

کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و ایرج افشار

کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به عنوان بزرگ‌ترین کتابخانه دانشگاهی ایران، توسط اهدای سید محمد مشکات در سال ۱۳۲۸ بنیان‌گذاری شد. او ۱۳۲۹ نسخه خطی نفیس را به دانشگاه تهران اهدا کرد که هسته اصلی این کتابخانه را تشکیل داد. در سال ۱۳۴۶، مدیریت کتابخانه به صورت مستقل درآمد و ایرج افشار به عنوان رئیس کتابخانه مرکزی منصوب شد. همچنین سید حسین نصر به ریاست شورای کتابخانه مرکزی که شامل ۱۶ عضو بود، انتخاب گردید. به این ترتیب، بهره‌برداری از ساختمان جدید و نیمه‌تمام این کتابخانه در شهریور ۱۳۴۹ آغاز شد و نسخه‌های خطی موجود در دانشکده‌های این دانشگاه به این ساختمان منتقل گردید. برای احداث و تجهیز آن، بیش از بیست میلیون تومان از اعتبارات سازمان برنامه هزینه شد. این بنا در سال ۱۳۵۰ به طور رسمی افتتاح گردید. همچنین در همان سال، ایرج افشار انتشار کتاب‌ها، فهرست‌ها و جزوات مربوط به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد را پایه‌گذاری کرد. اکنون، این کتابخانه به عنوان بزرگ‌ترین کتابخانه دانشگاهی ایران شناخته می‌شود.

سال ۱۳۲۸: سید محمد مشکات ۱۳۲۹ نسخه خطی را به دانشگاه تهران اهدا کرد.

سال ۱۳۴۶: کتابخانه مستقل شد و ایرج افشار به مدیریت آن منصوب شد.

سال ۱۳۵۰: بنای فعلی کتابخانه گشایش یافت و انتشارات کتابخانه مرکزی توسط ایرج افشار تأسیس شد.

سال ۱۳۵۳: مرکز اسناد به کتابخانه اضافه شد و نام آن به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد تغییر یافت.

زندگی علمی افشار همواره با عشق و علاقه به کتاب و نسخه‌شناسی پیوند خورده بود. او با نگارش بیش از ۳۰۰ اثر در حوزه ایران‌پژوهی، تصحیح متون و انتشار بیش از ۲۰۰۰ مقاله علمی، خدماتی بی‌بدیل به تاریخ فرهنگ و ادب ایران ارائه کرد. علاوه بر این، تدوین ۷۷ مقاله به زبان‌های غیرفارسی، نگارش ۱۶۲ مقدمه برای آثار دیگران، مشارکت در فهرست نگاری نسخه‌های خطی دانشگاه هاروارد و همکاری با مجموعه وسیعی از ناشران و انجمن‌ها نشان‌دهنده جایگاه ویژه او در عرصه فرهنگی است. از یادگارهای ماندگار او نیز می‌توان به اهدای کتابخانه شخصی‌اش اشاره کرد؛ مجموعه‌ای ارزشمند شامل بیش از ۳۰ هزار نسخه خطی و چاپی، که بستر تحقیقاًتی غنی برای پژوهشگران امروز فراهم آورده است.

می‌گویند: «الاسماء تنزل من السماء» (نام‌ها از آسمان نازل می‌شوند). ایرج در شاهنامه نام سومین پسر فریدون است، نامی که آن‌را کوتاه شده ایران ویج (سرزمین مرکزی ایران) می‌دانند و در ریشه با ایران و آریا هم‌خانواده است. ایرج افشار یزدی، فرزندی شایسته برای ایران بود.



منیع: خبرگزاری مهر

زبان فارسی، شکل دهنده جهان بینی نظامی و هویت ایرانی او است


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: امروز سه شنبه ۲۱ اسفندماه روز بزرگداشت نظامی گنجوی، شاعر ایرانی فارسی گوست. به همین مناسبت با نسرین فقیه ملک مرزبان دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا و دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گفتگویی داشته‌ایم. او پیشینه‌ای از مقالات و سخنرانی‌ها در کارنامه خود دارد که می‌توان به حضورش در کنفرانس باکو در آذربایجان و سخنرانی درباره نظامی به عنوان شاعری پارسی زبان و ایرانی اشاره کرد.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید؛

* ما اگر در ایران نظامی نداشتیم، چه چیزی نداشتیم؟ و امروزمان چه تغییری می‌کرد؟

بگذارید ابتدا از ایران و دیدگاه‌هایی که در قرن ششم یا حتی قبل از آن نسبت به این سرزمین وجود داشته است، صحبت کنم. در آن دوران، در بسیاری از کتاب‌های شعر از لفظ «ایران» کمتر استفاده می‌شد و به جای آن، واژه‌هایی مانند جهان، کشور یا شهر به کار می‌رفت. حتی گاهی از عبارت ایران‌شهر نیز به کار می‌رفت.

فردوسی یکی از کسانی است که بیشترین استفاده را از لفظ ایران کرده است. در شاهنامه، فردوسی هویت ایرانی را دقیقاً با واژه ایران تعریف می‌کند. در داستان فریدون او ایران را در مقابل توران قرار می‌دهد. این تقابل به ویژه در داستان فریدون و پسرانش مشهود است. در این داستان، فریدون ایران را به ایرج می‌سپارد و این انتخاب باعث اعتراض دو برادر دیگر، سلم و تور، می‌شود، تا جایی که به کشتن برادرشان برمی‌خیزند. اینجا نوعی هویت‌بخشی و حتی مرزکشی خاص اتفاق می‌افتد.

به نظر من، داستان‌های جمشید و فریدون در شاهنامه، دو داستان هویت‌بخش هستند. فریدون تنها یک شخصیت افسانه‌ای نیست، بلکه لایه‌های درونی عمیقی دارد که باید کشف شوند. در داستان فریدون، انتخاب ایرج به عنوان شاه ایران، نوعی تعریف ویژه از هویت ایرانی ارائه می‌دهد. این انتخاب باعث حسادت سلم و تور می‌شود، یعنی این سرزمین آنقدر اهمیت دارد که این اعتراض و آن حسادت بر سر پادشاهی آن در نهایت به برادرکشی منجر می‌شود. این موضوع نشان‌دهنده اهمیت حیطه قدرت و رقابت در شکل‌گیری هویت ملی است.

پس از فردوسی، دیدگاه‌های مختلفی نسبت به ایران شکل گرفت. در دربارهای ترک، نگاه‌های علمی، عاشقانه و به ویژه صوفیانه به ایران وجود داشت. این دیدگاه‌ها تا قرن ششم ادامه یافتند. در این میان، افراد دیگری نیز بودند، اما من در اینجا به آن‌ها نمی‌پردازم و بیشتر بر روی نکات کلیدی و نقش نظامی تمرکز می‌کنم.

نظامی گنجوی یکی از شاعرانی است که به شدت تحت تأثیر فردوسی قرار دارد. او در آثار خود به قصه‌ها و اشعاری اشاره می‌کند که پیش از او توسط شاعرانی مانند فردوسی سروده شده‌اند. نظامی خود می‌گوید که این قصه‌ها را از منابع مختلف گرفته و آن‌ها را به شکلی جدید و زیبا بازآفرینی کرده است. در واقع، او این قصه‌ها را مس هایی می‌داند که طلا ی‌شان می‌کند. این نشان‌دهنده نگاه عمیق نظامی به پیشینه ادبی و فرهنگی ایران است، به ویژه قصه‌هایی که در آنها لفظ ایران به کار رفته است.

در آثار نظامی، لفظ ایران و هویت ایرانی به طور مکرر مطرح می‌شود. این موضوع به وضوح در ابیات مشهور او دیده می‌شود، مانند این بیت:

همه عالم تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود، یقین باشد

این بیت نشان‌دهنده اهمیت ایران به عنوان مرکز و قلب جهان از دیدگاه نظامی است.

علاوه بر این، در کتاب‌های جغرافیایی قدیمی، چه هندی، چه یونانی و چه ایرانی، نگاه ویژه‌ای به ایران وجود دارد. برای مثال، کتاب‌های جغرافیایی، جهان به بخش‌های مختلف تقسیم می‌شود و ایران اغلب به عنوان مرکز یا قلب این تقسیم‌بندی‌ها مطرح می‌شود. در نزهه القلوب نقل می‌کند از کتاب‌های مختلف مناطق دیگر جهان به هفت اقلیم تقسیم می‌شود و ایران در اقلیم وسط قرار می‌گیرد، سه اقلیم در شرق و سه اقلیم در غرب. این نگاه لزوماً توسط ایرانی‌ها مطرح نشده بلکه توسط جغرافی‌دانان و نویسندگان مختلف از فرهنگ‌های گوناگون بیان شده است.

این نگاه به ایران به عنوان مرکز جهان، در دوره‌های مختلف تاریخی تغییر کرده است. مرزهای ایران در طول تاریخ گسترده‌تر یا کوچک‌تر شده‌اند، چاق و لاغر شده است. برای مثال، با ورود اقوام ترک و فتوحات آن‌ها، مرزهای ایران تغییرات زیادی کرد. در آن دوران، مرزها به شکل امروزی نبودند و حکومت‌ها بیشتر ایلی و قبیله‌ای بودند. این باعث می‌شد که مرزها دائماً در حال تغییر باشند و قبیله‌ها امروز در یک منطقه و فردا در منطقه‌ای دیگر ساکن شوند.

* زمانی که به جهان مسکون آن روزگار نگاه می‌کنیم می‌بینیم به هر حال ایران در میانه این هفت اقلیم است.

ما باید به سرزمین و مردمی توجه کنیم که خود را مرکز جهان می‌دانند و دیگران نیز این موضوع را تأیید می‌کنند. این نگاه بسیار جالب است و در آثار نظامی گنجوی نیز به وضوح دیده می‌شود. نظامی می‌گوید؛

زآن سعادت که در سرت دانند،

مقبل هفت کشورت خوانند

او در مورد هفت اقلیم سخن می‌گوید و از سعادت و جایگاه ویژه ایران و شهریار زمانه ایران در میان این هفت اقلیم صحبت می‌کند، این نشان‌دهنده دیدگاهی است که در قرن ششم به وسیله نظامی تقویت شده است.

* با این تفاسیر اگر نظامی نبود، چه اتفاقی می‌افتاد؟

در حوزه خط سیر هویت‌بخشی، فردوسی آغازگر این جریان بود، از قرن چهارم (سال ۳۲۹ تا ۴۱۱ هجری قمری) تا قرن ششم، این دیدگاه به تدریج شکل گرفت و تقویت شد. در این دو قرن، دیدگاه‌های صوفیانه نیز وجود داشت که بیشتر بر بی‌وطنی و فراتر رفتن از مرزهای جغرافیایی زمینی تأکید می‌کردند. در آن نگاه، کل نظام هستی و دنیا در مقابل آسمان و ماورأ قرار می‌گیرد.

فردوسی در شرق ایران بوده اما ناگهان فردی در غرب ایران مانند نظامی ظهور می‌کند و آوازه هویت‌بخشی ایرانی را به نوعی ادامه می‌دهد. او درباره ایران و هویت‌بخشی را با شادمانی و تأکید بر هفت اقلیم و جایگاه ایران به عنوان مرکز و قلب و دل جهان، تقویت می‌کند. این نمی‌تواند بی‌نتیجه باشد، زیرا خط سیر فکری یک اندیشۀ هویت‌بخش در طول این دو قرن تثبیت شده و با شعر نظامی به اوج خود می‌رسد و جاودانه می‌شود. این مسئله بسیار مهم است و نشان‌دهنده تأثیر عمیق ادبیات در شکل‌گیری هویت ملی است.

نظامی با نگاه نمایشی، تصویری، استعاری و مخیل و صریح، در همه انواع هویت ایرانی را به شدت تقویت کرده و آن را ماندگار کرده است. این هویت تا امروز هم در فرهنگ و ادبیات ایران دیده می‌شود. این موضوع نشان‌دهنده تأثیر گسترده مرزهای فرهنگی و تاریخی ایران است که در طول تاریخ تغییر کرده‌اند.

* در واقع این سرزمین‌ها که روزی آنها هم ایران نامیده می‌شدند، حالا جدا شده‌اند.

کشورهایی مانند آذربایجان تحت تأثیر این هویت‌بخشی قرار گرفته‌اند. این سرزمین‌های اقماری ایران بر اساس تغییراتی که در طول زمان اتفاق می‌افتد و تغییراتی که در حکمرانان سیاسی رخ می‌دهد، گاهی زیر پرچم ایران قرار می‌گیرد و گاهی از آن خارج می‌شود. این تغییرات در دوره‌های مختلف تاریخی و با ظهور قدرت‌های گوناگون رخ داده است. نظر من این است که ما نباید با کشورهایی مانند افغانستان، ترکیه یا آذربایجان بر سر مالکیت شاعرانی مانند سنایی، مولوی یا نظامی بحث کنیم. این مسئله برای ما اصلاً مطرح نیست.

* چطور؟ این موضوع اهمیتی ندارد؟

چیزی که در کنفرانس باکو گفتم این است که نظامی در گنجه متولد شد و در همان منطقه نیز درگذشت. اما او در متن آثار خود به وضوح به ایرانی بودن خود افتخار می‌کند. در آن زمان، ایران مفهومی گسترده داشت و زبان فارسی به عنوان ملاک هویت، نقش بسیار بسیار جدی‌ای در فرهنگ و تمدن ایرانی ایفا می‌کرد. این فرهنگ و تمدن از خاور تا باختر را در بر می‌گرفت و بی تردید قدیمی‌ترین تمدن‌های جهان شناخته می‌شود. نظامی با زبان فارسی سخن می‌گفت و این زبان تنها زبانی بود که در ذهن او، در ذهن دریافت‌کننده او، جهان‌بینی و ادراک او از هستی را شکل می‌داد. زبان فارسی برای نظامی ابزاری بود که با آن نمایش‌های ادبی خود را خلق می‌کرد.

اما بُعد دیگری نیز وجود دارد که دوست دارم به آن اشاره کنم. وقتی از تاریخ و سیر زمانی هویت‌بخشی صحبت می‌کنیم، یا وقتی از زبان حرف می‌زنیم، باید به این نکته توجه کنیم. من دوست دارم اینجا از خاقانی هم نام ببرم.

* اتفاقاً می‌خواستم در این باره از شما بپرسم. در واقع، ما دو شاعر داریم که در یک اقلیم زندگی می‌کردند: نظامی و خاقانی.

خاقانی هم مانند نظامی، شاعری بود که در منطقه قفقاز زندگی می‌کرد و به زبان فارسی شعر می‌سرود. او نیز به هویت ایرانی خود افتخار می‌کرد و زبان فارسی را به عنوان ابزاری برای بیان افکار و احساسات خود به کار می‌گرفت. این دو شاعر، با وجود زندگی در منطقه‌ای که امروز خارج از مرزهای سیاسی ایران قرار دارد، همواره به ایران و فرهنگ ایرانی وفادار بودند.

* این دو شاعر چه خدمتی می‌کنند و چه نقشی دارند؟

این موضوع بسیار جذاب و قابل تأمل است. ببینید، دو انسان بزرگوار و بسیار باهوش که زندگی‌هایشان لزوماً شبیه زندگی شاعران خراسانی نیست، زندگی‌های متفاوتی دارند. چرا متفاوت است؟ به این دلیل که شاید شروان‌شاهان تحت سیطره‌ی سلاجقه هستند و این‌گونه نیست که شاه سلجوقی را مدام در مرکز قدرت خود ببینند. آن‌ها علاقه‌مندند که با شاعران و فرهیختگان مناطق فرهنگی دیگر ارتباط داشته باشند. اما به هر حال، در یک منطقه‌ی فرهنگی جدید دارند زندگی می‌کنند.

ما همیشه دو منطقه فرهنگی بزرگ داریم: خراسان و عراق عجم یا منطقه‌ی فارس. این مناطق، شاعرخیز و دانشمندخیز هستند و به شدت قدرتمند هستند. مسئله‌ی بسیار مهم، همسویی قدرت و زبان در این دو منطقه است که بسیار جدی است. حالا شما پایتخت خود را در نظر بگیرید، جایی که شاه بزرگ می‌نشیند، لشکر می‌آید و وزیران حضور دارند. در این مناطق، اگر شاعران یا عالمانی در مدارس، حوزه‌های علمیه، یا در بحث‌های مختلف شعر، ادب، فرهنگ و حتی علوم دقیقه فعالیت کنند، این پدیده‌ها طبیعی جلوه می‌کنند.

اما زمانی که به قرن ششم می‌رویم، می‌بینیم که در این قرن، در منطقه‌ای در شمال غربی ایران، شاعرانی ظهور می‌کنند که سبک ویژه‌ای دارند. من درباره‌ی سبک آن‌ها زیاد فکر می‌کنم، این شاعران تأثیرگذارند در بلوغ زبان فارسی. به چه معنا؟ به این معنا که وقتی در قرن بعد، حدود ۵۰ سال بعد، کسانی مثل سعدی را داریم که می‌توانند با الفاظ روان و حتی بدون تصویرسازی ذهنی و تصویر مخیل، برای ما تجسم ایجاد کنند.

اما در منطقه آذربایجان، افرادی که دور از منطقه‌ی قدرت مرکزی هستند، چند کار مهم انجام می‌دهند؛ یکی این‌که تداخل فرهنگی ایجاد می‌کنند. شما ببینید، ارتباطی که نظامی و خاقانی با دنیای مسیحیت دارند، دنیایی با فرهنگ متفاوت است. نگاه آن‌ها به زن، دین، جامعه و نوع عشق‌ورزی متفاوت است. وقتی ما این تنوع را در دیدگاه‌ها می‌بینیم، می‌تواند برای زبان فارسی و منشور دارای طیف‌های مختلف معنایی، معناهای جدید ایجاد کند و حوزه‌ی معنایی واژگان را گسترش دهد. یعنی شما از واژه‌ها استفاده‌ی مؤثرتری می‌کنید و می‌توانید حوزه‌های معنایی را باز کنید.

نکته دوم این است که در مواجهه با مقوله تخیل، شما با جنبه‌ای متفاوت روبرو می‌شوید و این موضوع به‌خوبی در آثار نظامی و خاقانی مشهود است. شما می‌توانید تأثیر استعاره‌ها، مشبهٌ به ها، تجسم‌ها، تمثیل‌ها و حتی شیوه‌های گوناگون تصویرسازی عینی را در آثار آنها مشاهده کنید. این مایه می‌کند و مایه می‌سازد برای شاعران قرن‌های هفتم و هشتم و رد پای تخیل نظامی و خاقانی را در آثار دیگران می‌بینید. به عبارتی اگر نظامی و خاقانی نداشتیم، هم مدخل معنایی بسیاری از واژگان مان تنگ‌تر می‌شد، و هم بسیاری از صور خیال دارای عرصه نمایش و رنگهای متنوع نمی‌شدند.

*لطفا در این باره مثالی برای‌مان بزنید؟

مثلاً در آثار نظامی، با صحنه‌هایی از طبیعت روبرو هستید که با عمق و لطافت خاصی به تصویر کشیده شده‌اند. او حتی موضوعات بسیار ساده‌ای مانند شب شدن یا روز شدن و طلوع خورشید، یعنی دوتا کمینه محتوای به این سادگی را در نظر بگیرید، نظامی اینها را با تصاویری جدید و خلاقانه روایت می‌کند. برای نمونه، زمانی که می‌خواهد از شب بگوید، چنین می‌سراید؛

تا شب آنجا نشاط و بازی کرد،

عود سوزی و عطر سازی کرد

چون برافشاند شب به سنت شاه،

بر حریر سفید مشک سیاه

این تصویرسازی‌ها می‌تواند لباس‌های شاهانه را تداعی کند؛ جایی که حریر سفید نمادی از شکوه است و مشک سیاه به موی آراسته غالیه و مشک آلود شاه است و شاه را از شب قدرتمند تر و با شکوه تر نشان می‌دهد و به تزئینات ظریف اشاره دارد. در نمونه‌ای دیگر که می‌خواهد از شب یا روز سخن بگوید، چنین می‌آورد؛

شب چو منجوق برکشید بلند،

طاق خورشید را درید پرند

این تصویر، نمایانگر سپاهیان با علم‌ها و پرچم‌های افراشته است، تسلط سپاهیان بر میدان نبرد نمود پیدا می‌کند که با علم‌های بلندشان پرند و حریر سراپرده طاق خورشید را میدرند. این‌جوری می‌گوید شب شد یا روز شد! اینگونه تصاویر چندلایه نه‌تنها واقعیت را توصیف می‌کنند، بلکه معانی بیشتری را در خود نهفته دارند.

مثال دیگری از توصیف شب؛

شد به پیروزه گنبد از سر ناز،

روز کوتاه بود و قصه دراز

زلف شب چون نقاب مشکین بست،

شه ز نقّابیِ نقیبان رست

می‌خواهد بگوید شب شد! یا درباره صبح:

چون دم صبح گشت نافه گشای،

عود را سوخت خاک صندل سای

این تخیل زنده، مخاطب را به دنیای شاعرانه‌ای می‌برد، که هر پدیده ساده کنشی و روزمره به منبعی برای خلق صور خیال تبدیل شده است. این قابلیت تخیل در آثار نظامی و خاقانی، به ما نشان می‌دهد که چگونه می‌توانیم پیرامون خود را با صورتهای خیالی مشابهتی و مجاورتی توضیح بدهیم و جهانی پیچیده‌تر و زیباتر خلق کنیم. این ویژگی‌ها همواره قدرتی مضاعف به تخیل ما می‌بخشند.

چگونه می‌توان زمانی را که نظامی را داریم، دوباره برگردیم و استعاره‌های قدیمی و فراموش‌شده را به کار بگیریم؟ نظامی زایایی استعاره ایجاد می‌کند، استعاره‌های زاینده و پویا می‌سازد. در همین زبان فارسی، شاهد هستیم که چنین رویکردی به ماندگاری زبان منجر می‌شود، زبان فارسی احساس لزوم تغییر نمی‌کند. دلیل این امر در زایایی و خلاقیت استعاره‌سازی نهفته است. برای مثال، وقتی می‌گوید؛

چون شب از سرمه فلک پرورد

چشم ماه و ستاره روشن کرد

یعنی دائم با حوزه‌های مختلف مانند جنگ، پارچه‌ها، مواد آرایشی، حالت‌های بدن و طبیعت دارد بین مفاهیم پیوند میزند و از این کمینه محتواها، با ایجاد ارتباط تلاش می‌کنند محتواهای متنوع استخراج کند.

زبان فارسی، شکل دهنده جهان بینی نظامی و هویت ایرانی او است
مناظره فرهاد و خسرو، برگی از منظومه خسرو و شیرین

به همین دلیل است که می‌بینیم در زبان فارسی، با وجود گذشت دست‌کم هزار سال از دوران فارسی دری پخته‌ای که پس از قرن سوم هجری شکل گرفته است، نیازی به تغییر بنیادی در زبان احساس نمی‌شود، حتی برای بیان مفاهیم پیشرفته علوم مختلف نظیر فلسفه و جامعه‌شناسی. هرچند لغات و اصطلاحات جدیدی از زبان‌های دیگر وام می‌گیریم، اما زبان فارسی همچنان قابلیت انعطاف خود و بیان مفاهیم را حفظ می‌کند. این توانایی از طریق فربه کردن حوزه‌های معنایی واژگان، گروه‌ها و جملات به وجود می‌آید.

بی تردید نظامی و خاقانی در این زمینه اثری شگرف دارند. آنها نشان دادند چطور می‌شود مفاهیم کوچک را با تنوع بسیار و صحنه پردازی‌های متنوع و جذاب و بدیع بیان کنند. این کار ساده نیست؛ این قدرت بخشیدن به یک زبان و هویت ماست. ما همگی مدیون شاعرانی هستیم که در توسعه و غنای زبان فارسی نقش داشته‌اند، و نظامی و دیگر بزرگان نیز سهم مهم خود را ایفا کرده‌اند تا این میراث ارزشمند را به شکلی ماندگار پیش ببرند و با استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات، زبان فارسی را به سطحی رساندند که بتواند مفاهیم پیچیده فلسفی، عرفانی و اجتماعی را بیان کند.

* به جز عرصه زبان، در ساحت‌های دیگر چه اثری از شاعرانی مانند نظامی گرفته‌ایم؟

الان درباره واژگان، گروه‌بندی و جملات صحبت کردم، اما به شکلی کلی‌تر به موضوع تجسم، تمثیل و صحنه آرایی اشاره‌ای نشد. این عناصر می‌توانند در ذهن هر ایرانی، به یاری داستان‌ها و خاطرات شیرینی که از گذشته به همراه دارد، یک جهان تصویری خلق کنند. انگار نمایشنامه‌هایی که می‌شود خاطره مشترک من و شما، خاطره مشترک هر ایرانی. داستان‌هایی مثل «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» یا «هفت پیکر» حتی «اسکندرنامه»، بخش‌هایی از حافظه مشترک فرهنگی ما هستند.

وقتی اشعار عطار یا اشعار دیگر شاعران می‌خوانیم که مایه می‌گیرند از فرهنگ و زبان قرن ششم، متوجه می‌شویم این خاطرات جمعی چگونه به فضای فرهنگی و زبانی و هویتی ما کمک کرده به طوری که ما حتی اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم از این خوبیها و زیباییها خلاص بشویم و در جای دیگر زندگی کنیم! یک ایرانی هرجای دنیا زندگی بکند، باز هم میراث این تصاویر در تشبیهات و زبان روزمره ما آشکار است.

برای نمونه، وقتی کسی از زیبایی می‌گوید، ممکن است به شیرین اشاره کند یا معشوق خود را با لیلی مقایسه کند. این نام‌ها فقط اسامی افراد نیستند، و این تصاویر برای ما حوزه‌های معنایی گسترده و بزرگی ساخته‌اند که ما از ادبیات کلاسیکمان به ارث برده‌ایم و جزو حافظه مشترک ماست، بخشی جدا ناشدنی از حافظه ما هستند و نقش نظامی در این زمینه بی‌شک غیرقابل انکار است.

* یک نکته هم پرورش تخیل است که منجر به تولید آثار هنری می‌شود. برای مثال، در صنعت کتاب سازی می‌بینیم که تصویرگری چگونه وارد کتاب‌ها شد. تا پیش از قرون چهارم و پنجم هجری، کتاب‌های تصویردار چندان رایج نبودند، اما بعدها این گرایش پدید آمد. نقش عنصر تخیل در اینجا برجسته است؛ چون هنرمند پیش از آنکه با کتاب تصویرداری مواجه شود، تصاویر داستان‌ها را در ذهن خود آفریده بود. شاهنامه فردوسی و مهم‌تر از آن آثار نظامی، به‌ویژه قصه‌هایی چون «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت پیکر» یا حتی «اسکندرنامه»، آفریننده همین تخیل قوی بود که بعدها در نگارگری‌ها، مینیاتورها و سایر هنرهای مرتبط با کتاب بازتاب و جلوه پیدا کرد و نوعی پیوند میان ادبیات و هنرهای بصری برقرار ساخت. مجموعه این عوامل نشان می‌دهد که چطور ادبیات، پایه‌ای برای پرورش خیال شده و به شکوفایی بسیاری از هنرهای دیگر کمک کرده است.

ما باید دو نکته مهم را در این زمینه مدنظر قرار دهیم. اول اینکه تصویرگری پیش از نظامی هم وجود داشته است، به‌ویژه همان‌طور که اشاره کردید در شاهنامه یا حتی آثاری که تحت تأثیر هنرهای شرق دور قرار داشته‌اند. شاعران خراسان، یا شاعرانی از بخارا و سمرقند، با نگارگری چینی آشنا بوده‌اند. اما چرا نظامی به‌صورت خاص به جایگاهی رسیده که او را در این عرصه تأثیرگذار می‌دانیم؟

دلیل آن به کارکرد روایی تصویر در قصه‌های نظامی بازمی‌گردد. تصویر در آثار او نقش کاربردی دارد. به‌عنوان مثال، علت عاشق شدن خسرو و شیرین با دیدن تصویر آن دیگری آغاز می‌شود؛ یعنی تصویر، عامل عشق است. یا شخصیت شاپور که به‌عنوان نقاش حضور دارد؛ این موضوع نشان‌دهنده تأثیری است که او به عنوان یک چهره هنری در قصه ایجاد می‌کند. این یعنی هویت دادن به نقاش و نقش، همچنین توصیف معماری مکان‌هایی مانند کاخ که در آن نقاشی اتفاق افتاده، جایی که نظامی کاخ خورنق را تصویر می‌کند و در هفت گنبد در هر گنبد از آن، تصاویری از زنان را توصیف می‌کند. این هنرهای تجسمی در آثار نظامی نه‌تنها در پیش چشم ما ظاهر می‌شوند، بلکه کارکرد و کنش روایی پیدا می‌کنند. در مقایسه با شاهنامه، چنین رویکردی در آن مشاهده نمی‌شود.

شما در شاهنامه صرفاً به مشاهده صحنه‌ها می‌پردازید و انگار از زاویه دید سوم شخص داستان را دنبال می‌کنید؛ حالتی شبیه تماشای فیلم یا تلویزیون. ولی نظامی فراتر می‌رود و این تصاویر را تبدیل به ابزاری برای تأثیرگذاری می‌کند؛ به تلویزیون و تابلوی نقاشی کارکرد می‌دهد. او به روایت بصری عمق و معنا و کنش روایی می‌بخشد.

نظامی فضایی خلق می‌کند که با زیبایی‌شناسی درهم‌آمیخته است؛ جایی که خواننده با رنگ‌ها، خطوط، و حجم‌ها درگیر می‌شود. توصیف طبیعت، شب و روز، شخصیت‌ها، یا المانهایی مثل اسب‌ها و کاخ‌ها باعث می‌شود مخاطب کاملاً وارد این فضا می‌شود. به همین دلیل وقتی به او می‌گویند که لیلی و مجنون را بسراید، ناراحت می‌شود و می‌گوید من چه چیزی را باید توصیف کنم؟ اینجا بیابان است و فرصت توصیف کردن برایم محدود است. یعنی او دلش می‌خواهد فضایی در اختیار داشته باشد که بتواند به‌راحتی نقاشی ذهنی خود را ترسیم کند. این فرآیند تأثیر شگرفی می‌گذارد، چرا که دریافت‌های ذهنی ما را پس از تحلیل و درک کامل، به گونه‌ای تصویرسازی می‌کند که گویی یک تابلو نقاشی زیبا جلوی چشممان قرار می‌گیرد. این معنا تبدیل به یک دریافت بصری قوی می‌شود.

حتی درباره نظامی گفته‌اند که مثنوی‌های او یا داستان‌هایش، بیشتر شبیه نمایشنامه‌هایی برای خواندن هستند، نه برای اجرا. در واقع، با خواندن آن‌ها، خودتان صحنه‌ها را با خواندن تان اجرا می‌کنید. به راحتی می‌توانید این متون را مانند یک فیلم‌نامه یا نمایشنامه تصور کنید و همه جزئیات آن را دنبال نمائید. همان‌طور که گفتم، نظامی در عرصه تخیل اثری بی‌نظیر دارد. انگار نگاره‌های نظامی بخش‌هایی از وجود ما شده‌اند؛ همان چیزهایی که همگی در طول زندگی تجربه کرده‌ایم و دیده‌ایم. خاطرات مشترکمان در آثار او نهفته است و از مرور و بحث درباره آن‌ها می‌توانیم بارها لذت ببریم.



منیع: خبرگزاری مهر

تولد ستاره‌ای رخشنده، روزی که «پروین» متولد شد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: «پروین شخصیتی آرام و باوقار داشت و هیچ زمانی او را بی حوصله ندیدم، پروین اهل خودستایی نبود.» این سخن سعید نفیسی است درباره پروین اعتصامی که امروز تولد اوست.

رخشنده اعتصامی _که ما به نام پروین اعتصامی می‌شناسیم_ یکی از برجسته‌ترین شاعران زن ایران است. او در ۲۵ اسفند سال ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد.

اعتصامی از کودکی تحت تأثیر پدرش، یوسف اعتصامی (ادیب و مترجم و نماینده و رئیس کتابخانه مجلس شورای ملی)، با ادبیات فارسی و عربی آشنا شد. او که چهارمین و آخرین فرزند خانواده بود، سه برادر بزرگ‌تر از خود به نام‌های ابوالحسن، ابوالفتح و ابوالنصر داشت. پروین تحصیلات رسمی خود را در مدرسه آمریکایی دختران تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۰۳ فارغ‌التحصیل شد. سخنرانی او درباره تاریخ ظلم و نابرابری مردان نسبت به زنان از آغاز تمدن‌ها بود و به اصلاح این وضعیت در اروپا و مقایسه آن با بی‌سوادی و ناآگاهی زنان ایران پرداخت. در بخش‌هایی از سخنان خود که به عنوان «اعلامیه زن و تاریخ» شناخته می‌شود، گفت: «داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید.

ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمه آن زینت‌افزای تاریخ جهان است، ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد، ایران با عظمت و قوتی که قرن‌ها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتۀ خود می‌دود و به دیدار شاهد نیکبختی می‌شتابد. پیداست برای مرمت خرابی‌های زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه، چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه‌ها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمۀ اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتۀ اقبال در فضای مملکت سیروس (کورش) و داریوش بال‌گشایی خواهد کرد…» این لحن و متن پروین ۱۸ ساله در روز فارغ التحصیلی نشان می‌دهد که او زنی پیشرو و تأثیرگذار خواهد بود.

تولد ستاره ای رخشنده، روزی که «پروین» متولد شد
شناسنامه پروین اعتصامی

پروین در سال ۱۳۱۳ و در ۲۸ سالگی با فضل‌الله اعتصامی _از بستگان پدرش_ ازدواج کرد، اما این ازدواج به دلیل تفاوت‌های فکری تنها چند هفته دوام آورد و او به تهران بازگشت. پس از جدایی، مدتی به عنوان کتابدار در کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه خوارزمی امروز) فعالیت می‌کرد.

زمانی که پروین اعتصامی تخلص پروین را برای خود انتخاب کرد، نام شناسنامه‌ای خود را نیز به پروین تغییر داد. پیش از آنکه این تخلص را برگزیند، نام پروین در میان اسامی دخترانه ایرانی رایج نبود. از همین رو، ملک‌الشعرای بهار او را شاعری نوگرا و سنت‌شکن می‌داند:

از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل

تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست

مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل

این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست

نخستین دیوان اشعار او در سال ۱۳۱۴ منتشر شد که شامل ۱۵۶ قطعه شعر بود. این دیوان نشان‌دهنده تسلط او بر قالب‌های کلاسیک فارسی مانند قصیده، مثنوی، و مناظره است. اشعار پروین اغلب به موضوعات اخلاقی، اجتماعی، عدالت‌خواهی، آموزش زنان، و مبارزه با ظلم می‌پردازند. او از شخصیت‌ها و عناصر نمادین مانند حیوانات، گیاهان، و مفاهیم انتزاعی برای بیان پیام‌های خود استفاده می‌کرد. سبک مناظره یکی از ویژگی‌های برجسته آثار اوست. وی حدود ۶۵ شعر مناظره‌ای سروده که در آن‌ها مفاهیمی چون زندگی و مرگ، عدالت اجتماعی، و اهمیت دانش مطرح شده‌اند.

پروین با ایجاز و سادگی، فضایی را خلق می‌کرد که مخاطب را به درون داستان می‌برد. استفاده به جای او از ایجاز در فضاسازی به سرعت انتقال معنا کمک می‌کند. او در توصیفات خود سادگی و موجز بودن را رعایت می‌کند، صرفاً به اصل داستان می‌پردازد و از توصیفات طولانی پرهیز می‌کند. این شیوه باعث می‌شود که مخاطب به سرعت وارد داستان شود و با شخصیت‌ها همدردی کند پروین اعتصامی به دلیل توانایی‌اش در ترکیب موسیقی معنوی با سادگی زبان شعر شناخته می‌شود. او نه تنها یکی از مهم‌ترین شاعران زن ایران است، بلکه تأثیر عمیقی بر ادبیات فارسی داشته است. اشعار او همچنان الهام‌بخش نسل‌های مختلف است. پروین در زمانه خود هم پیشتاز و پیشگام است و هم عمیقاً به ارزشهای معنوی و سنت‌های ایرانی ایمان دارد.

تأثیر پدر پروین در زندگی او غیرقابل‌انکار است، اما ارتباط او با بزرگان عصر خویش نیز در شکل‌گیری سبک ادبی‌اش نقش بسزایی داشت. واقعیت آن است که پروین تحت تأثیر شرایط زمانه و تحولات سیاسی دوره خود قرار گرفت، و این رخدادهای اجتماعی قالب شعری او را شکل دادند و توانستند خط فکری منحصربه‌فردی برای وی رقم بزنند. پروین اعتصامی در دوره‌ای زیست که فرمان مشروطه به امضا رسید. برای مردمانی که جز ستم شاهان و ظلم اربابان، شیوه دیگری از حکومت را تجربه نکرده بودند، این رویداد بسیار مهم تلقی می‌شد و بازتاب‌های آن در اشعار پروین به‌وضوح دیده می‌شود.

افزون بر وقایع داخلی، جنگ جهانی دوم نیز در خارج از مرزها در جریان بود و شرایط زندگی را دشوارتر کرده بود. به قدرت رسیدن رضاخان هم بر دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی پروین تأثیر گذاشت، به‌گونه‌ای که با بهره‌گیری از ادبیات خود به مقابله با فقر، بی‌عدالتی اجتماعی و دیگر مشکلات جامعه پرداخت. محور اصلی اشعار پروین ظلم‌ستیزی است و توجه او به مسائل اجتماعی تا حدی پررنگ است که عناصر دیگر کمتر در آثارش نمود پیدا کرده‌اند. در عین حال لطافت و ریزبینی و نکته سنجی زنانه او در همه اشعارش به چشم می‌خورد.

پروین و شعرش

در ادبیات فارسی، برجسته‌ترین نمونه‌های حکایت‌پردازی و داستان‌سرایی غالباً به صورت منظوم ارائه شده‌اند که بیشتر آنها در قالب مثنوی نگاشته شده‌اند. از آنجا که قالب مثنوی امکان بیان موضوعات بلند و گسترده را فراهم می‌آورد، داستان‌های طولانی با بخش‌های مختلف اما در چارچوبی یکپارچه، مانند شاهنامه و آثار نظامی و پیروان او، به وجود آمده‌اند. برخی از این آثار نیز، نظیر کلیله و دمنه یا مثنوی مولوی، به سبک داستان در داستان تنظیم شده‌اند. در این شیوه، شاعر با توجه به انگیزه‌ی سرودن اثر، در هر بخش متناسب با داستان بیان‌شده نتیجه‌گیری کرده و اغلب نتیجه را به شکلی مستقیم مطرح نموده است.

پروین اعتصامی در عمر کوتاه خود تقریباً در تمامی قالب‌های شعری مانند قطعه، قصیده، مثنوی، غزل و مسمط سروده است، اما بیشترین شهرت و تسلط او در سرودن قطعه نمایان است، به‌گونه‌ای که حدود یک‌سوم دیوان وی را قطعات تشکیل می‌دهند. مهارت پروین در سرودن این قالب شعری به حدی است که نام او در کنار بزرگ‌ترین قطعه‌سرایان شعر فارسی همچون انوری و ابن یمین به چشم می‌خورد. پس از قطعات، مثنوی و قصیده بیشترین حجم دیوان پروین را به خود اختصاص داده‌اند. با این حال، مثنوی جایگاه ویژه‌ای در آثار پروین دارد. مثنوی‌های پروین حدود یک‌چهارم کل اشعار او را تشکیل می‌دهند. موضوع بیشتر حکایت‌های موجود در قالب مثنوی در دیوان وی اخلاقی است. مضامین این حکایت‌ها گاه زاده ذهن خلاق خود او هستند و گاه برگرفته از شاعران گذشته، که پروین با قلم توانا و اندیشه نو لباسی تازه بر آنها پوشانده است. نمونه‌ای از این امر را در حکایت جامه عرفان می‌خوانیم؛

به درویشی، بزرگی جامه‌ای داد

که این خلقان بنه، کز دوشت افتاد

چرا بر خویش پیچی ژنده و دلق

چو می‌بخشند کفش و جامه‌ات خلق

چو خود عوری، چرا بخشی قبا را

چو رنجوری، چرا ریزی دوا را

کسی را قدرت بذل و کرم بود

که دیناریش در جای درم بود

بگفت ای دوست، از صاحبدلان باش

به جان پرداز و با تن سرگران باش

تن خاکی به پیراهن نیرزد

وگر ارزد، به چشم من نیرزد

ره تن را بزن، تا جان بماند

ببند این دیو، تا ایمان بماند

قبائی را که سر مغرور دارد

تن آن بهتر که از خود دور دارد

از آن فارغ ز رنج انقیادیم

که ما را هر چه بود، از دست دادیم

از آن معنی نشستم بر سر راه

که تا از ره شناسان باشم آگاه

مرا اخلاص اهل راز دادند

چو جانم جامهٔ ممتاز دادند…

که مضمون آن شباهت زیادی به حکایتی از بوستان سعدی دارد با این مطلع: فقیهی کهن جامه‌ای تنگدست.

تولد ستاره ای رخشنده، روزی که «پروین» متولد شد

قصه گویی پروین

پروین در اشعار خود از شیوه‌های قصه‌گویی منحصر به فردی استفاده کرده است که به ایجاد یک تجربه روایی و نمایشی برای مخاطب کمک می‌کند. او با ترکیب عناصر نمادین و روایت گفتگوهای مستقیم، اشعارش را از حالت توصیفی خارج و به یک نمایش زنده تبدیل می‌کند.

او با استفاده از گفتگوهای مستقیم چند اثر ایجاد می‌کند، از جمله نمایشی ساختن داستان. گفتگوهای مستقیم بین شخصیت‌ها، داستان را به یک نمایش تبدیل می‌کند. این شیوه باعث می‌شود مخاطب خود را در جمع مناظره‌گران احساس کند و با آنها همدردی کند. اثر دیگر گفتگوی مستقیم تأثیرگذاری بر مخاطب است. این روش روایی، مخاطب را به قضاوت در مورد گفتگوها و استنباط پیام‌های شاعر تشویق می‌کند.

در عین حال پروین با استفاده از عناصر نمادین، لایه‌های شعرش را رنگ و معنا می بخشد. نمادگرایی و استفاده پروین از عناصر مختلف طبیعت و موجودات برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی به گونه‌ای است که این عناصر نمادین به عنوان نماینده‌های فکری خاصی عمل می‌کنند و هر یک در اثبات حقانیت خود سخن می‌گویند. چند صدایی و شخصیت پردازی در این روایت منظوم بسیار مؤثر است. او در توصیفات خود به سادگی و موجز بودن توجه دارد و صرفاً به اصل داستان می‌پردازد، بدون اینکه با توصیفات طولانی مخاطب را از موضوع اصلی دور کند.

شیوه حکایت‌پردازی پروین هم خاص است. او در حکایت‌های خود از روش حکایت‌پردازی بزرگان شعر کلاسیک فارسی استفاده می‌کند، اما با تاکید بر مفاهیم اجتماعی و اخلاقی زمانه خود. مضامین نو را در قالب کهن و آشنا می‌ریزد و به روانی بیان می‌کند. در عین حال به سبک قصه گویان قدیم در حکایت‌های او، شاعر به عنوان راوی دانای کل ظاهر می‌شود و داستان را از زبان قهرمانان نقل می‌کند، اما نتیجه را خود بیان می‌کند.

توجه پروین به تأثیر بر مخاطبانش را می‌توان در وجه تعلیمی اشعارش دید. اشعار پروین به ویژه برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شده‌اند تا مفاهیم اخلاقی و انسانی و البته سنت‌ها و مضامین بلند فرهنگ و دین و اخلاق را به زبان ساده‌تر منتقل کنند. همچنین قصه‌های او به دلیل ساختار نمایشی و نمادین، مخاطبان را به تفکر و قضاوت در مورد پیام‌های اخلاقی تشویق می‌کند و بر نسل‌های بعد تأثیر می‌گذارد.

شیوه روایت پروین

شیوه روایت پروین اعتصامی در مقایسه با سایر شاعران کلاسیک فارسی از چندین جنبه قابل توجه است. او با ترکیب عناصر کلاسیک و مدرن، روایتگری را به شکل منحصر به فردی در اشعار خود به کار گرفت.

او از عناصر کلاسیک و سنتی شعر فارسی بهره می‌گیرد ولی با رویکرد مدرن و نوگرایانه. پروین اعتصامی از باستان گرایی واژگانی و نحوی برای ایجاد فخامت و شیوایی زبان استفاده می‌کند، اما با رویکردی مدرن و اجتماعی. همچنین او مناظره و حکایت را به عنوان ابزارهای روایی به کار می‌گیرد، اما با تاکید بر مفاهیم اخلاقی و اجتماعی که در زمانه خود می‌خواست بیان کند.

روایتگری نمایشی هم وجهی از زنانگی او در شعر است، پروین از گفتگوهای مستقیم بین شخصیت‌ها استفاده می‌کند تا اشعارش را به یک نمایش زنده تبدیل کند. این شیوه مخاطب را به قضاوت و همدردی با شخصیت‌ها تشویق می‌نماید. در عین حال او از حیوانات، اشیا، و طبقات اجتماعی به عنوان شخصیت‌های روایت استفاده می‌کند تا مفاهیم اخلاقی و اجتماعی به مخاطب منتقل شود. گفتگوی سیر و پیاز، سوزن و نخ، نخود و لوبیا، موی سپید و موی سیاه، نهال و درخت خشک و… نمونه‌های شگفت انگیزی است از خیال انگیزی و شخصیت پردازی با اشیایی که هر روز می‌توان دید اما کمتر کسی چنین مضامین بلندی را از زبان آنها و گفتگوی آنها بیرون می‌کشد:

سیر یک روز طعنه زد به پیاز

که تو مسکین چقدر بدبویی

گفت از عیب خویش بی‌خبری

زان ره از خلق، عیب می‌جویی

گفتن از زشترویی دگران

نشود باعث نکورویی

تو گمان می‌کنی که شاخ گلی؟

به صف سرو و لاله می‌رویی؟

یا که همبوی مشک تاتاری؟

یا ز ازهار باغ مینویی؟

خویشتن بی‌سبب بزرگ مکن

تو هم از ساکنان این کویی

ره ما گر کج است و ناهموار

تو خود این ره چگونه می‌پویی؟

در خود آن به که نیک‌تر نگری

اول آن به که عیب خود گویی

ما زبونیم و شوخ‌جامه و پست

تو چرا شوخ تن نمی‌شویی؟

تا گفتگوی درونی مادر موسی وقتی فرزندش را به نیل می‌سپارد، و وحی خداوند بر قلب او و داستان نمرود را گفتن:

مادر موسی، چو موسی را به نیل

در فکند، از گفتهٔ رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت به یاد

آب خاکت را دهد ناگه به باد

وحی آمد کاین چه فکر باطل است

رهرو ما اینک اندر منزل است

پردهٔ شک را برانداز از میان

تا ببینی سود کردی یا زیان

ما گرفتیم آنچه را انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی؟

در تو، تنها عشق و مهر مادری است

شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

نیست بازی کار حق، خود را مباز

آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

سطح آب از گاهوارش خوش‌تر است

دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

رودها از خود نه طغیان می‌کنند

آنچه میگوئیم ما، آن می‌کنند

ما، به دریا حکم طوفان می‌دهیم

ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم

نسبت نسیان بذات حق مده

بار کفر است این، بدوش خود منه

به که برگردی، بما بسپاریش

کی تو از ما دوست‌تر میداریٖش…

پروین تفاوت زیادی با شاعران کلاسیک دارد. در حالی که شاعران کلاسیک مانند فردوسی و سعدی بیشتر بر موضوعات حماسی، عرفانی، یا مدح متمرکز بودند، پروین بر مفاهیم اجتماعی و اخلاقی تاکید داشت. همچنین اشعار پروین به سادگی و موجز بودن معروف است، در حالی که شاعران کلاسیک اغلب به توصیفات طولانی‌تر و پیچیده‌تر گرایش داشتند.

تولد ستاره ای رخشنده، روزی که «پروین» متولد شد
ورودی خانه پروین اعتصامی در تبریز

پروین اعتصامی در روایت‌های خود از فضاسازی به شیوه‌ای استفاده می‌کرد که مخاطب را به صحنه داستان می‌کشاند. او با ایجاز و سادگی، فضایی را خلق می‌کرد که مخاطب را به درون داستان می‌برد. استفاده پروین از ایجاز در فضاسازی به سرعت انتقال معنا کمک می‌کند. او در توصیفات خود سادگی و موجز بودن را رعایت می‌کند، صرفاً به اصل داستان می‌پردازد و از توصیفات طولانی پرهیز می‌کند. این شیوه باعث می‌شد که مخاطب به سرعت وارد داستان شود و با شخصیت‌ها همدردی کند. در شعر «اشک یتیم»، او با یک بیت، فضا را ترسیم می‌کند:

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست…

در همین یک بیت مخاطب را به صحنه حادثه می‌برد.

ایجاد فضاهای عاطفی و پایان بندی هم در شعر پروین جالب توجه است. پروین با ایجاد فضاهای عاطفی، کاری می‌کند تا مخاطب با شخصیت‌های داستان همذات‌پنداری کند. مانند این شعر:

دختری خرد، شکایت سر کرد

که مرا حادثه بی مادر کرد

دیگری آمد و در خانه نشست

صحبت از رسم و ره دیگر کرد

موزهٔ سرخ مرا دور فکند

جامهٔ مادر من در بر کرد

یاره و طوق زر من بفروخت

خود گلوبند ز سیم و زر کرد

سوخت انگشت من از آتش و آب

او به انگشت خود انگشتر کرد

دختر خویش به مکتب بسپرد

نام من، کودن و بی مشعر کرد

اشک خونین مرا دید و همی

خنده‌ها با پسر و دختر کرد

هر دو را دوش به مهمانی برد

هر دو را غرق زر و زیور کرد

نزد من دختر خود را بوسید

بوسه‌اش کار دو صد خنجر کرد

عیب من گفت همی نزد پدر

عیب جوئیش مرا مضطر کرد…

پروین بعضی داستان‌های خود را با پایان باز می‌گذارد، تا مخاطب به تفکر در مورد سرنوشت شخصیت‌ها ادامه دهد.

تفاوت فضاسازی در شعر پروین با شاعران کلاسیک از ویژگی‌های مدرن شعر اوست. در ادبیات کلاسیک فارسی، شاعران اغلب به توصیفات طولانی‌تر و استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌تر برای فضاسازی می‌پرداختند. در مقابل، پروین با استفاده از ایجاز و نمادگرایی، فضای شعرش تصویری تر و واضح‌تر و تجربه خواندن شعر را به یک تجربه نمایشی تبدیل می‌کند.

تأثیرگذاری بر شاعران معاصر هم از ویژگی‌های پروین اعتصامی است. او به عنوان یکی از پیشگامان شعر نو در ایران شناخته می‌شود و بسیاری از شاعران معاصر از او الهام گرفته‌اند.

خاموشی پروین

سرانجام پروین اعتصامی _اختر چرخ ادب ایران_ در فروردین ۱۳۲۰ به دلیل ابتلاء به حصبه در تهران درگذشت و در قم در حرم حضرت معصومه (س) در کنار مزار پدرش به خاک سپرده شد. قطعه معروف او برای سنگ گورش نیز از اشعار خواندی اوست.

تولد ستاره ای رخشنده، روزی که «پروین» متولد شد
مزار پروین اعتصامی و پدرش یوسف اعتصامی در حرم حضرت معصومه (س)



منیع: خبرگزاری مهر

نوشتن شاهنامه چند سال طول کشید؟


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: گمان بسیاری این است که سرایش شاهنامه ۳۰ سال طول کشیده و در ۲۵ اسفند به پایان رسیده است. بر اساس این ابیات از خود فردوسی:

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

نمیرم از این پس که من زنده‌ام

که تخم سخن را پراکنده‌ام

اما بیتی دیگر در شاهنامه است که زمان سرایش این اثر عظیم را سی و پنج سال می‌داند، وقتی فردوسی در ایام پیری و فقر است و می‌گوید:

سی و پنج سال از سرای سه پنج

بسی رنج بردم به امید گنج

به همین ترتیب دو روز را می‌توان روز اتمام سرایش شاهنامه دانست. اما اول گفتن این مقدمه ضروری است که ما انسان‌ها با زمان‌ها مأنوسیم، هر کدام از روزهای ماه در ایران نامی داشته‌اند. این نام‌گذاری به منظور پرورش ویژگی‌های اخلاقی و معنوی در افراد انجام می‌شد. همچنین، هرگاه نام روز با نام ماه یکی می‌شد، آن روز را جشن می‌گرفتند و این جشن‌ها به عنوان جشن‌های ماهانه شناخته می‌شدند.

علاوه بر این، نام‌گذاری روزها به نام ایزدان و مفاهیم دینی، نشان‌دهندهٔ ارتباط تنگاتنگ بین زندگی روزمره و باورهای دینی در ایران باستان است. این سنت به مردم کمک می‌کرد تا در هر روز از سال با یک مفهوم اخلاقی یا دینی خاص در ارتباط باشند و از این طریق به رشد معنوی و اخلاقی خود بپردازند. نام‌های روزهای ماه در سال ایرانی به ترتیب به این صورت هستند:

  1. هرمز یا اورمزد: روز اول هر ماه به نام اهورا مزدا بوده است
  2. بهمن یا وهُمن: یکی از امشاسپندان / منش نیک
  3. اردیبهشت: یکی از امشاسپندان / پاکی و تقدّس
  4. شهریور روز: یکی از ایزدان در جهان مینوی / فرّ و اقتدار
  5. سپندارمذ: یکی از امشاسپندان / بردباری و فروتنی، خرد مقدّس نگهبان زمین
  6. خرداد روز: یکی از امشاسپندان / مظهر کمال الهی
  7. اَمرداد یا مرداد: یکی از امشاسپندان / مظهر جاودانگی الهی
  8. دی‌به آذر: از صفات اهورا مزدا در اوستا
  9. آذر روز: نگهبان آتش نزد ایرانیان باستان
  10. آبان روز: نگهبان آب
  11. خور روز: روز خورشید
  12. ماه روز: روز ماه
  13. تیر یا تَشتَرروز: نام فرشتۀ موکّل باران
  14. گئوش روز: سرشت زمین و جانداران (هم ریشه با geo به معنی زمین در انگلیسی)
  15. دی به مهر: از صفات اهورا مزدا در اوستا
  16. مهر (میثر یا میتر): مهر یا میثره یا میترا محافظ عهد و پیمان است، فرشته فروغ و روشنایی است.
  17. سروش روز: پیام آور اهورا مزدا به انسان، در ادب فارسی سروش مترادف هاتف غیبی است.
  18. رشن روز: دادگری، از داوران روز پاداش که با مهر و سروش روان‌ها را داوری می‌کنند
  19. فروردین: روان یا فره‌وهر درگذشتگان
  20. بهرام یا وهرام: نگهبان مسافران است و جنگاوران، نام فارسی سیاره مرّیخ
  21. رام یا رامن: آشتی و آسایش و آرامش و صلح
  22. باد یا وای: باد
  23. دی به دین: روز آفریدگار، آفریننده
  24. دین: کیش و قانون و وجدان درونی
  25. اَرد روز: راستی و درستی
  26. اَشتاد: راهنمای مینویان و جهانیان است به بهشت
  27. آسمان روز: روز آسمان
  28. زامیاد: نگهبان زمین
  29. مهراسپند: گفتار نیک
  30. انارام روز: روشنایی بی پایان، مظهر جلال اهورامزدا

در اشعار فردوسی، مسعود سعد سلمان، منوچهری و بسیاری از شاعران به وِیژه در خطه خراسان به نام‌های روزها در ایران اشاره شده است.‌هر روز به یکی از این امشاسپندان یا مفاهیم اختصاص داده می‌شد تا مردم در طول سال با آنها ارتباط معنوی برقرار کنند. این سنت نه تنها به عنوان یک تقویم، بلکه به عنوان یک راهنمای اخلاقی و دینی عمل می‌کرد.‌

فردوسی در داستان جمشید وقتی درباره نوروز صحبت می‌کند می‌گوید:

سرِ سالِ نو هرمز فوردین

برآسوده از رنج دل تن ز کین…

به هرمز روز یعنی اولین روز هر ماه اشاره می‌کند که اولین روز فروردین است و مصادف با نوروزی که جمشید پایه گذاری می‌کند و در این روز به آسمان می‌رود. اما به دو روز دیگر در شاهنامه اشاره می‌شود،، فردوسی ابتدا در سال ۳۸۴ در بیتی به تاریخ اتمام شاهنامه اشاره می‌کند:

چو شد آخر این داستان بزرگ

سخن‌های آن خسروان سِتُرگ

مه بهمن و آسمان روز بود

که کلکم بدین نامه پیروز بود

آسمان روز روز ۲۷ هر ماه بوده است. دومین روز هم ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری است بر اساس این بیت:

سر آمد کنون قصه یزدگرد

به ماهِ سپندارمذ روز ارد

روزِ ارد یا ارد روز ۲۵ روز از هر ماه بوده، ارد (که در نیمه اول اردیبهشت هم می‌بینیم) با خوشبختی و بخت رابطه دارد. روزی که فردوسی در ۷۱ سالگی و بعد از چند سال، ویرایش شاهنامه را تمام می‌کند و آن را می‌بندد. به این ترتیب حکیم طوس نه تنها ۳۵ سال از عمر خود را صرف سرایش این کتاب و بقای زبان فارسی می‌کند، که تمام دارایی و سلامت و ثروت خود را هم بر سر انجام این کار عظیم می‌گذارد.

*

ما با زمان‌ها مأنوسیم، همانطور که با مکان‌ها. هنوز هم روزهایمان را به قراری با فضائل و عبادات مرتبط میدانیم. در روز پنج نوبت در زمان‌هایی خاص نماز می‌خوانیم، به جهتی خاص که مکان قبله مان است. روزهایی را عید میدانیم و جشن می‌گیریم و گرامی می‌داریم آئین‌ها و سنت‌های آن را. بزرگان سرزمین مان را و بزرگان دین مان را گرامی می‌داریم، سوم خرداد برای مان با نام خرمشهر و آزادی اش همراه است، در آستانه نیمه رمضانیم که میلاد امام حسن (ع) است و یک ماه از نیمه شعبان گذشته که یادآور امام عصر (عج) است، عزیز در غیبتی او را امام زمان می‌نامیم. ما با زمان‌ها مأنوسیم، بسیار.



منیع: خبرگزاری مهر

کتاب «تاریخ کامل ایران بر اساس شاهنامه» منتشر شد


به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب تاریخ کامل ایران نوشته محمد رسولی تاریخدان و شاهنامه شناس که در اوایل سال رونمایی شد، با ویرایش جدید، توسط انتشارات سبزان به بازار نشر عرضه و در دسترس علاقمندان قرار گرفت.

رسولی نویسنده کتاب تاریخ کامل ایران، بر این باور بوده که شاهنامه سراسر تاریخ است و محتویات آن بیانگر وقایع راستین تاریخی. این کتاب نیز با همین رویکرد نگاشته شده و بخش‌های نخستین آن بر مبنای شاهنامه، اما با مبانی علم تاریخ، تدوین شده است. این نخستین کتاب درباره تاریخ ایران به شمار می‌رود که با چنین دیدگاهی تألیف شده است.

همچنین نویسنده برای اثبات تاریخی بودن محتویات شاهنامه و رد باورهای پیشینیان که بخش‌های مهمی از شاهنامه را افسانه می‌پنداشتند، از سایر علوم و دانش‌های پیشرفته در ایران عهد کهن که در شاهنامه اشاره شده، در این کتاب آورده است. از جمله تعریف ملت، ناسیونالیسم ایرانی، دولت- کشور، علوم پزشکی در ایران پیش از باستان و دیگر موارد.

کتاب تاریخ کامل ایران دارای ویژگی‌های خاص بوده و مطالب تاریخی آن، علاوه بر تازگی داشتن، با رویکرد ایران گرایانه و مبتنی بر منافع ملی نگارش شده که در عین بی‌طرفی، بیان راستین رویدادهای تاریخی در آن آمده است.

از دیگر ویژگی‌های این کتاب آن است که در انتها، خلاصه کل کتاب به زبان بسیار ساده برای نوجوانان نوشته شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

روایت «ییلدیریم» از ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان ترکی


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: «نعمت ییلدیریم» رئیس گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آتاتورک، یکی از چهره‌های برجسته در عرصه ترجمه و پژوهش شاهنامه است. او در سال ۱۹۶۳ در ارزروم به دنیا آمد و تحصیلات متوسطه خود را نیز در همین شهر به پایان رساند. پس از آن وارد دانشکده ادبیات دانشگاه آتاتورک شد و در سال ۱۹۸۸ موفق به اخذ مدرک کارشناسی و در سال ۱۹۹۲ مدرک کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی شد. در سال ۲۰۰۶ به درجه پروفسوری زبان و ادبیات فارسی نائل آمد. و در حال حاضر به‌عنوان عضو هیئت علمی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آتاتورک فعالیت دارد.

یکی از دستاوردهای مهم او ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان استانبولی که توانسته است جایزه بیست و چهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را به خود اختصاص دهد. وی در کارنامه خود، ترجمه کلیات سعدی، دیوان رودکی و بسیاری از شاهکارهای ادب فارسی را به زبان ترکی دارد.

* بدون مقدمه، به سراغ ترجمه می‌رویم. چه شد که به سراغ شاهنامه فردوسی آمدید و چه چیزی در این کتاب برای شما جالب بود که تصمیم گرفتید آن را به زبان ترکی ترجمه کنید؟

بیشتر زندگی آکادمیک من با شاهنامه گذشت و ترجمه کتاب فرزانه طوس حدود ۱۰ سال طول کشید. از دوران دبیرستان عاشق زبان‌ها بودم. زبان خارجی در مدارس ما به‌طور معمول دو زبان بود، اما در برخی مدارس سه زبان تدریس می‌شد. زبان‌های آلمانی، انگلیسی و فرانسه در برنامه درسی ما قرار داشتند. به زبان فرانسه علاقه زیادی داشتم و در این زمینه تحصیلات خوبی داشتم. در سال‌های دبیرستان، علاقه‌ام به زبان عربی نیز شکل گرفت. پس از آن، در کنکور، زبان عربی را به عنوان اولویت اول خود انتخاب کردم و خوشبختانه موفق شدم در این زمینه پیشرفت کنم. بعد از عربی، زبان فارسی نیز برای من جذاب شد و به آن علاقه‌مند شدم.

از آنجا که عاشق زبان‌ها بودم، زبان‌های فرانسه و عربی را به خوبی یاد گرفتم. زبان عربی را تقریباً چهار سال به‌صورت خصوصی مطالعه کردم و به خوبی بر آن مسلط شدم. پس از آن، در کنکور متوجه شدم که زبان فارسی نیز واژه‌ها و اصطلاحات زیادی دارد که از عربی گرفته شده‌اند و این موضوع یادگیری فارسی را برای من آسان‌تر کرد. به این ترتیب، مسیر من به سوی زبان و ادبیات فارسی آغاز شد و پس از لیسانس و فوق‌لیسانس، به ادامه‌ی تحصیل در این زمینه پرداختم.

اولین کتابم درباره زبان و ادبیات فارسی در کشورمان چاپ شد و خوشبختانه اکنون به چاپ یازدهم رسیده است. همیشه به دستور زبان علاقه‌ی زیادی داشتم و این علاقه هنوز هم ادامه دارد. رساله دکترای من نیز درباره نحو بوستان و گلستان شیخ اجل سعدی بود. از آنجا، علاقه من به ایران قبل از اسلام شکل گرفت. سال‌ها روی کتابی درباره‌ی فرهنگ و اساطیر ایران کار کردم که با نام «فرهنگ اساطیر ایران» منتشر شد. این کتاب بر اساس چند منبع مهم فارسی نوشته شده بود و در آن از منابعی مانند آثار استاد محمد جعفری یاحقی نیز استفاده کردم.

تقریباً شش سال پیش، زمانی که اولین جایزه‌ام را برای ترجمه شاهنامه از آقای روحانی دریافت کردم، آقای اردوغان از این موضوع مطلع شد و مرا به کاخ ریاست‌جمهوری دعوت کرد و از این کار تقدیر کرد. این موضوع برای من افتخار بزرگی بود که هم از سوی رئیس‌جمهور ایران و هم از سوی رئیس‌جمهور ترکیه تقدیر شدم. همچنین اخیراً از آقای پزشکیان نیز تقدیرهایی دریافت کردم که برایم بسیار ارزشمند بود

در حین کار روی این کتاب، متوجه شدم که اساطیر ایران، به‌ویژه در دوره قبل از اسلام، در شاهنامه گردآوری شده‌اند. شاهنامه در دوره عثمانیان به زبان ترکی ترجمه شده بود، اما این ترجمه کامل نبود و تنها بخش‌هایی از آن ترجمه شده بود. حدود شصت سال پیش، استاد پروفسور نجاتی للوا حدود بیست هزار بیت از شاهنامه را ترجمه کرده بود و این ترجمه توسط وزارت فرهنگ ما چاپ شده بود. اما استاد احتمالاً به نسخه‌های جدید شاهنامه دسترسی نداشت.

زمانی که یک ناشر در ترکیه به من پیشنهاد داد که شاهنامه را مجدداً ترجمه کنم، به او گفتم که ترجمه موجود کامل نیست و تنها بیست هزار بیت ترجمه شده است. او از من خواست که این کار را انجام دهم و من نیز با وجود اینکه می‌دانستم این کار بسیار دشوار است، پذیرفتم. ابتدا ترجمه استاد نجاتی للوا را از ابتدا تا انتها مطالعه کردم و سپس کار ترجمه کامل شاهنامه را آغاز کردم. این کار تقریباً ۱۰ سال طول کشید و در نهایت متن کامل شاهنامه به زبان ترکی ترجمه شد.

* این ترجمه ۱۰ سال طول کشید؟

بله، زیرا در آن زمان نسخه‌هایی که در دست داشتم شامل ۱۳ نسخه چاپی معروف بود؛ از نسخه جلال خالقی مطلق گرفته تا نسخه‌های چاپ مسکو، ژول مول، محمدجعفر یاحقی، فریدون جنیدی و دیگران. این ۱۳ نسخه چاپی را تهیه کرده بودم و همچنین از نسخه‌های خطی و نسخه‌های فرانسوی نیز استفاده کردم. این روند ۱۰ سال به طول انجامید. ترجمه‌ای که استاد نجاتی للوا انجام داده بود را نیز بررسی و تصحیح کردم و بخش‌های اضافی، مثلاً در بخش داستان ۱۹ را به آن افزودم.

می‌توانم بگویم که از ابتدا تا انتهای شاهنامه، متن چندین بار نوشته و تصحیح شد. علاوه بر این، کار مهم دیگری که انجام دادم، تهیه یک نسخه صوتی از شاهنامه بود. به این صورت که مثلاً بخش‌های ۲۰ بیت، ۳۰ بیت یا ۵۰ بیت را ابتدا به زبان فارسی گوش می‌دادم، سپس ترجمه می‌کردم و بعد از ترجمه، متن را مقابله می‌کردم تا مطمئن شوم حتی یک کلمه هم از قلم نیفتاده باشد. این روند تا پایان ترجمه کامل شاهنامه ادامه داشت.

از بخش «به نام خداوند جان و خرد» آغاز کردم و تا آخرین بیت، یک بار دیگر کل متن را برای آخرین بار گوش دادم و نسخه نهایی ترجمه ترکی را آماده کردم. به این ترتیب، ترجمه کامل شاهنامه به پایان رسید. خوشبختانه این اثر با استقبال و علاقه‌ی زیادی مواجه شد، نه تنها در کشور ما، بلکه در ایران نیز شناخته شد و جوایزی دریافت کرد. این موفقیت‌ها برای من بسیار ارزشمند بود.

* چند جایزه دریافت کردید؟ فکر می‌کنم به دلیل فعالیت‌هایتان در ایران، چندین جایزه دریافت کرده‌اید، از جمله جایزه‌ی رئیس‌جمهور ایران. آخرین جایزه‌ای که دریافت کردید نیز برای ترجمه‌ی شاهنامه بود.

جالب است بدانید که رئیس‌جمهور ما آقای اردوغان، نیز از بابت فعالیت‌هایم تقدیر کرد. تقریباً شش سال پیش، زمانی که اولین جایزه‌ام را برای ترجمه شاهنامه از آقای روحانی رئیس جمهور وقت ایران دریافت کردم، او از این موضوع مطلع شد و خوشبختانه مرا به کاخ ریاست‌جمهوری دعوت کرد و از این کار تقدیر کرد. او گفت که با ترجمه این کتاب بزرگ، خدمت بزرگی به فرهنگ دو کشور کرده‌ام. این موضوع برای من افتخار بزرگی بود که هم از سوی رئیس‌جمهور ایران و هم از سوی رئیس‌جمهور ترکیه تقدیر شدم. همچنین اخیراً از آقای پزشکیان نیز تقدیرهایی دریافت کردم که برایم بسیار ارزشمند بود.

اگر اجازه بدهید، می‌خواهم بخشی از شاهنامه را به زبان فارسی و ترجمه ترکی آن را بخوانم تا شما و بینندگان عزیز نیز بشنوید و ببینید که چقدر زیباست.

* این نکته جالبی است که آقای اردوغان نیز می‌توانند شعر فارسی بخوانند. بخشی از شاهنامه را به زبان فارسی و سپس ترجمه‌ی ترکی آن را بخوانید تا به سراغ سوال بعدی برویم.

بخش فارسی؛

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

ترجمه‌ی ترکی؛

آکلی و جانی یاراتان تانرینین آدیلا

دوشونونجه اریشیمز اوندان یوجه بیر وارلیک

ان گوزل ادلارین و ان یوجه ماکامین صاحیبی او

رزقی او وریر، دوغرو یولو گوستریر او

دونیایی دا بو دونن گویو یاراتان او

آیا گونشه ون چوبان ییلدیزینا ایشیک ورن او

بیلینمک این چین ادا و کانیتا ایحتیاجی اومایان او

گوک یوزونو یلیدیزلادا سوسلین او

این بخشی از دیباچه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی بود و ترجمه‌ی آن به زبان ترکی.

* آیا این ترجمه موزون است یا به نثر نوشته شده؟ یعنی نوع ترجمه کهن بوده یا فقط از کلمات کهن یا آرکائیک استفاده شده است؟

ترجمه من از شاهنامه به نثر نوشته شده است. پیش از این ترجمه‌ای که استاد نجاتی للوا انجام داده بود، پس از تأسیس جمهوری ترکیه انجام شد و همان‌طور که گفتم، ناقص بود و من آن را تکمیل کردم. در دوره عثمانی نیز بخش‌هایی از شاهنامه ترجمه شده بود، اما هیچ‌کدام از این ترجمه‌ها کامل نبودند، به جز دو مورد.

ترجمه من به این دلیل به نثر انجام شده که اگر بخواهیم شاهنامه را مصرع به مصرع ترجمه کنیم، زیبایی و سیاق داستان از دست می‌رود. به همین دلیل، من هر پنج بیت را به صورت یک پاراگراف ترجمه کردم. این روش باعث شد که داستان به صورت کامل و پیوسته منتقل شود و از پاره‌پاره شدن آن جلوگیری کرد. این شیوه ترجمه بسیار خوب جواب داد و داستان‌ها به شکلی روان و کامل بیان شدند.

وقتی که در گروه زبان و ادبیات فارسی موفق شدم و وارد این حوزه شدم، پدرم که راننده بود و از تبریز به ترابزون نفت می‌کشید، روزی به یکی از کتاب‌فروشی‌های تبریز رفت. چون من آن زمان عربی می‌خواندم، کتاب‌فروش که از این موضوع خوشش آمده بود، دو کتاب به‌عنوان هدیه به پدرم داد تا به من بدهد. یکی از آن‌ها کلیات سعدی بود که هنوز هم دارم، و دیگری فرهنگ عمید بود. همان موقع این کتاب بر ذهن من تأثیر عمیقی گذاشت و تصمیم گرفتم روزی ترجمه‌ای از آن ارائه کنم در مورد زبان ترجمه هم باید بگویم که من سعی کردم تا حد امکان از واژه‌های ترکی اصیل استفاده کنم و از به کار بردن کلمات عربی پرهیز کنم. به عنوان مثال، به جای استفاده از افعال مرکب عربی، از معادل‌های ترکی آن‌ها استفاده کردم. مثلاً به جای «تکذیب کردن»، از «یالانلاماق» و به جای «فکر کردن»، از «دوشونمه‌ک» استفاده کردم.

این کار را به یاد فردوسی بزرگ انجام دادم که در زمان خود با نوشتن شاهنامه به زبان فارسی سره، زبان فارسی را از سلطه زبان عربی نجات داد. فردوسی در شاهنامه از واژه‌های فارسی اصیل استفاده کرد و من نیز سعی کردم در ترجمه خود به ترکی، از واژه‌های ترکی اصیل بهره ببرم تا ترجمه‌ام تا حد امکان به روح زبان ترکی نزدیک باشد. این کار را به احترام فردوسی و برای حفظ اصالت زبان ترکی انجام دادم.

* به سراغ دیگر شاعران فارسی‌زبان برویم.

ابتدا از پدر شعر فارسی، رودکی سمرقندی شروع کنیم. بسیار خوشحالم که فرصتی برای صحبت درباره رودکی و ترجمه آثارش به زبان ترکی دارم. رودکی، به عنوان پدر شعر فارسی، جایگاه ویژه‌ای در ادبیات فارسی دارد. خوشبختانه من نیز افتخار ترجمه اشعار رودکی به زبان ترکی را داشته‌ام. در واقع، ترجمه دیوان رودکی به ترکی یکی از اولین ترجمه‌هایی است که از این شاعر بزرگ انجام شده است. تا آنجا که می‌دانم، پیش از این، ترجمه کامل و منظمی از دیوان رودکی به ترکی وجود نداشت و من این فرصت را داشتم که اولین ترجمه‌ی کامل را انجام دهم.

یکی از اشعار معروف رودکی را برای شما می‌خوانم و سپس ترجمه ترکی آن را نیز ارائه می‌دهم؛

شعر فارسی رودکی؛

تا زمان بود از سر آدم فراز

کس نبود از راز دانش بی‌نیاز

مردمانی بخرد اندر هر زمان

راز دانش را به هر گونه زبان

گرد کردند و گرامی داشتند

تا به سنگ اندر همه بنگاشتند

دانش اندر دل چراغ روشن است

از همه بد بر تن تو جوشن است

ترجمه‌ی ترکی؛

گوکلر این‌سان اوغلونون باشی اوزرینه یوکسللیدن بری

هیچ کیمسه بیلگینین گیزمینه کاییتسیز دئیل

آکیللی کیشیلر هر زامان بیلگینین گیزمینی هر دیلده درلدیلر و بیلگیه دئر وردیلر

بیلگی تاشلارا بیله ایشلدی بیلگی یورکلرده آیدینلیک ساچان بیر کاندیل هر شدین اوته تنیمده بیر حالکانسی

خوشبختانه می‌توانم بگویم که این ابیات پندآموز و حکمت‌آمیز رودکی، پدر شعر فارسی، اکنون در گوش کودکان و نوجوانان ترک‌زبان کشورم نیز طنین‌انداز شده است. این ترجمه من از اشعار رودکی است.

* حالا اگر اجازه بدهید، به سراغ شاعران دیگر مانند سعدی برویم تا درباره او نیز صحبت کنیم. سعدی بدون شک نفوذ بسیار زیادی در قلمرو زبان فارسی و حتی فراتر از آن داشته است.

نفوذ سعدی در قلمرو زبان فارسی همواره بسیار مهم و چشمگیر بوده است. شاید شما بدانید، اما شاید برخی از مخاطبان ما ندانند که او همراه با مولوی، از شناخته‌شده‌ترین شاعران در سرزمین ما، آناتولی، چه پیش از دوره جمهوریت و چه پس از آن به شمار می‌رود. مولوی با مثنوی، دیوان غزلیات و دیگر آثارش جایگاه خاصی داشته و سعدی نیز با بوستان و گلستانش همواره حضور پررنگی در این منطقه داشته است. پس از ایران، شاید بتوان گفت که در کشور ما آثار سعدی به طرز گسترده‌ای چاپ، ترجمه و خوانده شده‌اند و این موضوع حتی به دوران عثمانی بازمی‌گردد.

در تمام مدارس عثمانی، بوستان و گلستان سعدی نه‌تنها به زبان فارسی تدریس می‌شد، بلکه ترجمه‌های زیر سطری آن نیز مورد استفاده بود. این کتاب‌ها به‌عنوان منابع اخلاقی و ادبی بارها و بارها چاپ شدند و در آموزش مورد توجه قرار گرفت.

من حکایت کوچکی هم در این زمینه دارم. وقتی که در گروه زبان و ادبیات فارسی موفق شدم و وارد این حوزه شدم، پدرم که راننده بود و از تبریز به ترابزون نفت می‌کشید، روزی به یکی از کتابفروشی‌های تبریز رفت. چون من آن زمان عربی می‌خواندم، کتابفروش که از این موضوع خوشش آمده بود، دو کتاب به‌عنوان هدیه به پدرم داد تا به من بدهد. یکی از آن‌ها کلیات سعدی بود که هنوز هم دارم و دیگری فرهنگ عمید بود. همان موقع این کتاب بر ذهن من تأثیر عمیقی گذاشت و تصمیم گرفتم روزی ترجمه‌ای از آن ارائه کنم.

خوشبختانه این اتفاق افتاد و فکر می‌کنم حدود دو یا سه سال پیش اولین ترجمه دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی به زبان ترکی انجام شد. البته بوستان و گلستان پیشتر بارها ترجمه و چاپ شده بودند، اما این اولین ترجمه کامل دیوان اشعار سعدی محسوب می‌شود. این موضوع برای من واقعاً مایه افتخار است.

اگر اجازه بدهید، می‌خواهم بخشی از اشعار سعدی را به زبان فارسی و سپس ترجمه ترکی آن را بخوانم تا زیبایی کلام سعدی را به نمایش بگذاریم.

البته اینجا لازم است به یک نکته بسیار مهم اشاره کنم. سفیران ایران در ترکیه، به ویژه در آنکارا و نیز دوستان و همراهان ایران در این مسیر در همه این تلاش‌ها سهم بزرگی داشته‌اند و از هر جهت حمایت کردند. این موضوع برای من نه‌تنها تشویق بزرگی محسوب شد بلکه مایه افتخار نیز بود. بسیار عالی بود و باید از آن‌ها قدردانی کرد. اما به‌طور خلاصه درباره ترجمه دیوان سعدی باید بگویم، اگر تمایل دارید، می‌توان چند بیت از ترجمه‌های ترکی آن را ارائه داد. یا اگر دوست دارید، می‌توان غزلی انتخاب کرد تا زمان بیشتری برای بحث بماند.

* هر انتخابی که شما ترجیح دهید، چه غزل باشد یا یک حکایت کوتاه.

سخن بیرون مگو از عشق سعدی

سخن عشق است و دیگر قال و قیل است

ترجمه‌ی ترکی؛

سعدی سویلمه آصلی عاشک دیشیندا بیر سوز

سوز ددیئین عاشک، ددیکودو عاشک دیشیندا هرز سوز

*

نه هرکس حق تواند گفت گستاخ

سخن ملکیست سعدی را مسلم

ترجمه ترکی؛

گرچئی کورکوسوزجا سویلیمز کیمسه

سوز بیر اول که، حوکومداری دا ساعدی کسین

*

ای بلبل اگر نالی من با تو هماوازم

تو عشق گلی داری، من عشق گلندامی

ترجمه ترکی؛

دینلیجکسن بنی ای بولبول بنده دینلریم سنی

بیر گوله عاشیکسین سن بنده بیر گولتن

سعدی نه‌تنها استاد سخن بود بلکه مرجعیت اخلاق نیز داشت. این شخصیت بزرگ در دوران خود شاهد بسیاری از مصائب بود، از جمله فشارها و بحرانی که تهاجم مغول بر زندگی مردم در بخش‌های مختلف جغرافیای اسلامی وارد کرد. سفرهای سعدی که حدود ۳۵ سال به طول انجامید، سفرهایی بودند که پس از بازگشت وی میراث ارزشمندی از تجربه‌ها، مشاهدات و گفتگوها برای ما به ارمغان آورد.

بر آنچه می‌گذرد دل منه که دجله بسی

پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم

ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد

ترجمه ترکی؛

گچیجی اولان شیلره آصلا گونول ورمه

دیجله حالیفدن سونرا دا باغدادتان آکیپ گیدجک

الیندن گلیورسا حورما اغاجی گیبی جومرت اول

یاپامیورسان سوگی اغاجی گیبی اوزگور اول

* اگر اجازه بدهید، به سراغ شاعران معاصر فارسی‌زبان، یعنی پروین اعتصامی و شهریار برویم. شما اشاره کردید که شعر «علی ای همای رحمت» را در جمع علویان خوانده‌اید و این شعر با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است.

شهریار، این شاعر بزرگ ایران و ترک، به‌ویژه با توجه به اینکه از خطه تبریز است، تأثیر عمیقی بر ادبیات معاصر ما داشته است. این شعر نه تنها در میان فارسی‌زبانان بلکه در میان دیگر ملل ترک‌زبان نیز جایگاه خاصی پیدا کرده است.

من اولین بار این شعر را در جشنی که شهرداری ارزروم ترتیب داده بود خواندم. مکانی بسیار زیبا با جمعی صمیمی بود و مرا هم دعوت کرده بودند. به این فکر کردم که چه هدیه‌ای مناسب برای این دوستان ارائه دهم. به ذهنم رسید که این شعر شهریار را به زبان خودشان ترجمه کنم و همان نسخه فارسی را نیز بخوانم.

* چه هدیه‌ای بهتر از این!

وقتی این شعر را خواندم، بسیار مورد استقبال قرار گرفت، تا جایی که گفتند این اولین بار است که چنین شعری را می‌شنوند و بسیار لذت بردند. دفعه بعد که چند ماه قبل دوباره به آنجا رفتم، باز هم درخواست کردند که این شعر را بخوانم. البته در برنامه‌های تلویزیونی ایران نیز همیشه استقبال بسیار خوبی از این شعر و اشعار دیگر شهریار شده است. حالا اگر بخواهید، چند بیتی از آن شعر را برای‌تان می‌خوانم؛

علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

اجازه بدهید این بیت آخر را به ترکی هم بخوانم؛

گیت زاواللی دینجی؛ گیت عالینین کاپیسینی چال

چونکو عالی جمرتلیئیندن دولایی حوکومدارلیخ یوزویونو ده وریر

شعر بسیار زیبایی است، پر از معنا و عمق. شکوه و بزرگی این شاهکار استاد بزرگ، شهریار، را نمی‌توان در کلمات گنجاند.

* برویم سراغ پروین اعتصامی. پروین اعتصامی مناسبتی هم با این ایام دارد، زیرا در بیست و پنجم اسفند به دنیا آمد و با اینکه عمر کوتاهی داشت، در پایان تعطیلات نوروز در سن سی وچهار یا پنج سالگی از دنیا رفت.

دیوان پروین اعتصامی خیلی مهم است. می‌توانم بگویم که مولوی یا سعدی عصر ماست، شعرهایش آنقدر با سلیقخ است و خیلی معنی دارد.

* به نظر من شیوه روایت پروین به عنوان یک زن قصه گو در اشعارش خیلی لطیف است.

یکی از شعرهای پروین که به نام «آرزوها» شناخته می‌شود، در میان آثارش جایگاه ویژه‌ای دارد. در این شعر بار دیگر توانایی او در ترکیب مفاهیم عمیق با لطافت ادبی به خوبی نمایان است؛

ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن

روی مانند پری از خلق پنهان داشتن

همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن

همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن

کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح

دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن

در هجوم ترک تازان و کمانداران عشق

سینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن

روشنی دادن دل تاریک را با نور علم

در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن

همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن

مورِ قانع بودن و ملک سلیمان داشتن

ترجمه ترکی؛

نه گوزل تندن گوج اتملک و جاندا ائوی اولماک

پری گیبی یوزونو اینسانلاردان ساکلی توتماک

کانالسیز تلکسیز عیسی گیبی گوکلره یوجلمک

آتشلر ایچریسینده ایبراهیم گیبی گول باغچه سی اولماک

صابیر گمیسینی نوح گیبی یوروتمک

گونلو و گوزو کاسیرگادان، طوفاندان اوزاک توتماک

یاغماچلارین و عاشک اوکجولارین هوجوملاریندان

گوئسونو اوک یاغمورلارینا حاضیر توتماک

کارانلیک گونوللره بیلگینین ایشیغی ایله آیدینلیک ساچماک

گئجنین یاریسیند گونشین ایشیلدیسینا صاحیب اولماک

آری اینسانلار گیبی حازینه یی یتینگتلیک کوشسینده توتماک

یتینگن کارینجا اوجماک و سولیمان مولکونه صاحیب اولماک



منیع: خبرگزاری مهر

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمود فتوحی رودمعجنی، متولد خراسان است. رودمعجن، روستایی در ۴۸ کیلومتری تربت حیدریه. آن‌طور که خودش می‌گوید طی ۵۵ سال زندگی، دوره پیش از چراغ برق تا امروز را دیده که دوره دیجیتال و عصر ارتباطات است.

این‌استاد ادبیات، تحصیلات خود را در زادگاهش شروع کرد و در ۱۱ سالگی برای ادامه تحصیل به تربت حیدریه و بعدها به تهران رفت. کارشناسی را در دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) و کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه تهران خواند و بعدتر برای تدریس زبان فارسی به شهرهای زیادی سفر کرد. فتوحی کتاب‌های زیادی در زمینه ادبیات فارسی دارد که برخی از آن‌ها به‌عنوان منابع دانشگاهی در نظر گرفته می‌شوند. او همچنین برای چند دوره به‌عنوان مدرس زبان فارسی به کشورهای مختلف مامور شده است.

در فرصتی که برای گپ و گفت با این‌پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دست داد، به گفتگو درباره کتاب‌هایش و همچنین تجربه آموزش زبان فارسی به مردم دیگر کشورها پرداختیم.

در ادامه مشروح اولین‌قسمت گفتگو با فتوحی را می‌خوانیم؛

* آقای فتوحی از کتاب‌های شما شروع کنیم. اولین کتابتان چه سالی منتشر شد؟

اولین کتاب من هم‌سن دخترم است، سال ۱۳۷۷ بود اولین کتاب. با یکی از همکارانم جزوه‌ای برای تدریس فارسی عمومی تدوین و چاپ کردیم، با استقبال همراه شد و تا الان ۱۱۴ نوبت چاپ شده. دو سال بعد کتاب دومم را با نام نقد خیال منتشر کردم که رساله دکتری‌ام بود. پنج سال پس از دفاع با دستکاری اندکی منتشر شد و برگزیدۀ تشویقی کتاب سال شد.

* و بعد چه کتابی؟

یک کتابچۀ ۱۲۰ صفحه‌ای با عنوان نظریه تاریخ ادبیات در سال ۱۳۸۲ بود منتشر شد. پنج سال بعد با یک بازنگری اساسی آن را در ۴۰۰ صفحه منتشر کردم، با عنوان نظریه تاریخ ادبیات با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات‌نگاری در ایران.

* این کتاب هم مثل آن کتاب فارسی عمومی استفاده دانشگاهی داشت؟

بله، این کتاب هم برای مخاطب دانشگاهی است؛ البته تخصصی‌تراست. بیشتر به کار متخصصان و پژوهشگران تاریخ ادبیات می‌آید.

* بلاغت تصویر کتاب مورد علاقه خود من است، داستان آن چه بود؟

بلاغت تصویر سال ۱۳۸۶ منتشر شد، این کتاب در واقع پاسخی بود به پرسشی که در بارۀ بلاغت شعر برایم پیش آمد. نظریه‌های بلاغی سنتی ما تا شعر قرن هفتم کارآیی دارد؛ برای برخی تمهیدات و شگردهای صناعی در ادبیات عرفانی هم کارآمد نیست. روزی در کلاس حین تدریس، دانشجویی مصرعی از سهراب سپهری را طرح کرد: «صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است»، توضیحات من با روش‌های بلاغت سنتی قانع کننده نبود. دانشجویان گفتند چه‌کار باید بکنیم؟ گفتم بلاغت جدیدی لازم است. تجربه‌های عرفانی سنایی و مولوی و تخیلات سبک هندی و اشعار معاصر، با الگوها و أصول بلاغت سنتی قابل تحلیل نیست. همانجا جرقه‌ای در ذهنم زده شد و کار کتاب بلاغت تصویر آغاز شد.

با همه کاستی‌هایی که کتاب دارد اما با اقبال نسبی همراه بوده است. مدتی در آن بازنگری می‌کردم، اما از انتشار ویراست جدید منصرف شدم. مطالبش حدود بیست سال پیش نوشته شده و به همان زمان تعلق دارد.

* این کلاس کدام دانشگاه بود؟

دانشگاه تربیت مدرس، دوره دکتری بود. کلاس دانشجویان خارجی. اتفاقاً همان روزی بود که اتفاقات کوی دانشگاه رخ داد در سال ۱۳۷۸. همان روزها شروع کردم به این جستجوها و نتیجه شد کتاب بلاغت تصویر.

*پس کتاب بلاغت تصویر در واقع حاصل سوال یکی از دانشجوهای غیر ایرانی است که درباره بلاغت شعر سهراب پرسیده.

بله، البته آن دانشجو عرب زبان بود و بلاغت عربی را خوب می‌دانست.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

* از تجربه تدریس به دانشجوهای غیر ایرانی بگویید. برداشت‌شان از زبان فارسی و مواجه‌شان با زبان فارسی چه‌طور بود؟

در ایران هم تدریس زبان فارسی به خارجی‌ها داشتم، ولی اولین تجربه‌ام در خارج از کشور در یوگسلاوی قدیم و صربستان جدید بود. تازه جنگ‌های بالکان پایان یافته بود و یوگسلاوی بزرگ به چند جمهوری کوچک تقسیم شدند، دو سالی در دانشگاه بلگراد فارسی تدریس می‌کردم. یک تجربه مشابه هم در دانشگاه ملی استرالیا داشتم و یک تجربه در کانادا.

انگیزه‌های فراگیری زبان برای خارجیان متفاوت است. هر انگیزه‌ای با ذهنیتی نسبت به ایران همراه است. آن ذهنیت خیلی مهم است؛ و منِ معلمِ فارسی بایستی بر اساس ذهنیت افراد، برنامه تدریس زبان فارسی را تنظیم کنم. مثلاً در بعضی کشورها مثل کشورهای بالکان، گروه‌هایی علاقه‌مند به ایران باستان هستند. ایران عهد هخامنشی و ساسانی خیلی برایشان مهم است. مثلاً در کرواسی به آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید توجه خاصی داشتند، می‌گویند لباس‌های یکی از نمایندگان ملل که پایه تخت داریوش را بر دوش حمل می‌کنند، لباس کرواسی به تن دارد. می‌گفتند سوابق تاریخی‌مان را آنجا می‌بینیم. یا بعضی لباس‌های قشقایی‌ها یا لرستانی‌ها را شبیه لباس‌های خودشان می‌دانستند.

* نشانه‌های آشنا پیدا می‌کردند.

بله دقیقاً. در سر دیگر طیف، کسانی هستند که مسائل امروز را دنبال می‌کنند. بعضی‌شان در بالکان ضد آمریکایی بودند و ایران برای‌شان الگوی ضد امریکایی بود؛ اینها یک جور ایران دیگر را می‌بینند. در میان مسلمان‌های بوسنی و هرزگوین هم کسانی بودند که در پی شناخت مثنوی و مولانا و ادبیات عرفانی فارسی بودند. فرقه‌های بکتاشیه و سعدیه و امثال آنها هنوز در بوسنی هستند. در خانقاه‌های آنجا مثنوی را می‌خواندند، شرح‌های مثنوی وجود داشته، هر جایی و هر گروهی ذهنیتی دارند.

* در استرالیا چه‌طور؟

در استرالیا هنر ایران و تاریخ ایران باستان برای فارسی آموزان جذاب بود؛ مثلاً کسانی به خوشنویسی ایران علاقه نشان می‌دادند، کارگاه آشنایی با خوشنویسی داشتیم برای گروهی دیگر سینمای ایران جذابیت داشت. گروهی هم فرزندان مهاجران فارسی زبان از ایران و افغانستان و تاجیکستان بودند. ما برای هر گروه یا ملتی باید آموزش زبان فارسی را بر متناسب با گرایش و نیازهای زبان‌آموزان تنظیم می‌کردیم؛ با این کار جاذبۀ زبان و فرهنگ ایرانی برایشان بیشتر می‌شد.

* سرفصل‌هایی که کار می‌کردید متناسب با خواست آنها بود؟

دقیقاً، ما طبعاً یک دوره کتاب درسی داشتیم که مبنای اصلی تدریس بود؛ بیرون از کلاس و کتاب فعالیت‌های دیگری داشتیم؛ مثلاً کارگاه‌های آموزشی داشتیم، یا تمریناتی متناسب با نیازهای فراگیران تنظیم می‌کردیم. فیلم پخش می‌شد برنامه‌های جانبی مثل گفتگوهای دورهمی، آشپزی ایرانی، موسیقی زیاد بود. دانشجویان دوست داشتند به سبک ایرانی آشپزی کنند. جشن‌های نوروز و سیزده بدر و یلدا و برنامه شب‌های ایران می‌گذاشتیم. یک نمایشگاه خیلی بزرگ در کانبرا پایتخت استرالیا با نام راه ابریشم برگزار شد، با حضور کشورهای راه ابریشم و کشورهای غربی.

ایرانی‌ها در آماده‌سازی غرفه ایران خیلی تلاش کردند. بخش آموزش زبان دانشگاه ملی استرالیا (ANU) هم ما بودیم، دو نفر خطاط بودیم که اسم افراد را با خط نسخ و نستعلیق روی کاغذ باد می‌نوشتیم و هدیه می‌کردیم. باور می‌کنید که در دو شب نزدیک به ۶۰۰ نفر توی صف آمدند که اسم خودشان یا دوستانشان را به خط خوش و به یادگار بنویسیم؟

*این‌قدر استقبال بود؟

بله. برایشان نوع قلم و مرکب و صدای نی روی کاغذ شگفت انگیز بود. ایران و زبان فارسی برای آموزش زبان جاذبه‌های متنوعی دارد؛ از جاذبه‌های توریستی بگیریم، تا اقتصادی و دیپلماتیک. یک شاگردی داشتیم خیلی قد بلند بود، بیشتر از دو مترو، ایشان الان استاد میکروبیولوژی در دانشگاه بلگراد است. آن زمان رویکردهای ضد آمریکایی داشت. می‌گفت اصلاً نمی‌خواهد زبان انگلیسی را یاد بگیرد. زبان یونانی و آلمانی می‌خواند و فارسی را هم می‌آموخت.

* فصل مشترک این همکاری به خاطر ضد آمریکایی بودن ایشان است.

صرفاً ضد امریکایی بودن نبود؛ خانواده ایشان هم تعلق خاطری به ایران تاریخی داشتند. در کنارش به موسیقی ایرانی هم علاقمند بود و الان سنتورنواز ماهری است. خیلی راحت فارسی می‌نویسد و صحبت می‌کند و با دانشگاه‌های ایران طرح‌های مشترک دارند.

یا مثلاً پلیس جوانی که فارسی را خیلی جدی دنبال می‌کرد و علاقه شدیدی به ایران داشت. او هم در جستجوی نژاد آریایی بود؛ گاهی می‌رفتم خانه‌اش، یک اتاق داشت که روی تمام در و دیوارش را پر کرده بود از طرح آجرهای معماری‌های ایرانی. می‌گفت اینها رمزها و نشانه‌های آریایی است.

*جالب است. در مورد بالکان به لحاظ فرهنگی باز یک نخ تسبیح ما را به هم وصل می‌کند ولی مثلاً در استرالیا که مهاجرپذیر است، بیشتر جنبه‌های مدرن امروز ایران مهم است.

بله، تعدادی از شاگردان ما ایرانیان و یا افغانستانی‌های مهاجر نسل دو و سه بودند. تعدادی هم به جهت آشنایی‌های فامیلی و خانوادگی و دوستان ایرانی خود، سراغ زبان و فرهنگ ایران می‌آمدند؛ مثلاً دختری بود که تا اسم ایران را می‌شنید گریه می‌کرد! یک بار از او پرسید: چنین احساسی عجیب است! گفت: من یک بیماری داشتم و از زندگی قطع امید کرده بودم، یک پزشک متخصص ایرانی من را نجات داد. زندگی دوباره‌ام را مدیون فرزند ایران هستم. می‌خواهم فارسی یاد بگیرم و ایران را خوب بشناسم. بروم ایران را ببینم. یا کسی را داشتیم که عمویش در ایران دیپلمات بوده. خلاصه این که آدم‌ها با انگیزه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و تجارب متفاوت سراغ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می‌آیند.

* ترکیب کلاس جالبی داشتید پس!

خب اداره کردن کلاسی با این تنوع‌ها کار سختی بود؛ یک وقتی رفتم کلاس پایۀ ۱، دیدم تعدادی دارند فارسی صحبت می‌کنند؛ دانشجویان نسل دوم مهاجران ایرانی و افغانی عمدتاً فارسی روان حرف می‌زنند اما خواندن و نوشتن بلد نیستند؛ یک کلاس ۱۱ نفره داشتم، سه نفرشان ایرانی بودند، یک افغانستانی، یک عرب‌تبار و شش نفر دیگر چینی و ایتالیایی و روس…. کار بسیار سختی بود. دانشجوی چینی حتی یک کلمه فارسی نشنیده بود؛ دانشجوی عرب‌تبار خط و حروف را خوب می‌شناخت، ایرانی‌ها هم فارسی امروزی را بسیار راحت صحبت می‌کردند. مجبور بودم کلاس را در سه گروه با سه برنامۀ جداگانه اداره کنم.

* کدام سخت‌تر بود؟ تدریس فارسی به یک غیر فارسی‌زبان یا تدریس فارسی به کسانی که به قول شما نسل دو و سه بودند و یا پیش‌زمینه‌ای از فارسی داشتند؟

خب معلوم است، آموزش زبان به کسی که هیچ سابقه‌ای ندارد سخت‌تر است. یادم هست در دانشگاه بلگراد با تأخیر کارم را شروع کردم. اوایل نوامبر_ نیمه آبان _ شروع کردم تا ژانویه؛ شاگردان حروف الفبای فارسی را نسبتاً یاد گرفتند و می‌توانستند حروف را تشخیص بدهند. رفتند تعطیلات ژانویه، وقتی برگشتند همه الفبا را فراموش کرده بودند. کار با این طیف از زبان آموزان سخت است. از آن طرف دانشجویی داشتم که در گفتگو و درک مطلب قوی بود، قشنگ فارسی صحبت می‌کرد، موسیقی ایرانی گوش می‌داد به راحتی فیلم فارسی می‌دید، فقط نمی‌توانست بخواند و بنویسد. مثل یک روستایی فارسی زبان که سواد ندارد؛ همین شاگرد در خانواده راحت صحبت می‌کند. این دو طیف، دو روش متفاوت برای آموزش می‌خواهد. معمولاً در آموزش با دومی مشکلی ندارید، یعنی با کسی که فارسی بلد است سرعت آموزش خیلی بالاست.

* به لحاظ زمانی برای هر کدام تقریباً چند دوره لازم بود؟ یک ترم؟ دو ترم؟

بستگی داشت؛ دانشجویی که می‌آمد نوشتن خط فارسی را یاد بگیرد خب حدوداً سه چهار ماهه خط را یاد می‌گرفت و به راحتی می‌خواند، اما دانشجویی که هیچ ذهنیتی نسبت به خط فارسی نداشت و روز اول خط فارسی را می‌خواست از چپ مثل خطوط لاتین بخواند، بیشتر طول می‌کشید.متصل نوشتن حروف فارسی و حروف هم‌صدا نیز خودش ماجراها داشت.

*اینها بعداً کلاس خوشنویسی می‌آمدند؟ یا اول خوشنویسی می‌آمدند و بعد فارسی؟

نه کلاس‌های خوشنویسی برای آشنایی با هنر خوشنویسی بود. مرکب و لیقه و لوازم خوشنویسی از ایران سفارش داده بودیم. یادم هست در کارگاه خوشنویسی، داشتم توضیح می‌دادم و شرکت کنندگان با دوات و قلم ور می‌رفتند حواسشان نبود دست و لباسشان سیاه شده بود. دیدم آقایی ردیف جلو نشسته و با خط زیبایی دارد می‌نویسد: “فروغ صبح دانایی کتاب است”. پرسیدم: where are you from؟ گفت: ایران، مشهد. همشهری در آمد. گفت که در یک تابلوسازی کار می‌کرده و آنجا خط یاد گرفته. درِ گوشم گفت البته متولد کابلم. یکی هم می‌گفت من عاشق صدای قلم نی هستم. خاطره‌ای از خطاطی دارم در یوگسلاوی که در مجله بخارا هم نوشتم. آقایی بود که نه خواندن فارسی بلد بود و نه نوشتن. اما شکسته نستعلیق را از روی تابلوها بسیار زیبا تقلید می‌کرد. الگو را دقیق تماشا و به تدریج نقاشی می‌کرد. دو سالی که با هم ارتباط داشتیم، کم‌کم حروف فارسی را یاد گرفت.

* خوشنویسی نزدیک‌ترین همسایگی را با ادبیات دارد، خیلی عجیب است کسی نتواند بخواند ولی بنویسید.

بله. می‌گفت – به صربی خیلی شیرین سخن بود – وقتی خط شکسته را می‌بینم قلبم شروع به تپش می‌کند، سرم دوار می‌رود. می‌توانم از خط با حافظه‌ام عکس بگیرم. حالت روحی ویژه‌ای داشت یک نوع تجربۀ خاص. پرسیدم نسبت به خوشنویسی انگلیسی هم این حس را داری؟ می‌گفت نه ندارم.

* بعد از بلاغت تصویر چه کتابی نوشتید؟

پیش از کتاب بلاغت تصویر دو کتاب درباره ادبیات صربستان نوشتم: یکی حماسه‌های صربی است. داستانهای حماسی را با شاگردان می‌خواندیم و به فارسی ترجمه می‌کردیم. یکی هم تاریخ ادبیات صربستان. هر دو کتاب در سال ۱۳۸۳ با سرمایه سفارت صربستان در تهران منتشر شد.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

همزمان با کتاب بلاغت تصویر کتابی نوشتم به نام آئین نگارش مقاله علمی پژوهشی. قصه این کتاب جالب است؛ آن زمان خانم من دانشجو بود، داشت تحصیلات تکمیلی می‌خواند. یک درس روش تحقیق داشتند، از من می‌پرسید این موضوع چیه؟ اون یکی چطور؟ این را چطور باید بنویسیم؟ همان زمان یک درس روش تحقیق داشتم، جزوه‌ای که برای دانشجویان تنظیم کرده بودم به همسرم نشان می‌دادم و می‌گفتم: ما این مطلب را این‌طور بحث می‌کنیم و آن دیگری را این طور. می‌گفت نه استاد ما چیز دیگری گفته! خلاصه هر چه به منابع معتبر ارجاع می‌دادم قبول نمی‌کرد. تا این که جزوه را مرتب کردم و دادم به ناشر.

حقیقتش این بود که بخشی از آن کتاب را به عنوان شیوه نامه مجله آماده کرده بودم چون سردبیر بودم و باید برای نویسندگان مقالات دستور العملی در روش ارجاع، تنظیم مطالب، انواع مقاله و ساختار هرکدام فراهم می‌کردم. کتاب به زودی مورد اقبال قرار گرفت. یک نسخه هم فرستادم برای استاد همسرم. ایشان از کتاب خوشش آمده بود. تا الان ۲۶ بار چاپ شده. سال ۲۰۱۶ یکی از استادان ادبیات تاجیکستان این کتاب را به خط و گویش تاجیکی برگردانده است.

*از کتاب‌های دیگرتان هم صحبت کنیم!

کتاب سبک شناسی در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. یک مجموعه برای آشنایی با روش‌ها و نظریه‌های جهانی سبک‌شناسی است و بخش دوم آن سبک شناسی عملی است. برندۀ جایزۀ کتاب فصل و برگزیدۀ تشویقی جایزۀ جلال آل احمد شد.

کتاب صد سال عشق مجازی یک پژوهش در شعر فارسی قرن دهم یا مکتب وقوع فارسی است. سال ۱۳۹۵ منتشر شد و نشان دهخدا و جایزۀ جشنوارۀ بین المللی فجر را دریافت کرد. کتاب درآمدی بر ادبیات شناسی را سال ۱۴۰۰ منتشر کردم راهنمای أصول آموزش و پژوهش در ادبیات فارسی است.

کتاب دیگری که برایش ارزش ویژه قائلم نامش صور خیال متعالیه است. خوانش تطبیقی شعر صائب تبریز و حکمت متعالیه ملاصدرا. در این کتاب همسویی شعر فارسی و حکمت ایرانی در مسألۀ وجودگرایی را نشان داده ام. بر خلاف روایت رایج که شعر عصر صفوی را تهی از اندیشه و حکمت قلمداد کرده است، این کتاب نشان می‌دهد که شعر فارسی در این دوره نیز همچنان بار حکمت ایرانی را بر دوش می‌کشد.

آخرین کتابم ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی است که چند ماه پیش به بازار آمد. بنیاد این کتاب بر یک گزارش تاریخی در بارۀ تلاش‌های ایرانیان برای دستیابی به یک ابرمتن شبه مقدس نهاده شده است. و زادمان و زیستمان و سرشت صوری و معنایی سه ابرمتن فارسی (شاهنامه، مثنوی، دیوان حافظ) را بررسیده و کوشیده امکان و امتناع ظهور متن مقدس در زبان فارسی را واکاوی کند.

ادامه دارد…



منیع: خبرگزاری مهر

جای خالی تفکر توحیدی و عرفانی در شعر امروز؛ رباعی محمل حکمت و معرفت است


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: سعید یوسف‌نیا متولد ۱۳۴۴ تهران است و از ۱۲ سالگی با شعر مأنوس بوده است. کتاب «خلاصه باران» مجموعه‌ای از غزل‌ها و شعرهای نیمایی، «خورشید شبگرد» گزیده‌ای از اشعار نو، غزل و ترانه، «دوباره از خاک» مجموعه‌شعری شامل غزل، مثنوی، نیمایی، سپید و ترانه، مجموعه‌غزل «ناگهان جهان» منتشرشده در انتشارات شاعران پارسی‌زبان و کتاب «شعله‌های شرقی» شامل شعرهای نیمایی و غزل، از کتاب‌های اوست. از یوسف‌نیا همچنین مجموعه مقالاتی با عنوان «یک نکته از هزاران»، منتشر شده که شامل مقالات ادبی‌عرفانی است و انتشارات سروش چاپش کرده است. گزیده اشعار بیدل، عطار، سنایی و شیخ فخرالدین عراقی از دیگر آثار سعید یوسف‌نیا است.

به بهانه انتشار کتاب «چارانه‌های رهایی» سراغ این شاعر رفتیم تا درباره نگاهش به شعر، کتاب چارانه‌های رهایی، علاقه‌اش به شعر عطار و بیدل و تأثیری که این شاعران بر رباعی او گذاشته‌اند صحبت کنیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانیم؛

* آقای یوسف‌نیا پیش از این رباعی چاپ نکرده‌اید. درست است؟

نه. این اولین مجموعه رباعی من است که البته تجربه شگفت‌انگیزی برای من بود. می‌دانید که رباعی آخرین قالب برای شاعر است. این هم فقط نظر من نیست؛ نظر خیلی از دوستان مثل آقای امیری اسفندقه و جناب یوسفعلی میرشکاک است که شاعر در آخرین مراحل و مرتبت شعری‌اش به قالب رباعی رو می‌آورد. چون رباعی قالبی است که محمل حکمت و معرفت است و اگر واقعاً حرفی برای گفتن نباشد، قالب رباعی اصلاً جواب نمی‌دهد. منظورم از حرف هم حرفی در حوزه معرفت و حکمت است. می‌دانید بزرگ‌ترین شاعران ما در قالب رباعی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری و بیدل دهلوی هستند؛ صرف نظر از خیام که شهرت جهانی هم دارد.

* درباره رباعی‌های عطار خیلی کم صحبت می‌شود. عطار چند رباعی دارد و رباعی‌هایش به پای دیگر آثار او مثل منطق‌الطیر می‌رسد؟

عطار در «مختارنامه» اش نزدیک به چهار هزار رباعی دارد که من گزیده رباعیات عطار را هم در انتشارات قدیانی منتشر کردم. ۴۵۰ تا رباعی که به نام «گزیده رباعیات عطار» منتشر شده است. گزیده رباعیات بیدل را هم درآوردم که در انتشارات پرنیان خیال منتشر شده که اسمش طاووس جلوه‌زار است و برگرفته از یکی از شعرهای بیدل است؛ «حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای است / طاووس جلوه‌زار تو آیینه‌خانه‌ای است».

* چرا رباعی برای شما مهم شد؟ چه چیزی در رباعی است که آن را برای شما جذاب می‌کند؟

از دو جهت می‌توانیم درباره رباعی صحبت کنیم. یکی از جهت قالب و یکی از جهت شعر بودن. یعنی صرف نظر از قالب، بحث ما این است که شعر فارسی چیست و چرا ماندگار شده و چه سیری را باید ادامه بدهد؟ من خودم شخصاً فکر می‌کنم الگوی من در شعر عطار و بیدل بودند. این دو شاعر باعث شدند که ذوق و شوق من فوران کند. به خصوص در رباعی که وقتی شما رباعیات عطار را می‌خوانید به وجد می‌آیید. مثلاً این رباعی که می‌گوید «گر دریایی ز شور بنشانندت / ور تیزتکی چو مور بنشانندت / بنشین که ز خاستن نخیزد چیزی / بنشین ورنه به زور بنشانندت». رباعیات عطار فوق‌العاده است و آنقدر زبان عطار در رباعی مدرن و امروزی است که شما اصلاً فاصله زمانی را احساس نمی‌کنید.

غزل رگبار است، رباعی شلیک آخر؛ شعر برای تنبیه است نه لذت بردن

* بیدل در رباعی چه زبانی دارد؟ به خصوص که می‌دانیم بیدل در غزل از شاعران سخت‌خوان است.

بیدل هم رباعیات مدرنی دارد. رباعیات بیدل شگفت‌انگیز است. «زان پیش که دل قابل فرهنگ نبود / از پیچ و خم تعلقم ننگ نبود / آگاهی‌ام از هر دو جهان وحشت داد / تا بال نداشتم قفس تنگ نبود». البته بگویم که بیدل هم یکی از ارادت‌مندان عطار است. بیدل خیلی عطار را دوست داشته است. مثلاً جایی که می‌گوید «‌به جیب تحقق ندزدیده سر / ز شعر سنایی گریبان مدر / اگر معرفت با عمل یار نیست / کس از علم عطار عطار نیست / اگر مولوی درس عطار خواند / مپندار در وهم و پندار ماند / کلامش گواه همین است و بس / دلیل یقین هم یقین است و بس». می‌خواهم بگویم که این سیر و این تفکر توحیدی، تفکر معرفت و عرفانی، امروز یک مقدار در شعر معاصر ما جایش خالی است. یعنی شعر اعتراض و شعر اجتماعی و طنزهای مختلف و… یک مقدار ما را از خط سیر اصلی شعر فارسی دور کرده است. خط سیری که از حکیم سنایی شروع شد. سنایی پرچمدار شعر عارفانه و قلندرانه است و به قول دکتر شفیعی کدکنی دوران‌سازی کرده. بعد به عطار رسید و عطار این راه را ادامه داد و بعد مولانا ادامه داد و بعد این تفکر در بین برخی از شاعران توحیدی و مسلمان و اهل شعر ادامه یافت و راه خودش را پیمود.

* فضای زبانی و مضمونی رباعی‌های کتاب شما برایم عجیب و جالب بود. حالا می‌فهمم که رباعی‌های این کتاب از رباعی‌ها عطار و بیدل رنگ گرفته است. یعنی اثرپذیری شما از بیدل و عطار کاملاً عیان است. موافق هستید؟

کاملاً. امیدوارم که شاگرد خوب نه، شاگرد متوسطی در محضر این بزرگان باشم. به قول خود بیدل «پس از کلام تو بیدل دگر کلامی نباشد». و حرف حق را درباره خودش زده است. درباره عطار هم چه بگویم؟ منطق‌الطیرش دریای ناپیداکرانه‌ای است که وقتی وارد این دریا می‌شوی نفس کم می‌آوری. تازه به اعماق اگر بروی شاید دیگر به سطح برنگردی.

* از ویژگی‌های رباعی‌های کتاب شما این است که تکیه رباعی فقط به مصرع آخر نیست. این ویژگی را مرهون بیدل و عطار هستید؟

به نکته خیلی خیلی خوبی اشاره کردید. اصلاً یکی از ضعف‌های رباعی امروز این است که سه مصرع اول را جدی نمی‌گیرند و انگار فقط باید دنبال قافیه‌ای باشند تا بتوانند مصرع چهارم را که همان ابتدا سروده بودند تکمیل کنند. یعنی خیلی‌ها رباعی را از آخر به اول می‌سرایند. اول بیت آخر را می‌نویسند، بعد دنبال یک بیت می‌گردند که رباعی را تکمیل کنند. رباعی اینطور نیست. رباعی یک پیکره است؛ یک پیکره که باید همه اجزای آن با هم تناسب داشته باشد و حتماً حتماً هر مصراع آن ضربه‌ای را که شما فرمودید داشته باشد. هر مصرع در عین اینکه مقدمه‌ای برای شنیدن مصرع آخر است، خودش هم باید بتواند به عنوان مصرع آخر در یک رباعی دیگری استفاده شود. یعنی اینقدر باید این چهار مصرع چفت و بست داشته باشند و قوی باشند که هرکدام سازنده یک رباعی دیگر باشند. تقریباً همه رباعی‌های بیدل این شکل هستند. رباعی‌های عطار هم همین‌طور. شما نمی‌توانی یک مصرع را از رباعی این شاعران کنار بگذاری. عطار می‌گوید «در حضرت توحید پس و پیش مدان». این مصرع اول است ولی می‌تواند در یک رباعی دیگر به عنوان مصرع آخر استفاده شود.

* خودتان فکر می‌کنید در رباعی‌های کتاب به این نکات عمل کردید؟ یعنی مخاطب با خواندن کتاب «چارانه‌های رهایی» به همین قضاوت می‌رسد که در شعر شما همه چیز سر جای خودش است؟

نه. اینطور نیست. نظر من این است که شعر و رباعی باید این‌طور باشد. ولی معتقدم که همه رباعیات من به این ایده‌ال و آرمان نرسیده‌اند. ضمن اینکه من واقعاً سعی و تلاشی هم نکردم. یعنی من اگر می‌خواستم سراغ رباعی بروم، زودتر می‌رفتم. الآن ۶۰ سال سنم است. چرا در سن سی سالگی سراغ رباعی نرفتم؟ در حقیقت من نرفتم به سراغ رباعی، بلکه رباعی به سراغ من آمد. یک‌دفعه احساس کردم که در یک روز پنج شش تا رباعی در وجودم غلیان می‌کند می‌خواهند که تبدیل به یک شعر کامل بشوند. بعد از اینکه رباعی‌ها سروده می‌شد، نگاه می‌کردم و چکش‌کاری می‌کردم تا به نسخه بهتری تبدیل شوند. درباره این کتاب هم بگویم که من خیلی از رباعی‌ها را حذف کردم. در کتاب چارانه‌های رهایی ۲۰۵ رباعی چاپ شده ولی ۲۰۰ رباعی هم چاپ نشده است. من اینها را از بین رباعیات انتخاب کردم. با این‌همه معتقدم این رباعی‌ها هنوز یک‌دست نیستند. نباید هم باشند. شاید این حمل بر خودستایی باشد ولی شاعر می‌گوید «شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست / در ید بیضا همه انگشت‌ها یک‌دست نیست». یا به قول اقبال لاهوری «کرم شبتاب است شاعر در شبستان وجود / در پر و بالش فروغی گاه هست و گاه نیست».

شعر برای لذت بردن نیست. شعر تنبیه است، شعر آگاهی است، شعر بیداری است. و سخت است که آدم بخواهد کسی را بیدار کند. ضمن اینکه واقعاً مخاطب این رباعیات خود من هستم. یعنی من این‌طور نگاه می‌کنم که مخاطب این شعر خود من هستم و دارد به من می‌گوید که مراقب باش و چشمت را باز کن. ضمناً اگر بخواهیم فقط و فقط تعداد خواننده را مدنظر قرار دهیم، بیدل دهلوی اگر امروز بود اصلاً نباید شعر می‌گفت بعضی وقت‌ها می‌درخشد و بعضی وقت‌ها نه. این رباعی‌ها یک‌دست نیستند و اگر قرار باشد خود من یک بار دیگر از این رباعیات تعدادی را انتخاب کنم، شاید مثلاً پنجاه یا شصت تا از آنها را به عنوان رباعی کامل و ناب انتخاب می‌کردم. بنابراین به هیچ عنوان ادعایی در این زمینه ندارم. می‌دانم که رباعی قالب خیلی سختی است. «زه کردن این کمان بسی دشوار است». رباعی خیلی خیلی کار سختی است. چون کوتاه است و ضمناً همه مصرع‌ها باید با هم ارتباط معنایی و افقی و عمودی داشته باشند. و این که قافیه‌ها بالاجبار در کنار هم قرار نگرفته باشند. یعنی قافیه بخش مهمی از خود شعر باشد، نه بخش مجزایی که بخواهد شعر را کامل کند.

* خیلی از رباعی‌های کتاب حالت عرفانی، فلسفی و معرفتی پیدا کرده است که ممکن است خوشامد همه مخاطبان نباشد. از اینکه شعرهای این کتاب مخاطب زیادی پیدا نکند، نگران نیستید؟

می‌دانید کمیت و تعداد مخاطب ارزشی ندارد. کیفیت مخاطب است که ارزش دارد. اگر غیر از این بود حکیم سنایی غزنوی نمی‌گفت «جگرها خون شد و پالود تا باشد کز این معنی / خبر یابد مگر یک دل شود در آسمان پرّان». یعنی گاهی یک مخاطب کافی است. یک مخاطب جان‌آگاه و دل‌آگاه که بتواند یک ارتباط معنوی و روحانی و عمیق و دقیق با شعر برقرار کند، کافی است. اسم کتاب هم «چارانه‌های رهایی» است؛ بنابراین مخاطب این کتاب باید از قید و بندهای زندگی رها شود. ما که نمی‌خواهیم شعر فست‌فودی به دست مردم بدهیم. اصلاً شعر برای لذت بردن نیست.

* واقعاً شعر برای لذت بردن نیست؟

نه. شعر برای لذت بردن نیست. شعر تنبیه است، شعر آگاهی است، شعر بیداری است. و سخت است که آدم بخواهد کسی را بیدار کند. ضمن اینکه واقعاً مخاطب این رباعیات خود من هستم. یعنی من این‌طور نگاه می‌کنم که مخاطب این شعر خود من هستم و دارد به من می‌گوید که مراقب باش و چشمت را باز کن. ضمناً اگر بخواهیم فقط و فقط تعداد خواننده را مدنظر قرار دهیم، بیدل دهلوی اگر امروز بود اصلاً نباید شعر می‌گفت. بیدل می‌گوید «سیر فکرم آسان نیست، کوهم و کتل دارم». یا می‌گوید «سر فرو نمی‌آرد شعر من به هر زانو». کلاً جهان جهان پیچیده‌ای است. ما در جهان راز زندگی می‌کنیم و شعر باید این اسرار و این رازها را منعکس کند. این‌طور نیست که ما شعر را بخوانیم و بفهمیم و کنار بگذاریم. با خواندن شعر، تازه شعر شروع می‌شود. تازه ما می‌فهمیم که… به قول بیدل «در این غفلت‌سرا عرفان ما هم تازگی دارد / سراپا مغز دانش گشتن و چیزی نفهمیدن». بنابراین بحث فهم نیست، بحث ارتباط است. الیوت یک جمله زیبایی دارد می‌گوید «یک شعر واقعی پیش از آن که فهمیده شود، ارتباط برقرار می‌کند».

* پس شما از مخاطب‌تان می‌خواهید وقتی رباعی‌هایی این کتاب را می‌خواند، روی هر شعر توقف کند. درست است؟

ارتباط روحانی برقرار کند. حتماً در پی فهم و درک این شعرها نباشد؛ بلکه احساس آن شعرها باید تأثیر خودش را بگذارد. به قول سیدحسن حسینی شعر باید اینطور باشد که مخاطب وقتی آن را می‌خواند نفهمد، بلکه در آرزوی فهم‌اش باشد.

* این‌طور که فهمیدم شما در رباعی کاملاً به معنا توجه دارید. به خاطر همین در زبان گاهی، مثل خود بیدل، زبان‌تان دست‌انداز دارد.

بحث اصلی شعر بودن است. ما که فنجان چای را دست‌مان می‌گیریم، زیبایی فنجان و شکل و رنگش ما را ترغیب می‌کند که چای را بنوشیم ولی در نهایت چیزی که می‌نوشیم چای است؛ محتوای آن ظرف است. بنابراین وقتی که بحث تفکر و اندیشه حکیمانه و عارفانه وسط می‌آید، قالب بی رنگ می‌شود. فروغ فرخزاد مگر رباعی دارد؟ شعرهای نیمایی فروغ را می‌خوانید و می‌بینید شگفت‌انگیز است. یک غزل هم بیشتر ننوشته است.

رباعی محمل کشف‌های آنی است. در یک اتاق تاریک یک لحظه لامپ روشن می‌شود و خاموش می‌شود. هرچیزی که در آن لحظه دیدی، دیدی. اگر ندیدی، از کف‌ات رفته است. به قول سیدحسن حسینی که خدا رحمتش کند، می‌گفت غزل رگبار است. رگبار می‌بندد؛ یکی به کتف‌ات می‌خورد، یکی به دستت، یکی به شکم‌ات، شاید یکی هم به مغزت بخورد. اما رباعی تیر خلاص است قالب جای بحث دارد. بعضی قالب‌ها هم برای کاری ساخته شده‌اند. مثلاً شما نمی‌توانید از قابلمه به عنوان بشقاب استفاده کنید. قابلمه با بشقاب فرق دارد. یا مثلاً با قاشق چای‌خوری برنج می‌خورید؟ هرکدام برای کاری ساخته شده‌اند. مثنوی برای داستان‌سرائی است تا من بتوانم به راحتی یک قصه‌ای را منظوم کنم. برای همین است که تمام منظومه‌های شعر فارسی در قالب مثنوی است. از پنج گنج نظامی بگیرید تا مثنوعی معنوی تا شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی تا خمسه امیرخسرو دهلوی تا مثنوی‌های عطار و منطق الطیر. پس این قالب ساخته شده برای چی؟ برای داستان‌سرایی.

* با این توصیف، قالب رباعی برای چه ساخته شده است؟

رباعی محمل کشف‌های آنی است. در یک اتاق تاریک یک لحظه لامپ روشن می‌شود و خاموش می‌شود. هرچیزی که در آن لحظه دیدی، دیدی. اگر ندیدی، از کف‌ات رفته است. به قول سیدحسن حسینی که خدا رحمتش کند، می‌گفت غزل رگبار است. رگبار می‌بندد؛ یکی به کتف‌ات می‌خورد، یکی به دستت، یکی به شکم‌ات، شاید یکی هم به مغزت بخورد. اما رباعی تیر خلاص است. رباعی یک گلوله شلیک می‌کند و آن گلوله هم در شقیقه است.

* از وقتی کتاب چاپ شده، چه بازخوردهایی داشته است؟

کتاب نه رونمایی شده، ن و نه کسی درباره‌اش صحبت کرده است. شاعران خیلی به کار همدیگر اهمیت نمی‌دهند. دوران نقد گذشته است. دوران معرفی گذشته است. ما دیگر نه نقد شعر داریم، نه در مجلات صفحه‌ای مختص شعر داریم، و معمولاً خود شاعران هم از نقد فرار می‌کنند و می‌ترسند. نه اجازه‌اش را می‌دهند و نه تمایل دارند که دیگران شعرشان را نقد بکنند. شعر در دنیای ما یک مقدار مهجور است. در صورتی که زبان فارسی، زبان شعر است. ما وقتی با هم گفتگو می‌کنیم ناخودآگاه از زبان شعر استفاده می‌کنیم. وقتی که گوینده در رادیو می‌گوید «دوستان عزیز با ما همراه باشید»، دارد شعر می‌گوید؛ چون راهی وجود ندارد که با تو همراه باشد. شما در وجه استعاری داری حرف می‌زنی. شما با استعاره می‌گویی به من گوش کنید. در نتیجه جمله «با ما همراه باشید» شعر است. خلاصه اینکه شعر ناپیداکرانه است و باید بیشتر به آن توجه کنیم.



منیع: خبرگزاری مهر

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران


‌خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: جلال متینی (زاده ۱۳۰۷) مورخ و محقق متخصص در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران به‌ویژه شاهنامه‌پژوهی چند روز پیش در ۹۶ سالگی در آمریکا درگذشت.

متینی سال ۱۳۰۷ در تهران و از پدر و مادری کاشانی و اهل فرهنگ به دنیا آمد، دبستان را خواند و دبیرستان را در مدرسه دارالفنون رشته ادبی خواندو سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد و لیسانس حقوق گرفت، بعد برای تدریس روانشناسی خواند و سرانجام ادبیات را تا مقطع دکتری در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گذراند و از محضر اساتیدی مانند بهار و بهمنیار و فروزانفر و پورداود و همایی و قریب و معین و خطیبی و صفا بهره برد.

متینی، استاد تاریخ، پژوهشگر و رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد بود که از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ ریاست این دانشگاه را نیز به عهده داشت. او علاوه بر مدیریت دانشگاه، معاونت آموزشی و پژوهشی ۱۳۵۲ و همچنین ریاست دانشکده ادبیات ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۳ در دانشگاه فردوسی مشهد را نیز عهده‌دار بود. متینی پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و سال‌ها پس از مرگ بهار، آنجا با پروانه بهار ازدواج کرد و به تدریس تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه برکلی کالیفرنیا مشغول شد.

کتاب‌های تصحیح شده

این پژوهشگر در کارنامه خود تصحیح چند متن مهم کهن را دارد: یکی کتاب بزرگ و مفصل هدایة المتعلمین فی الطب است، نوشته ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخارایی. این کتاب که در سال ۱۳۴۴ برنده جایزه سلطنتی شده بود، بر اساس مکتب طبی محمد بن زکریای رازی در قرن چهارم به زبان فارسی استوار نوشته شده و گنجینه‌ای برای مطالعات تاریخ پزشکی و زبان فارسی و رسم‌الخط و تلفظ قدیم است.

دومین کتاب تفسیر قرآن مجید معروف به تفسیر کمبریج است، نویسنده آن ناشناخته بوده و به تاکید متینی و تأیید علی اشرف صادقی در نیمه اول قرن پنجم در خراسان نوشته شده است. (بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹). این تفسیر کهن که از ذخایر زبان فارسی است را بنیاد فرهنگ در سال ۱۳۴۹ منتشر کرده است. اصل کتاب چهار جلد بوده که جلدهای سوم و چهارم آن باقی مانده است؛ از سورۀ مریم تا پایان مصحف شریف. متینی مقدمه‌ای ۱۲۰ صفحه‌ای بر این تفسیر نوشته حاوی ویژگی‌های سبکی و دستوری و لغوی و رسم‌الخطی کتاب، با ۸۰ صفحه فهرست دقیق و مفید از لغات و ترکیبات.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

کتاب بعدی تفسیر بر عشری از قرآن مجید است؛ این تفسیر که شروع و پایانش افتاده و موجود نیست، توسط او در انگلستان پیدا شد و تصحیحش در ۱۳۵۲ با مقدمه‌ای مفصل و فهرست‌های دقیق چاپ شد. متینی که در تحقیقات علمی به ویژه در متون کهن بسیار سختگیر و دقیق بود، زمان تألیف تفسیر عشری را بر مبنای قرائن سبک‌شناسی، در فاصلۀ نیمۀ قرن چهارم تا پایان نیمۀ قرن پنجم حدس زده بود.

پند پیران کتابی است که نامش را متینی گذاشته است، و گمان می‌کند در نیمه قرن پنجم نوشته شده باشد. مولفش نامشخص است ولی نثری زیبا دارد و از منابع قدیم حکایات زهد و تصوف در زبان فارسی است.

او در سفری که سال ۱۳۴۹ به تاشکند داشت با کتابی آشنا شد به نام تحفة الغرائب، که به نوعی عجایب نامه یا دانشنامه است و منسوب به محمد بن ایوب الحاسب الطبری _ از نویسندگان و دانشمندان قرن پنجم _ کهن‌ترین کتاب فارسی در این موضوع هم هست. این کتاب از منابع کهن و غنی برای شناخت فولکلور و فرهنگ عامه و از کتب مرجع برای فهم نکات تاریک و باریک متون ادبی است. متینی این کتاب را در سال ۱۳۵۰ معرفی کرده بود، سرانجام تصحیح تحفة الغرائب سال ۱۳۷۱ توسط انتشارات معین منتشر شد. در سال ۱۳۹۱ در انتشارات کتابخانه مجلس و توسط رسول جعفریان با اصلاح و تکمیل در اختیار علاقمندان قرار گرفت.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

کتاب بعدی کوش‌نامه است، کتابی با حدود ۱۰ هزار بیت، از منظومه‌های کهن حماسی که حدود یک سده پس از شاهنامه سروده شده و ناظمش ایران‌شان بن ابی‌الخیر است. این تصحیح قرار بود کار مشترکی بین متینی و یوسفی باشد که بعد از انقلاب و پرداختن یوسفی به سعدی و انصراف دانشگاه فردوسی از نشر آن، سرانجام در سال ۱۳۷۷ توسط انتشارات علمی منتشر شد. متینی مقالاتی هم درباره کوشنامه نوشته، بعدها ساقی گازرانی با دستیابی به اسناد دیگر، پژوهش‌هایی درباره کوش نامه انجام داد که توسط نشر مرکز به چاپ رسید.

فعالیت‌های مطبوعاتی و مقالات

متینی در سال ۱۳۳۵ نشریه فرزندان ایران _ نشریۀ سازمان جوانان شیر و خورشید _ را منتشر کرده بود که مدیرش حسین خطیبی بود. او بعد از مهاجرت و با تعطیلی مجلاتی چون یغما و راهنمای کتاب و سخن، دو مجلۀ ایران‌نامه و ایران‌شناسی (مجلۀ تحقیقات ایرانشناسی) را منتشر کرد. در سرمقالۀ شمارۀ اول ایران‌نامه نوشت که «امروز وظیفۀ هر ایرانی است که مشعل زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایران را در خارج از مرزهای ایران فروزان نگاه دارد». در پاییز ۱۳۶۱ شمارۀ اول ایران‌نامه منتشر شد. همراهان او در انتشار این دو مجله بزرگانی چون محمدجعفر محجوب، پیتر چلکوفسکی، راجر سیوری، ذبیح‌الله صفا، احسان یارشاطر، جلال خالقی‌مطلق، حسین نصر، حسن جوادی، محمدعلی جمال‌زاده، حشمت مؤید، محمود امیدسالار و پال اسپراکمن بودند.

مروری بر کارنامه جلال متینی؛ از تفسیرهای قرآن تا پند پیران

از متینی مقالات زیادی نیز در کارنامه علمی اش به یادگار باقی مانده است، پیش از انقلاب مقالاتش غالباً در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد و بعد از انقلاب در ایران‌نامه و ایران‌شناسی منتشر شده است. جز این در مجلات یغما، نامه آستان قدس، آینده، نامه فرهنگستان و نامه بهارستان، در یادنامه‌ها و جشن‌نامه‌ها و مجموعه‌های ادواری مانند هفتادسالگی فرخ، جشن‌نامه صفا، به یاد محمد قزوینی ونیز مقالاتی از او به چاپ رسیده است.



منیع: خبرگزاری مهر