ترجمه بخشی از زندگی‌ام است؛ انتقال ظرافت‌های فرهنگی درک عمیق می‌خواهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: فاروق نجم‌الدین در نجف به دنیا آمده و از نوجوانی در تهران زندگی می‌کند. تحصیلات دانشگاهی‌اش را در ایران رشته جامعه‌شناسی و علوم ارتباطات گذرانده و پس از آن، به‌عنوان فیلم‌ساز و تهیه‌کننده برنامه‌های تلویزیونی مستند و داستانی در صدا و سیما فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرده است. آنطور که خودش می‌گوید مثل بسیاری از افراد دیگر، به آثار ادبی علاقه‌مند بوده و همین علاقه موجب شد که در هر دو زبان فارسی و عربی مطالعه کند. طبیعتاً برای هر کسی ممکن است این فکر پیش بیاید که شیوایی و زیبایی‌ای که در یک زبان مشاهده می‌کند، به زبان دیگر منتقل کند؛ چه از فارسی به عربی، چه از عربی به فارسی. به این ترتیب او در عرصه ترجمه نیز کار خود را شروع کرد، تجربه‌ای که بهانه این گفتگو بود.

مشروح گفتگوی او با مهر درباره ترجمه ادبیات معاصر عرب و کتاب «مجنون سلما» نوشته جان دوست و ترجمه فاروق نجم الدین را در ادامه می‌خوانید:

* کار سخت مترجم به نظرم ساختن پل ارتباطی بین دو زبان است، این ارتباط را باید خیلی خوب برقرار بکند.

ببینید، طوری است که وقتی انجام نمی‌دهی، احساس دغدغه داری، می‌دانی؟ این شیوه بیان و ادبیات بخشی از زندگی تو شده است، وقتی آن را کتمان می‌کنی یا به زبان نمی‌آوری، انگار چیزی کم است. اما وقتی انتقالش می‌دهی، به نوعی به آرامش می‌رسی. در نتیجه، بله، هر دو جنبه را دارد؛ هم سختی‌ها و هم رضایتی که به انسان می‌دهد.به هر صورت من کار ترجمه را، در کنار فیلم‌سازی، به شکل جدی‌تر از دهه ۸۰ شروع کردم.

* اولین کتابی که ترجمه کردید، چه بود؟

کارم را با ترجمه دو نمایشنامه از غسان کنفانی آغاز کردم. یکی از آن‌ها «پلی به سوی ابدیت» نام دارد. این نمایشنامه‌ها در واقع محتوایی فلسفی دارند، با تأکید بر اسطوره‌های جامعه عرب و پرداختی خاص که به گفته خود نویسنده، اگزیستانسیالیستی است. غسان کنفانی گرایش‌های انسانی داشت و جزو مبارزینی بود که به دلیل مقاومت در برابر اشغالگری از فلسطین رانده شده بود. او هرگز سلاح برنداشت، اما نهایتاً به خاطر فعالیت‌های قلمی‌اش توسط نیروهای صهیونیستی ترور شد.

* صهیونیست‌ها انتخاب شده کسانی را هدف قرار می‌دهند که مبارزه‌شان فکر ی است. می‌دانند که باید فکر را از میان ببرند، پیش از آن‌که منجر به عمل شود.

در دهه ۹۰ میلادی، این مباحث به موضوعات دیگری نیز کشیده شد. من در حوزه جامعه‌شناسی و علوم ارتباطات فعالیت داشتم و کتابی تحت عنوان جنبش‌های معاصر جهان عرب در دوران مدرنیته ترجمه کردم که از ابراهیم حیدری بود و توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شد. همچنین کتاب دیگری با نام تولد اهریمن ترجمه کردم که اثری روزنامه‌نگارانه است و به قلم آقای عبدالباری عطوان، روزنامه‌نگار معروف فلسطینی نوشته شده بود.

* چه عنوان کنجکاوی‌برانگیزی! درباره چیست؟

این اثر درباره داعش نوشته شده. عنوان عربی آن تنها اشاره‌ای به دولت اسلامی در عراق دارد.

* به نظرم انتخاب نام فارسی آن جذاب و پرمعناست.

ما از دوره‌ای اهریمنی عبور کرده‌ایم و هنوز هم خطر بازگشت آن وجود دارد. مسئله این است که این خطر تنها از بیرون جوامع نمی‌آید، بلکه ریشه‌هایی درون این جوامع دارد. جوامعی همچون کشورهای عربی، افغانستان، زمینه‌ای برای ظهور تلقی‌های تندروانه، افراطی و بنیادگرایانه دارند؛ تلقی‌هایی که اساساً مخرب و ویرانگر هستند. این امر شاید ارتباط مستقیمی با کتاب نداشته باشد، اما کوتاه بگویم که ظهور چنین تفکراتی بیشتر ناشی از ناکامی از گرایش‌های ناسیونالیستی در پنجاه سال گذشته بوده است. حکومت‌های ناصری، بعثی و ناسیونالیستی لیبرال در طول یک قرن گذشته، مخصوصاً در مواجهه با مسائلی مانند اسرائیل، موفقیت چندانی کسب نکردند. این ناکامی‌ها باعث شد حتی برخی از روشنفکران، فارغ‌التحصیلان دانشگاه الازهر، چه دینی‌گرا و چه غیر دینی، به این نتیجه برسند که آن جریان‌ها نیز راه به جایی نبرده‌اند؛ و ما همچنان ملتی درجه دو باقی ماندیم. همین عامل موجب تقویت تفکرات افراطی و گرایش به بنیادگرایی شد.

* بنابراین، تلاش می‌شود تا با تکیه بر دیدگاه‌های افراطی و بنیادگرایانه در حوزه مذهب و دین پیش بروند و به بزرگی برسند؟

بله، این گروه‌ها توانستند بخشی از جامعه را بسیج کنند و امروز هم همچنان به بسیج کردن ادامه می‌دهند. به همین دلیل واقعاً می‌توان آن‌ها را نوعی «اهریمن» تلقی کرد، اما نه اهریمنی که بیرون از جامعه وجود دارد؛ بلکه این پدیده از دل خود جوامع ما سرچشمه می‌گیرد.

* غرب هم به این وضعیت دامن می‌زند، آتش آن را شعله‌ورتر می‌کند و این جریان‌ها را بزرگ‌تر جلوه می‌دهد. به نظر می‌رسد این را خوب فهمیده است و اگر هدفش مقابله با اسلام یا موجودیت این تمدنها و کشورها باشد، تلاش می‌کند این کار را از طریق جریان‌های درونی این جوامع و با استفاده از شمشیری که به نام اسلام بلند شده انجام دهد.

علت‌ها بسیار متنوع هستند و نمی‌خواهم وارد جزئیات این بحث شوم، اما می‌خواهم توجه شما را به نکته‌ای جلب کنم؛ مثلاً گروه‌هایی مثل داعش، بخش قابل‌توجهی از نیروهای خود را از مناطقی مثل چچن تأمین می‌کنند. حالا چرا؟ یعنی هرچه از مرکز این ایدئولوژی دورتر می‌شویم، گرایش به بنیادگرایی بیشتر می‌شود؟ پاسخ مثبت است. جوامعی که تازه به نوعی گرایش دینی می‌رسند یا به تازگی این هویت را پذیرفته‌اند، انگیزه بیشتری دارند که بگویند: شما، چه به عنوان عرب یا مسلمان، دین را درست نفهمیده‌اید! این رفتار معمولاً از تلاش برای فاصله گرفتن از گذشته خود و محیط اطرافشان (که اغلب با سنت‌های مسیحی شکل گرفته) ناشی می‌شود. در نتیجه، آنها برای ارائه یک هویت جدید که با جامعه سابقشان تضاد داشته باشد، به سمت تفاسیری بنیادگرایانه‌تر متمایل می‌شوند. نمونه‌اش را می‌توانید در جاهایی مثل جزیره بالی یا چچن مشاهده کنید، که افراد زیادی از آن مناطق به چنین گرایش‌هایی جذب می‌شوند. نمی‌توان انکار کرد که چنین جریان‌هایی، حتی اگر مستقیماً از متن اسلام سنتی نشأت نگرفته باشند، ارتباطی با آن دارند. به طور مثال، وقتی کسی از بهائیت تغییر دین داده و مسلمان می‌شود، گاهی رفتارهای شدیدتری علیه بهایی‌ها از خود نشان می‌دهد. مشابه این موضوع را تاریخ ما ایرانی‌ها نسبت به زرتشتیان نشان می‌دهد؛ کافی است به متون تاریخی نگاه کنید. عرب‌ها نیز از همین منظر با دوره‌های مختلف اسلامی روبه‌رو بوده‌اند. حالا این بحث خودش موضوع مستقلی است که خارج از بحث می‌شود.

* این کتاب واقعاً جالب بود. بعد از آن، شما چه کتاب دیگری ترجمه کردید؟

یک کتاب سه جلدی با عنوان ادیان و مذاهب در عراق که هنوز چاپ نشده است. این اثر یک نگاه مردم‌شناختی به موضوعات مختلفی مثل ایزدی‌ها، فرقه‌های عرفانی، و همچنین تسنن و تشیع در عراق دارد. کتاب توسط انتشارات علمی و فرهنگی قرار بود منتشر شود، اما به دلایلی که هنوز برای من کاملاً مشخص نیست، انتشار آن متوقف شده است. شاید به خاطر مشکلات احتمالی با ارشاد یا تغییر سیاست‌های مدیریتی باشد. خودم دقیقاً نمی‌دانم چرا. آخرین کتابی هم که ترجمه کردم، «مجنون سلما» بوده است. البته سه نمایشنامه دیگر از کنفانی را هم در مجموعه آثار نمایشی غسان کنفانی ترجمه کرده‌ام، که توسط نشر جهان کتاب چاپ شده است.

ترجمه بخشی از زندگی فاروغ نجم‌الدین است

* مجنون سلما را چطور انتخاب کردید؟

درباره مجنون سلما باید بگویم که ارتباط مستقیمی با نویسنده، آقای جان دوست، داشتم. پیش از این نیز یکی دیگر از آثار او را با عنوان در چنگال کابوس ترجمه کرده بودم. این کتاب خاطرات خود آقای جان دوست است که نویسنده‌ای کرد از کوبانی و مقیم آلمان است.

* «جان دوست»، اسم واقعاً جالب و نمادینی دارد؛ و به‌نظر می‌رسد نویسنده‌ای پرکار باشد.

بله، آثار متعددی منتشر کرده و برخی از آن‌ها نیز به فارسی ترجمه شده‌اند. تعداد این کتاب‌ها در فارسی به حدود ۱۵ تا ۲۰ عنوان می‌رسد و حداقل ۷ عنوان از این آثار به‌صورت رسمی ترجمه شده‌اند. یکی از این کتاب‌ها با عنوان «کوبانیه» شناخته می‌شود. اولین اثری که از این نویسنده به فارسی برگردانده شد، کتابی با عنوان «سه گام تا رهایی» بود که توسط آقای طهماسبی ترجمه شد. این کتاب که چند سال پیش منتشر شد، داستانی است جذاب و در ابتدا عنوان اصلی آن «سه گام تا چوبه دار» بوده است. آقای طهماسبی این کتاب را با شیواترین سبک ترجمه کرده‌اند و حتی خود ایشان با نویسنده هم ارتباطاتی داشته‌اند.

یکی دیگر از آثار این نویسنده هم همان کتاب در چنگال کابوس است که خاطرات روزانه‌ی او در دوران شیوع کرونا در آلمان است. این خاطرات که طی یک ماه هر روز نوشته شده‌اند، به زندگی شخصی او در زمان بحران جهانی اشاره می‌کنند. در این کتابش از تجربه‌های متعددی سخن گفته است؛ مثلاً شرح روزهایی که مردم به‌طور عجیبی رفتار می‌کردند، سوپرمارکت‌ها را خالی می‌کردند و غارت می‌کردند، یا زمانی که محدودیت‌های شدید تجمعات اجرا می‌شد. اتفاق جالب دیگری که روایت شده، لحظه‌ای است که هلیکوپتری در نزدیکی خانه‌اش دیده، و این ماجرا او را یاد حملات نظامی سوریه به مخالفان انداخته است. او در این کتاب با مهارت توانسته خاطرات دوران کرونا را با گذشته‌ی شخصی و زندگی کودکی خودش پیوند دهد و تجربه‌ای منحصر به فرد خلق کند.

* این را کدام انتشارات منتشر کرده است؟

نشر نیستان. در همان زمان ارتباطاتی با این اثر و نویسنده برقرار کردم. نکته جالب این است که هر دو اثر، «مجنون سلما» و «در چنگال کابوس» پیش از انتشار، نسخه متنی آن‌ها برای من ارسال شده بود و من همزمان آماده‌سازی انتشار عربی آن‌ها را آغاز کرده بودم. در واقع، اگر مشکلی پیش نمی‌آمد، حتی ممکن بود نسخه فارسی پیش از نسخه عربی منتشر شود.

* داغ داغ ترجمه فارسی‌اش می‌رسید!

بله، البته این انتخاب من فقط به دلیل ارتباط شخصی با نویسنده نبود؛ بلکه حقیقت این است که این کتاب از جنبه‌های مختلفی به ما ایرانی‌ها مرتبط است و همین ارتباط باعث جذابیت بیشترش می‌شود. اول اینکه قوم کُرد ارتباط فرهنگی نزدیکی با ما دارد. داستان مجنون سلما زندگی شاعری را روایت می‌کند که در منطقه‌ای به نام جزیره، میان دجله و فرات، زندگی می‌کند. این منطقه که به دلیل وجود دو رود بزرگ دجله و فرات به جزیره شهرت دارد، از ترکیه تا شمال عراق و حوالی بغداد امتداد دارد.

توصیف‌های تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنت‌ها و آئین‌های آن مقطع تاریخی ارائه می‌دهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف می‌نماید. او برای شاگردش تعریف می‌کند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانواده‌ای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام می‌کرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمی‌شود این کار را کرد. چنین توصیف‌هایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیق‌تر شدن پیوند خواننده با شخصیت‌ها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره می‌شود * اسمش هم برای همان منطقه جزیره است.

شاعر مورد بحث «ملأ احمد جزیری» است، که به عنوان نخستین شاعری شناخته می‌شود که شعر به زبان کردی سروده. البته ممکن است پیش از او کسانی به صورت محلی یا پراکنده به کردی شعر گفته باشند، اما او را بنیان‌گذار شعر کلاسیک کردی می‌دانند. حوزه فرهنگی این اثر نیز جای تأمل دارد. در گذشته، تمام مردمانی که اهل ادبیات بودند، در این منطقه نیاز داشتند برای خواندن و نوشتن در حوزه ادبیات به زبان فارسی تسلط داشته باشند. این مسئله محدود به ایران نبود؛ مناطق دیگری مثل پاکستان و آسیای میانه را هم شامل می‌شد و این روند برای چندین قرن ادامه داشت.

* این همه شاعر در این اقلیم‌ها و سرزمین‌ها هستند که فارسی شعر گفته‌اند.

به عنوان مثال، اقبال لاهوری با وجود اینکه ۹ دفتر از ۱۲ دفتر شعر خود را به زبان فارسی سروده، خودش مهارت زبانی بالایی در صحبت به فارسی نداشت. آن زمان، آموزش در مکتب‌خانه‌ها آغاز می‌شد و پس از آن افراد برای ادامه تحصیل به مدارس علمی وارد می‌شدند. در این مدارس، زبان عربی برای متون دینی، علوم روز مانند شیمی، نجوم و غیره استفاده می‌شد؛ به عبارتی زبان علمی آن دوران عربی بود. اما گلستان و بوستان سعدی تدریس می‌شدند برای ادبیات، خوب همین تسلط بر زبان فارسی را ایجاب می‌کرد، نیاز داشتند زبان فارسی بدانند.

* به عبارت دیگر زبان دین و علم عربی بود اما زبان عشق، ادب، نامه‌نگاری و بسیاری از ابعاد دیگر زندگی روزمره فارسی محسوب می‌شد.

در همین داستان، شخصیت‌های اصلی ملأ احمد و محبوبه‌اش که دختر شاه است، معرفی می‌شوند. هر دو از یک خاندان کُرد و اشرافی هستند. ملأ احمد، پسر یک ملأ است و این تقابل طبقاتی بر جذابیت داستان می‌افزاید. نکته جالب توجه اینجاست که با وجود تعلق این دو به جامعه کردی، تنها نامه‌ای که دختر برای ملأ احمد می‌فرستد به زبان فارسی نوشته شده است. شاید به دلیل پیشینه تحصیلی یا فرهنگی او باشد. اما در یکی از لحظات داستان، وقتی ملأ احمد به‌عنوان یک دانش‌آموز ساده در مدرسه مشغول درس خواندن است، راز دلش را با دوستش در میان می‌گذارد. دوستش به او پیشنهاد می‌دهد که اگر می‌خواهد حقیقتاً با محبوبش ارتباط برقرار کند، باید به زبان خودشان سخن بگوید. همین توصیه انگیزه‌ای می‌شود که ملأ احمد به سراغ زبان کردی برود و از آن زمان به بعد تصمیم می‌گیرد تمام اشعار و نامه‌هایش به این زبان باشند. این تغییر نگرش و استفاده از زبان مادری چنان تأثیری می‌گذارد که اشعار او در دل همه جای باز می‌کنند. بعدها داستان پیش می‌رود تا جایی که ملأ احمد به مجالس ادبی دربار خان‌های کرد جزیره دعوت می‌شود و با اشعار کردی خود که رنگ و بویی مشابه اشعار حافظ دارند، در محافل ادبی جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند. ارتباط او با حافظ نیز موضوع تحقیق‌های بسیاری بوده و کتاب‌های متعددی درباره تأثیرپذیری او از حافظ نوشته شده‌اند.

* از بخش‌های جذاب داستان جایی است که ملأ احمد برای دختر نامه‌ای می‌نویسد، سپس برای محافظت از آن، نامه را داخل نی قرار می‌دهد و با شمع مهر و موم می‌کند تا به دست او برسد بدون اینکه خیس شود. این جزئیات کوچک همراه با شور عشق میان این دو شخصیت، هیجانی عاشقانه ایجاد می‌کنند. برای شما کدام بخش داستان جذاب‌تر است؟

برای من یکی از نقاط قابل‌توجه ابتدای داستان است؛ همان عشقی که با یک نگاه یا خواب آغاز می‌شود. خوابی که شاعر در وضعیت تب‌دار می‌بیند، بسیار نمادین و زیباست: غزالی که به دنبال شیر می‌دود و از او فراری است، تصویرسازی متفاوتی را ارائه می‌دهد.

* این بخش مرا یاد بیت زیبای مولوی انداخت: «صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو / به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟» اینجا نقش معکوس عاشق و معشوق جالب است؛ معمولاً عاشق شکارگر است، اما در این توصیف معشوق شیر است و عاشق آهویی که می‌ترسد مبادا شیر شکارش نکند یا شکارش کند و رهایش کند!

این صحنه‌ای که اشاره کردید، قرار و مدارشان این است و خیلی ابتکاری است، بسیار خلاقانه و نمادین است. در این داستان، طبعاً ملأ احمد نمی‌توانسته مستقیم به محبوب خود دسترسی پیدا کند. پس تصمیم می‌گیرد نامه‌ای بنویسد، آن را درون نی قرار دهد، دو طرف آن را محکم مهروموم کند و سپس با یک بادبان کوچک روی آب رها کند تا به جریان رود دجله بسپارد. قصرِ مشرف بر رود، فضایی تخیلی و تاریخی دلنشینی را ایجاد کرده است. دختر داستان منتظر رسیدن این نامه است و سرانجام او به نی دسترسی می‌یابد، اگرچه به سختی و با کمک ماهیگیرانی که در آن حوالی هستند. این صحنه هم بسیار جالب است و هم احساسات بیننده یا خواننده را برمی‌انگیزد.

* بخش‌هایی از این داستان وقایع تاریخ است که با بخش‌های تخیلی در هم تنیده شده، این هم داستان را جذاب‌تر می‌کند.

این روایت در مهم‌ترین مقطع تاریخی برخورد میان صفویه و عثمانی جریان پیدا می‌کند، زمانی که صفوی‌ها حاکمیت شرق آناتولی (ترکیه امروزی) را از دست داده و مناطق یادشده به عثمانی الحاق می‌شوند. در این جنگ‌ها، اغلب از سران کرد کمک گرفته می‌شد و قشون از همین مردمان تشکیل می‌شد. با این حال، ارتباطات فرهنگی این اقوام همچنان با ایران حفظ شده بود و علاقه‌مندی‌های فرهنگی میان این جوامع پابرجا بود. شاید یکی از نشانه‌های این تأثیر عمیق فرهنگی، هدیه‌ای است که قهرمان داستان از دایی خود دریافت می‌کند؛ نسخه‌ای از دیوان حافظ که از تبریز برای او فرستاده شده است. همچنین، دختر داستان زیر نظر خطاطان ایرانی تعلیم دیده و مکاتبات وی با دیگران به زبان فارسی انجام می‌شود.

نمونه‌ای از جنبه‌های جامعه‌شناختی داستان نیز به واسطه حضور دوستِ کردِ وی اهل کوبانی نمایان شده است. او به‌خوبی آداب و رسوم و هنجارهای مردمان کرد آن دوره را روایت می‌کند. همان‌طور که در مقدمه داستان آمده، روایت شاعر فقط یک داستان عاشقانه ساده نیست، بلکه تجربه زیسته شخصیت‌ها نیز در بستر ماجراها به خواننده منتقل می‌شود. توصیف‌های تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنت‌ها و آئین‌های آن مقطع تاریخی ارائه می‌دهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف می‌نماید. او برای شاگردش تعریف می‌کند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانواده‌ای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام می‌کرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمی‌شود این کار را کرد. چنین توصیف‌هایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیق‌تر شدن پیوند خواننده با شخصیت‌ها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره می‌شود.

به نظر می‌رسد داستان عشق مم و زین یک بار دیگر دارد تکرار می‌شود، درست مانند سرگذشت‌های عاشقانه معروف. زین، که نتوانست عشقش را به نتیجه برساند، سرانجام تسلیم شد؛ او را زندانی کردند و نهایتاً جانش را در راه عشق از دست داد. نام او نیز به فهرست عاشقان افسانه‌ای تاریخ پیوست، همان‌طور که فرهاد و شیرین یا مجنون و لیلی این‌چنین شدند. در فرهنگ کردی قصه‌ای هست به اسم مَم و زین. یک افسانه‌ای کردی است که بین مردم رواج دارد. حتی مقبره‌ای هم در این منطقه به یاد آن ساخته‌اند.

* یعنی فقط جنبه افسانه‌ای ندارد، تاریخی هم هست.

الگویی از یک عشق نافرجام که در سرنوشت این عاشق و معشوق هم بازتاب یافته است. ملااحمد عاشق سلما می‌شود و عشقشان بیشتر از طریق مکاتبات عاشقانه گسترش می‌یابد. اما خانواده سلما، بدون توجه به احساساتش، او را به ازدواج با یکی از پسرعموهایش مجبور می‌کنند. سلما با این ازدواج اجباری کنار می‌آید و زندگی مشترک خود را آغاز می‌کند. حتی در ظاهر اعلام رضایت می‌کند، اما عشق ملااحمد همچنان در عمق ناخودآگاهش می‌ماند. از طرف دیگر، او هم نمی‌تواند عشقش به سلما را فراموش کند. یک تصویری شبیه به شهریار ما دارد که مجرد باقی مانده و همه اشعارش یادآور معشوق از دست رفته است. در پایان داستان هم او را می‌بینیم که مقابل قصر سابق سلما نشسته، نقاشی‌هایی از گذشته‌اش می‌کشد و خاطرات کوچه‌ها و راهروهای قصر را مرور می‌کند.

جنبه دیگری که داستان را متمایز می‌کند، میل او به عرفان است. ملااحمد که از محبوب زمینی خود ناامید شده، درد دل‌هایش را با درویشی در میان می‌گذارد تا شاید کمی آرامش بیابد. ملاقات با یک عارف یا درویش که ساکن مدرسه‌شان می‌شود، تأثیر عمیقی بر او می‌گذارد. ولی‌نقشجان او را با عشق عرفانی آشنا می‌کند و او تحت تأثیر این آموزه‌ها، مقام عشق معنوی را برتر از عشق زمینی درک می‌کند، اما برخلاف تصور رایج، هیچ وقت عشق زمینی‌اش را کاملاً کنار نمی‌گذارد و همچنان سوز و گداز عاشقانه‌اش را حفظ کرده و آثارش به تلفیقی از عشق زمینی و عرفانی تبدیل می‌شوند. دقیقاً همین ویژگی است که اشعار او را هم برای عاشقان و هم برای علاقه‌مندان به عرفان جذاب می‌کند.

* نوع روایت داستانی «مجنون سلما»، شبیه «لیلی و مجنون» است، مثل آنجا که پدرِ معجون او را به کعبه می‌برد تا دعا کند و از خدا بخواهد این عشق از سرش بیفتد، و می‌بیند خود مجنون حلقه کعبه را گرفته و دعایش این است که: «از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای» انگار پدر درمی‌یابد که این عشق درمان ندارد؛ گویی دیگر یک «درد» نیست که درمان داشته باشد، جریانی است که مجنون را به مسیری دیگر هدایت می‌کند.

این موضوع ارتباط عمیقی با نقش درویشِ عارف داستان دارد. جلسات این عارف چنان تأثیرگذار است که در واقع، جان‌ها را زنده می‌کند. کلام این ولی‌نقشجان، با هر بار بیان، او را به حال دیگری می‌برد. جامعه‌شناسی رابطه میان آن دو را می‌توان با ارتباط شمس و مولانا مقایسه کرد: یک دیدار تحولی. جالب اینکه درویش هم، مثل شمس، روزی به‌ناگاه می‌رود و ملااحمد هرچه او را در شهرهای مختلف جست‌وجو می‌کند، هرگز نمی‌یابد. بااین‌حال، تأثیر عرفانی عمیقی که از او برجا مانده، همچنان در جان ملااحمد جاری است.

* این غیابِ مراد، به همراه غیابِ محبوبش، انگار سکویی برای پرتاب به مرحله‌ای بالاتر می‌شود برایش.

یکی از صحنه‌هایی که تأثیر شگرفی بر من گذاشت، جلسات عرفانی مجنون با درویش بود. نقطه اوج این صحنه‌ها زمانی است که شاعر داستان به دلیل عشقی که نسبت به دختر حاکم داشته، با خشم جماعت و حاکم مواجه می‌شود؛ به‌طوری که دیوان اشعار او را ضبط کرده و پاره پاره می‌کند و از میان می‌برد. این کار او شاعر را به‌کلی مأیوس و سرخورده می‌کند، انگار تمام گذشته و هنر خود را از دست داده است. درحالی‌که کاملاً ناامید و پکر نزد استاد عرفانی‌اش بازمی‌گردد تا بگوید چه مصیبتی سرش آمده، با چیزی غیرمنتظره روبه‌رو می‌شود. می‌بیند که نسخه‌ای خطاطی‌شده از همان دیوان گم‌شده به دست درویش نگهداری شده است. معلوم می‌شود در گذشته مجنون اشعار خود را برای خواندن به دست عارف سپرده بود و حالا نسخه‌ای تازه و زیبا از آن نوشته شده بود. این اتفاق انگار جانِ دوباره‌ای به شاعرِ عاشق می‌دهد و تولدی نو برایش رقم می‌زند؛ دنیایی تازه که رنج‌هایش را کنار زده و او را به مسیری تازه هدایت می‌کند.

* تلاش یک مترجم برای انتقال یک متن از یک زبان به زبان دیگر به نوعی مشارکت در لذت آن محتواست، چرا که امکان تجربه کردن احساسی مشابه را برای فردی فراهم می‌کند که شاید زبان اصلی را نمی‌داند. این فرآیند واقعاً چالش‌برانگیز اما در عین حال بسیار لذت‌بخش است.

به طور خاص در فرهنگ‌های گوناگون، ظرافت‌هایی وجود دارد که منتقل کردن آن‌ها به زبان دیگر نیازمند دقت و درک عمیقی است. مثلاً همین داستانی که پدر ملااحمد برایش تعریف می‌کند، که وقتی او به دنیا می‌آید، دایه سارا با قلم ناف تو را برید. و پدر اضافه می‌کند: ما کردها این را به فال نیک می‌گیریم. همانجا می‌گوید برخی بند ناف پسر را با خنجر می‌بریدند که در آینده بچه شأن جنگجو بشود. اینها نشان‌دهنده باورها و سنت‌های خاص آن منطقه است. یا مثلاً وقتی از ارتباطات تاریخی با ایران صحبت می‌کنیم، موضوعاتی مطرح می‌شود و حتی به مرگ شاه طهماسب هم اشاره‌هایی دارند. قزلباش‌ها و اتفاقاتی که در آن دوران رخ داده، بخش مهمی از این روایت‌ها هستند.



منیع: خبرگزاری مهر

حافظ عصاره فرهنگ ایرانی – اسلامی است


به گزارش خبرگزاری مهر، نخستین نشست از سلسله نشست‌های ادبی با موضوع «نقد و تحلیل غزلیات حافظ» و با تأکید بر مبانی زیبایی شناسی به میزبانی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در گرجستان برگزار شد.

در ابتدای این نشست، مهدی سعادت‌نژاد رایزن فرهنگی کشورمان به توانایی زبان و ادبیات فارسی به واسطه آثار فاخر از جمله غزلیات حافظ اشاره کرد و گفت: برگزاری سلسله نشست‌های ادبی با حضور اکبر صیادکوه استاد اعزامی وزارت علوم، فرصت مغتنمی برای علاقه‌مندان به ادبیات فارسی است.

همچنین صیادکوه با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی حافظ شیرازی، او را از مهمترین اثرگذاران بر شاعران فارسی‌گوی و حتی در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی در محافل ادبی اروپایی دانست و گفت: حافظ عصاره فرهنگ ایرانی – اسلامی است، به همین دلیل مخاطبان بسیاری از قرن هشتم تا کنون به او معطوف شده‌اند.

در بخش دوم این نشست، شرکت کنندگان پرسش‌هایی در خصوص حافظ و غزلیات وی مطرح کردند که از سوی استاد زبان و ادبیات فارسی به آن پاسخ داده شد.

این نشست با استقبال شرکت کنندگان مواجه شد و مقرر شد این برنامه به صورت منظم و هفتگی در محل رایزنی فرهنگی ایران در تفلیس برگزار شود.



منیع: خبرگزاری مهر

بیان احساسات و عواطف انسانی در شعر نظامی


به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعه گفتارهای صوتی و تصویری استادان و پژوهشگران برجسته کشور درباره شعر و اندیشه حکیم نظامی توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به مناسبت هفته بزرگداشت این شاعر بزرگ پارسی گوی قرن ششم هجری از ۱۴ تا ۲۱ اسفند منتشر می‌شود.

از جمله افرادی که در این مجموعه مشارکت داشته‌اند می‌توان به احمد تمیم داری استاد زبان و ادبیات فارسی، سهیل محمودی شاعر، اسماعیل امینی استاد زبان و ادبیات فارسی، محمد بقایی ماکان مؤلف مترجم و پژوهشگر ادبی، منوچهر صدوقی سها، عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر ادبی، محمود مقتدری شاعر منتقد و پژوهشگر ادبی، و حامد شیخی نمایشنامه نویس و کارگردان اشاره کرد.

احمد تمیم داری پژوهشگر درباره نظامی گفت: در ایران شعر فارسی در بین هنرهای ایرانی از همه هنرها از نظر حجمی از نظر اندازه بزرگ‌تر است، شاید در کشورهای دیگر به اندازه فارسی شعر وجود نداشته باشد. در واقع دیوان شعر، دیوان فرهنگ ماست. شعرای ما بسیاری از هنرها و علوم را در شعر خودشان نقل کردند. نظامی و خاقانی دو شاعری هستند که از علوم و معارف زمان خودشان در شعرشان بسیار استفاده کردند.

وی ادامه داد: نظامی جزو شعرای خمسه معروف ایران است، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و مولوی معروف به شعرای خمسه ایران هستند. علت اینکه این شاعران خیلی مورد توجه واقع شدند، این است که اولاً از هنر ادبی کاملاً برخوردار بودند و دیوان‌های متعدد سرودند و مضمون‌های مختلف دارند. شعر نظامی از خصوصیاتی برخوردار بوده که کمتر شاعری به آنها پرداخته است.

این پژوهشگر گفت: خصوصیات دراماتیک شعر نظامی بیان احساسات و عواطف انسانی در داستان‌هایش است. یعنی لیلی و مجنون تنها مربوط به لیلی و مجنون نبوده بلکه مربوط به همه عاشقان دنیا است که برای رسیدن به معشوق دچار مشکلات می‌شوند، یا همه کسانی که آرزوهای بزرگ دارند و به آنها دست پیدا نمی‌کنند.

تمیم داری گفت: خسرو و شیرین داستان شاهزاده‌ای است که از ارمنستان می‌آید و در دستگاه سلطنت ایران وارد می‌شود؛ یک داستان شاهانه و داستان سلطنتی است، در عین حال نظامی در همین داستان از استعاره‌ها و هنرهای بسیاری استفاده می‌کند و چون نظامی از دوران کودکی علوم اسلامی خوانده است، از احادیث، آیات، علم کلام یعنی علم اثبات اصول دین در اشعارش بسیار استفاده می‌کند.



منیع: خبرگزاری مهر

دیروز به رسم هم‌کلامی؛ من بودم و حافظ و نظامی


به گزارش خبرنگار مهر، محمود اکرامی‌فر شاعر و منتقد ادبی، به مناسب ۲۱ اسفند روز بزرگداشت نظامی، شعر طنزی با عنوان «دورهمی من و حافظ و نظامی»‌ سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

این مثنوی را با هم می‌خوانیم؛

*

دیروز به رسم هم کلامی

من بودم و حافظ و نظامی

از خوب و ‌بد زمانه خرسند

رفتیم پیاده سوی دربند

در کافه‌ی «اهل دل» نشستیم

گفتیم که چای، تشنه هستیم

بعد از دو سه چای قند پهلو

با طعم زرشک و توت و آلو

از گردش روزگار گفتیم

از نرخ گل و خیار گفتیم

از قیمت دسته بیل و جارو

از «دشتِ» دلار و دوغ و دارو

از نانِ به نرخ روز خوردن

با حسرت باده جان سپردن

از باد که می‌دود به هر سو

از خط لب و «تتو»ی ابرو

از شعر که وامدار عشق است

از دل که فقط دچار عشق است

ناگاه دو «دافِ» چُست و چالاک( رند)

شلواردریده، «پیرهن چاک»

«خوی کرده» و «مست» و مو پریشان

از اهل دلای غرب تهران

با دیدن حافظ و نظامی

با نیت خیر هم‌کلامی!

بی هیچ تعارفی نشستند

گفتند که «اهل بخیه» هستند

در حد« دو ده» دقیقه ماندند

لبخند زدند و شعر خواندند

از آن دو یکی که اهل دل بود

در حرف زدن کمی خجل بود

آخر دو سه عکس خویش‌انداز

انداخت کنارمان به صد ناز

آنگاه نخورده چای رفتند

با گفتن«بای بای» رفتند

حافظ که «نخورده مستِ» ما بود

سرحلقه‌ی این «نشست» ما بود

تنها که شدیم، اوف و اَخ ‌کرد

می‌گفت که «دست و پام یخ کرد»

هی غر زد و گفت این چه جایی است

این گوشه‌ی وصل یا جدایی است؟

این چاله‌ی پر لجن که «جو» نیست

این کافه که جای گفتگو نیست

بد جا و مکان و بد هوایی است

این آب «خزینه» یا که چایی است؟!

هر چند که اندکی دو دل بود

«باید برویم»، امر فرمود

گفتم‌ تو چقدر «نق نقو»یی

اخمو و عجول و تندخویی

استاد غزل، ادیب فاضل

از این‌همه غر زدن چه حاصل؟

ای شاعر شعرهای نیکو

از رابطه‌ی شما و «خواجو» –

این مردم رند کوچه‌بازار

گویند حدیث و حرف بسیار

ای شعر ترِ‌ تو گرم ‌و گیرا!

«عشق تو نهال حیرت» ما!

با ماضی و حال ما چطوری؟

با دیدن فال ما چطوری؟

اصلا بِگُذار مهربانم

آواز برای تو بخوانم

از ایرج و تاج و افتخاری

یا عارف و آرش و یَساری؟

از هاتف و داریوش و فرهاد

یا بانی و زانیار و هیراد؟

از کورس و مازیار و اَندی

یا حامی و صولتی و سَندی؟

دیوانه‌ی قامت بلندی

یا عاشق گیسوی کمندی ؟

تعریف کنم «جوک‌» جدیدی

تا از ته دل کمی بخندی؟

از شعر و جوک و ترانه و دود

سلطان غزل چه می پسندی؟»

با چهچه‌ی خوش قناری

قلیان «دو سیب» دوست داری؟

«حالا که به دام تو اسیرم»

« نوشابه» برای تو بگیرم؟

خواجه کمی از خودش دوید و…

دستی به سبیل خود کشید و…

گفت از من نق‌نقو حذر کن

با اهل دلی برو سفر کن

چون من که امام شاعرانم

در دل‌بری از تو ناتوانم

هرچند که اهل سور و ساتم

جز آه نبوده در بساطم

هرچند که از ازل خمارم

با «دود» میانه‌ای ندارم

ای مرد جوان که سرو و شمشاد

«پیش الف قدت چو نون باد

گل بی رخ یار خوش نباشد

بی باده، بهار خوش نباشد

طرف چمن و طواف بستان

بی لاله عذار خوش نباشد»

چای و غزل و هوای «دربند»

«بی بوس و کنار خوش نباشد»

ای خون رَزان به گردن تو

کو باده‌ی مردافکن تو؟!

کو صاحب خط و «خال هندو»

تا جان بدهم به خاطر او؟

تا باده‌ی صاف از او بگیرم

صد بار به خاطرش بمیرم

چون «عیش» و «طرب» کم است اینجا

بی شبهه جهنم است اینجا

آنگاه به رسم اهل شیراز

از عشق سخن نمود آغاز

از قد بلند یار خود گفت

از زلف کمند یار خود گفت

از «شط شراب» و ‌ دیدن «داف»

از «دیر مغان» و باده‌ی صاف

از خوبی «ترک‌های شیراز»

می‌خواند غزل کمی به آواز

از واعظ رندِ مست و مدهوش

از محتسبان‌ خُم در آغوش

از شوخی شیخ و شاهد پیر

از حرمت ناله‌های شبگیر

از «عیش مدام» و «لعل دلخواه»

از جور رقیب و درد جانکاه

از پیر که باده‌نوش بوده است

از شیخ که خرقه‌پوش بوده است

از صوفی «پاردُم» درازی –

که بوده به‌ کار حقه‌بازی

از ساقی سیم ساق و ساغر

از صوفی چاق و شیخ لاغر

از زشتی مال وقف خوردن

از مرگ و عذاب بعدِ‌ مردن

ناگاه «نظامی» سخن‌ور

در «قصه‌وَری» ز همگنان سر

ژولیده‌سر و شکسته‌ابرو

بنشست به روی هر دو زانو

دستار کجش کمی جلو داد

با طنز و کنایه گفت استاد!

«حسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله‌گون باد

هر سرو که درچمن در آید

در خدمت قامتت نگون باد

قد همه دلبران عالم

پیش الف قدت چو نون باد»

گفتی همه عمر از آن و از این

یک بیت بگو ‌از عشق «شیرین»

«فرهاد» امام عاشقان است

در عشق زبان‌زد جهان است

در شعر پر از ریا و رندت

دیدم سر زلف و خال هندت

اما ردی از جنون ندیدم

فرهادی و بیستون ندیدم

در همهمه‌ی همیشه‌ی عشق

گم‌ بوده صدای تیشه‌ی عشق

رفتی دو هزار راه پر پیچ

از «لیلی» من چه گفته‌ای؟ هیچ

مجنون تو کیست؟ لیلی‌ات کو؟

برگو دو سه بیت از آن نکو رو

سر حلقه‌ی رندهای عالم

ای طی شده با تو ماه و سالم

حرف و غزل تو دلنشین است

اما ره عاشقی نه این است

عشق آینه‌دار این جهان است

جنت، دل پاک عاشقان است

تو کاین همه اهل سوز و سازی

از عشق بگو و عشق‌بازی

بگذار بساط شیخ و شابت

«می» کرده چنین خُل و خرابت!؟

تو کاین همه خوب و دلپسندی

آیا شده دل به کس ببندی؟

آیا شده پیش چشم ‌مردم-

هم‌ گریه کنی و هم بخندی؟»

بنشینی و یک غزل بگویی-

در سایه‌ی قامت بلندی

دست و دل تو کمی بلرزد –

با دیدن گیسوی کمندی

پانصد غزل نکو ‌سرودی

یک روز اسیر دل نبودی

گر راه بری به کعبه گاهی

آنجا ز خدای خود چه خواهی؟

مجنون شده‌ای یکی دو روزی

کز آتش سینه‌ات بسوزی؟

در شعر اگرچه از خواصی

تو عشق و جنون نمی‌شناسی

لیلی که زنی سیاهچُرده است

در مکتب عشق، جان سپرده است

لیلای من اهل دل سپاری است

لیلای تو در پی چه کاری است؟

انگار در این جهان نامرد

فرق است میان درد با درد

مضمون من و تو فرق دارد

مجنون من و تو فرق دارد

مجنون تو رند و باده نوش است

مجنون من آتشی خموش است

مجنون من از دیار عشق است

یک عمر اسیر کار عشق است

روزی گذرش به کعبه افتاد

دین و دل خویش را ز کف داد

«می‌گفت گرفته حلقه در بر

کامروز منم چو حلقه بر در

گویند ز عشق کن جدایی

این نیست طریق آشنایی

یا رب به خدایی خداییت

وانگه به کمال کبریاییت

کز عشق به غایتی رسانم

کاو مانَد، اگر چه من نمانم

گرچه ز شراب عشق مستم

عاشق‌تر از این کنم که هستم

از عمر من آنچه هست برجای

بستان و به عمر لیلی افزای»

مجنون من اهل جان سپاری است

مجنون تو در پی چه کاری است؟

هرچند که از ری و دمشق‌اند

مرد و زن شعرم اهل عشق‌اند

در شعر تو هر که بوده و هست

یا رند و خمار بوده یا مست

در چشم تو هر که بود و هستند

هم زاهد و هم «قدح به دستند».

حافظ کمی از «می» و «مغان» گفت

از «تلخ‌وشی» چو ارغوان گفت

از اینکه گذشته عصر مجنون

از سکه فتاده دیده‌ی خون

هرچند که حضرت «نظامی»

در عین خلوص و خوش‌کلامی

با خواجه‌ی شاهدان شیراز

می‌گفت سخن به نرمی و ناز

خواجه کَمَکی دلش حزین شد

کامروز سخن چرا چنین شد؟

خواجه کمی از ریا سخن راند

در بین سخن، دو سه غزل خواند.

گفت ای نفس تو گرم ‌و ‌کاری

از دلبر من خبر نداری

«یارم ‌چو ‌قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

هرکس که بدید چشم او ‌گفت

کو محتسبی که مست گیرد

در پاش فتاده‌ام به زاری

آیا بود آن که دست گیرد

خرم دل آن که همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد».

القصه سخن دراز گردید

درهای گلایه باز گردید

گفتم به خودم «نه جای بازی است

بشتاب که جای چاره‌ سازی است»

«از جای چو مار حلقه جستم»

در بین دو اهل دل نشستم

از روی غرض کنار دستم-

هر چیز که بود را شکستم

با صنعت «التفات» و «ایجاز»

تا قصه عوض شود به اعجاز

گفتم خط عشق خط «جور» است

با «جوجه» میانه‌تان چطور است؟

حافظ به ظرافت غریزی

گفتا که بیار «دوغ» و «دیزی»

آهسته و زیر لب نظامی

گفت ای سخنت خوش و گرامی

هرچند که سیر و «دل به دارم»

من «جوجه کباب» دوست دارم

القصه در آن غروب «در بند»

در سایه‌ی قله‌ی «دماوند»

از شعر و گل و بهار گفتیم

از خواب پس از نهار گفتیم

لیلی سر زلف شانه کرد و…

مجنون دُر اشک‌ دانه کرد و …

زاهد پیِ صحنه‌سازی‌اش رفت

«صوفی» پیِ «حقه»بازی‌اش رفت

*

آخرین اصلاح و اضافات ۱۴۰۳/۱۲/۱۵



منیع: خبرگزاری مهر

چاپ هشتم «هزار سال شعر فارسی»، مناسب کودکان و نوجوانان منتشر شد


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «هزار سال شعر فارسی» که اواسط دهه ۱۳۶۰ به کوشش جعفر ابراهیمی(شاهد)، احمدرضا احمدی، اسدالله شعبانی و سیروس طاهباز تدوین و منتشر شده بود، پس از حدود ۴۰ سال توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازنشر شد.

هزار سال شعر فارسی در چاپ هشتم خود با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه به بازار نشر آمده است. این کتاب در چاپ‌های قبلی خود ۷۰ هزار نسخه فروش داشته است. این کتاب با هدف آشناسازی کودکان و نوجوانان با تاریخ و پیشینه شعر و ادبیات فارسی تدوین و منتشر شده است و به همین دلیل زبان و نثر کتاب، مناسب با این رده سنی نوشته است.

در مقدمه کتاب نوشته شده است؛

خواندن بعضی از آثار گذشتگان مشکل است. این آثار واژه‌ها و تعبیرات دور از ذهن و دانش امروزی دارند. اما کم نیستند آثاری که خواندن و فهم‌شان نه‌تنها بی‌هیچ اشکالی میسر است، بلکه هنوز هم سرشار از حس و زیبایی‌اند و دل خواننده را به لرزه می‌افکنند. در طول این هزار و صد سال، هزارها شاعر در این منطقه‌ی جغرافیایی زیسته‌اند و به این زبان شعر سروده‌اند. بسیاری از آثار آنان امروزه به صورت کتاب چاپ شده است و بسیاری دیگر هنوز به صورت نسخه‌های خطی در کتابخانه‌های گوشه و کنار جهان پراکنده‌اند.

نویسنده در ادامه به ضرورت تدوین چنین گزیده‌شعرهایی اشاره کرده و ادامه داده است؛

عمر یک انسان عادی، ‌به خصوص نوجوان امروزی، کافی برای خواندن و شناختن همه‌ی این آثار نیست. ضرورتی نیز در این کار نیست، چرا که همه‌ی این آثار ارزش خواندن و به چاپ رسیدن را ندارند، اما بسیاری از آثار به دلیل استواری فکر و والایی احساس، امروزه روز هم قابل ارزش‌اند و خواندن آن‌ها نه‌تنها لذت‌بخش است، ضروری نیز هست و از همین روست که از دیرباز مجموعه‌های مختلفی از آثار منتخب گذشتگان تهیه شده است و می‌شود. مجموعه‌ی ما هم یکی از این مجموعه‌هاست با این تفاوت که در آن نه ذوق و سلیقه و انتخاب یک نفر، بل چهار نفر دخالت داشته است که از این میان سه تن، خود شاعرند.

رودکی، شهید بلخی، کسائی مروزی، رابعه قزداری، فردوسی، ابوسعید ابوالخیر از قرن چهارم؛ فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، ناصر خسرو، قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان، ازرقی هروی، خیام، سنایی، قوامی رازی و باباطاهر عریان از قرن پنجم؛ انوری، جمال‌الدین اصفهانی، ظهیر فاریابی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری و عبدالواسع جَبَلی از قرن ششم؛ مولوی بلخی، سعدی شیرازی، بابا افضل کاشانی، عراقی و اوحدی مراغه‌ای از قرن هفتم؛ حافظ شیرازی، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی و ابن‌یمین فریومدی از قرن هشتم؛ جامی و بابافغانی شیرازی از قرن نهم؛ وحشی بافقی، محتشم کاشانی و عرفی شیرازی از قرن دهم؛ طالب آملی، کلیم کاشانی و صائب تبریزی از قرن یازدهم؛ حزین لاهیجی و هاتف اصفهانی از قرن دوازدهم؛ قاآنی شیرازی، فروغی بسطامی و یغمای جندقی از قرن سیزدهم؛ و ایرج میرزا، عارف قزوینی، فرخی یزدی، پروین اعتصامی، محمدتقی بهار، دهخدا، نیما یوشیج و شهریار از قرن چهاردم شاعرانی هستند که در این کتاب به کودکان و نوجوانان معرفی شده و درباره هرکدام از آنها توضیحاتی مختصر ارائه شده است.

کتاب «هزار سال شعر فارسی»‌ در ۴۰۷ صفحه و با قیمت ۲۵۰ هزار تومان برای رده سنی مثبت ۱۵ سال منتشر شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

حمایت ارشاد از ترجمه کتاب‌های فارسی به زبان‌های دیگر


به گزارش خبرگزاری مهر، ایوب دهقانکار مشاور علمی، فرهنگی، و مدیریتی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با جمعی از فارسی‌آموزان از کشور ترکیه دیدار کرد.

دهقانکار در ابتدای این دیدار به اهمیت آموزش زبان در کشورهای مختلف اشاره کرده کرد و گفت: مبحث آموزش زبان بسیار عمیق و یکی از بارزترین مصادیق در مقوله دیپلماسی فرهنگی کشورها است. وی با بیان اینکه هر ملتی را می‌خواهید بشناسید، زبان و ادبیات آن کشور را بیاموزید و مطالعه کنید، تاکید کرد: نماینده اصلی هر کشور همان چیزی است که در زبان و ادبیاتش تجلی پیدا کرده است. آشنایی با یک زبان جدید یعنی آشنایی با دنیای جدید و به گفته نوآم چامسکی: «زبان آئینه تجلی افکار است.» یعنی افکار، جهان‌بینی، تفکر و نگاه هر قوم و ملتی در زبان و ادبیاتش متجلی می‌شود.

زبان و ادبیات فاخر فارسی بهترین معرف فرهنگ و باورهای ماست

وی افزود: زبان و ادبیات فاخر فارسی بهترین معرف فرهنگ و باورهای ماست. اگر می‌خواهید فرهنگ ایران را بشناسید و بدانید ایرانی‌ها چه ملتی هستند باید زبان فارسی را بیاموزید وادبیات ما را مطالعه کنید. اشعار مولانا، حافظ، سعدی و سایر بزرگان ما یا اشعار فارسی که بخشی از آنها جهانی شده مانند «بنی آدم اعضای یکدیگرند» که بر سر در سازمان ملل نقش بسته و باعث افتخار ماست، نشان‌دهنده فرهنگ، جهان‌بینی، دین، اعتقاد و مذهب ماست. شما وقتی زبان و ادبیات ایران را می‌خوانید، همزمان با همه اینها آشنا می‌شوید.

مشاور علمی، فرهنگی و مدیریتی معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه گفت: انتظار داریم فارسی‌آموزانی که زبان و ادبیات فارسی می‌خوانند، سفیران فرهنگی ما باشند. مشکلی که امروزه وجود دارد ایران‌هراسی است. متأسفانه فضاسازی رسانه‌های خارجی به گونه‌ای است که مردم دنیا را از ایران، اسلام، و ایرانی‌ها می‌ترسانند، درحالیکه شما که زبان و ادبیات فارسی می‌خوانید قطعاً متوجه شده‌اید که یکی از صلح‌طلب‌ترین و نوع‌دوست‌ترین کشورها در جهان، ایران است و ایرانیان برای مردمان سایر کشورها آرزوی خیر و سلامتی دارند.

زبان فارسی از مهم‌ترین میراث‌های فرهنگی ایران و جهان

دهقانکار گفت: زبان فارسی از مهم‌ترین میراث‌های فرهنگی ایران و جهان است که باید حفظ شود. در ایران نهادهای مختلفی داریم که به این حوزه مرتبط هستند ازجمله آنها بنیاد سعدی است که پل ارتباطی بین ما و فارسی‌آموزان خارج از کشور است و یکی از وظایف ما هم به‌عنوان معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حمایت از فعالیت‌های حوزه زبان فارسی است مانند طرح حمایت از انتشار ترجمه کتاب‌های فارسی به زبان‌های دیگر.

وی افزود: با اشاره به اقداماتی که سفیران زبان‌آموز می‌توانند انجام دهند، گفت: شما می‌توانید کتاب‌های ایرانی را ترجمه کنید و ما تمام یا بخشی از هزینه انتشار آن در کشور خودتان را پرداخت می‌کنیم. برای انتخاب کتاب هم راه‌های مختلفی وجود دارد مانند مطالعه نامزدها و برگزیدگان جوایز ادبی ایران ازجمله جایزه جلال آل احمد که بزرگ‌ترین جایزه ادبی ایران است و شما می‌توانید از بین نامزدها و برگزیدگان این جایزه کتاب مورد نظرتان را برای ترجمه انتخاب کنید.

مشاور علمی، فرهنگی و مدیریتی معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پایان، از فارسی‌آموزان دعوت کرد به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بیایند تا با ادبیات و تازه‌های نشر ایران بیشتر آشنا شوند و یادآور شد: ما هرساله در نمایشگاه کتاب ترکیه و فلوشیپ استانبول شرکت می‌کنیم؛ زیرا این کار سبب تداوم ارتباطات فرهنگی در حوزه کتاب و نشر بین دو کشور می‌شود.



منیع: خبرگزاری مهر

تهران پایتخت شعر معاصر فارسی است؛ همه‌چیز درباره جایزه جهانی «شهر شعر»


محمدمهدی سیار دبیر علمی جایزه «شهر شعر» درباره اهداف برگزاری این جایزه به خبرنگار مهر گفت: ایده اولیه این جایزه این‌جا شکل گرفت که ما به عنوان یک انسان و شهروند، به طور طبیعی شهر و هویت آن برایمان مسأله است و با آن درگیر هستیم. شاعر نیز به طور طبیعی همیشه در هر پدیده‌ای هم به دنبال معنا و هویت می‌گردد، ‌هم دنبال خیال‌ورزی درباره آن پدیده است. شاید شاعران درباره محیط اطراف‌شان بیش از دیگران حساس باشند و درباره وضعیت مطلوبش خیال‌پردازی کنند. به ویژه با نگاه زیبایی‌شناسی که به پدیده‌ها دارند، دوست دارند شهر مطلوب‌شان را تصویرسازی کنند و درباره آن خیال‌پردازی کنند.

تهران در دو، سه سده اخیر پایتخت شعر فارسی بوده است

وی ادامه داد: جمعی از شاعران که شاعران مطرح کشور در حوزه‌های مختلف هستند، با توجه به همین نکته‌ها به این نتیجه رسیدند که می‌توانیم بیش از پیش به هویت ادبی تهران توجه و آن را تقویت کنیم. در تعاملی که با شهرداری تهران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و همچنین سازمان زیباسازی شهر تهران داشتیم، آنها هم از این طرح استقبال کردند و همه بر این مسأله اتفاق نظر داشتیم که تهران در دو سه سده اخیر یکی از پایتخت‌های شعر فارسی بوده است. یعنی جزو مراکزی بوده که بیشترین و بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی در این شهر زندگی کرده و بالیده و درس خوانده و درس داده و شعر گفته‌اند.

سیار گفت: اگر قیصر امین‌پور در خوزستان به دنیا آمده، در تهران زندگی کرده و در تهران شعر گفته و در تهران بالیده است. اگر اخوان ثالث زاده خراسان است، منتها بخش مهمی از زندگی ادبی خودش را در تهران سپری کرده و ارتباطات و فضاهای ادبی که داشته در تهران بوده و خیلی از شعرهای معروفش را هم در تهران سروده است. اگر شهریار از خطه تبریز سر بر آورده، بیشتر حیات ادبی و زندگی خودش را در تهران سپری کرده و شعرهای زیادی هم درباره تهران و حالی و هوای که در تهران داشته، دارد. او در تهران عاشق شده و رشد کرده و معروف شده و محبوب شده و بخشی از سلوک ادبی‌اش در تهران بوده است. بسیاری از دیگر شاعران هم همین‌طور در این شهر زیست کرده‌اند. بعضی شاعران هم زاده تهران هستند و بخش زیادی از شاعران جوان و نسل جدید هم همین تجربه را دارند.

کسی درباره تهران و هویت ادبی و شعری این شهر صحبت نمی‌کند

دبیر علمی جایزه شهر شعر با اشاره به هویت ادبی شهر تهران، گفت: امروزه اصفهان و شیراز به عنوان شهرهای ادبی ایران مطرح هستند و ذهن انسان درباره شعر و شهرهای ادبی به خاطر حافظ و سعدی سمت این دو شهر می‌رود. یا اینکه ذهن‌ها به خاطر فردوسی و دیگر بزرگان این خطه به سمت خراسان می‌رود. همچنین تبریز و اصفهان که هرکدام تاریخچه‌ای در شعر فارسی دارند. ولی نباید هویت ادبی تهران را نادیده گرفت؛ به خصوص در عصری که ما زندگی می‌کنیم. تهران در این دو سه قرن اخیر پایتخت ادبی شعر فارسی بوده است و مجلات ادبی، گفتگوها، کافه‌ها،‌ انجمن‌ها،‌ جشنواره‌های متعدد و ناشران ادبی موفق در تهران بوده‌اند. همچنین رویدادهای بزرگ ادبی مثل نمایشگاه کتاب در تهران برگزار شده‌اند و نقشی بی‌بدیل در رشد شعر فارسی داشته‌اند. با اینکه تهران در دو سه قرن اخیر نقش بی‌بدیلی در تاریخ شعر فارسی داشته است، کسی این واقعیت را به زبان نمی‌آورد و کسی تهران را به عنوان شهر ادبی و شهر شعر نمی‌شناسد. حتی شاید خود شهروندان تهران هم به هویت ادبی کوچه و خیابان‌هایی را که در آن زندگی می‌کنند واقف نباشند.

سیار ادامه داد: با توجه به همین نکته‌ها بود که تصمیم گرفتیم برای جدی گرفته شدن این هویت کاری بکنیم و تهران را به عنوان یکی از پایتخت‌های شعر ایران و جهان معرفی کنیم. کما اینکه شعر فارسی خودش یکی از قطب‌های شعر جهان است و تهران هم از این حیث می‌تواند مرکزیتی در ادبیات جهان داشته باشد؛ چه جهان اسلام و چه به طور عمومی.

همه شاعران ایران و جهان می‌توانند در هر قالب و موضوعی در جایزه شهر شعر شرکت کنند

شاعر «حق السکوت» درباره موضوعات اصلی جایزه شهر شعر توضیح داد: این جایزه، جایزه «شعر شهر» نیست، یعنی جایزه‌ای نیست که به بهترین شعرها درباره تهران یا مفهوم شهر سروده شده باشد، بلکه جایزه «شهرِ شعر» ‌است. شاعران قرار نیست درباره شهر تهران یا به طور کلی درباره شهر شعر بگویند. شهر شعر یعنی شاعران از هر جای ایران و جهان، شعرهایشان را در این رویداد بزرگ با موضوعات و قالب‌های مختلف شرکت بدهند. موضوع فراخوان آزاد است و ما پذیرای هر شعر و موضوع در هر قالب شعری هستیم. البته موضوع ویژه هم داریم که در فراخوان جایزه قید شده ولی به طور کلی این جایزه به صورت آزاد برگزار می‌شود و عنوان جایزه هم شهر شعر است. این خیلی برای ما مهم است که تهران به عنوان مرکز و شهر شعر شناخته شود. البته باید با فضاسازی‌های شهری و اتفاقات مختلف به مقصود اصلی برسیم.

فضاسازی شهری با محوریت شعر و ادبیات، بخش مهم جایزه شهر شعر است

وی گفت: البته ما یک جایزه ویژه در بخش فضاسازی ادبی برای تهران داریم که یکی از بخش‌های مهم جایزه ماست. یعنی این جایزه محدود به حوزه شعر هم نیست، بلکه حوزه خلاقیت‌های شهری با محوریت ادبیات هم مدنظر ما است. تأکیدمان این است که حال و هوای شاعرانه تهران بیشتر شود. ایده‌های شهری به جایزه اضافه شده‌اند تا کمک بکنند برای نزدیک‌تر شدن شهر تهران به هویت ادبی و شاعرانه خودش. همه هم می‌توانند در این بخش شرکت کنند. چه مردم عادی، چه هنرمندان فضای تجسمی و معماری، چه شاعران و نویسندگان. همه می‌توانند در این بخش شرکت کنند و ایده‌های خودشان را برای طراحی شهری مبتنی بر هویت ادبی برای جایزه ارسال کنند.

سیار با بیان اینکه مسئولان شهرداری تهران تا امروز از این طرح به خوبی حمایت کرده‌اند، گفت: لازم است از همراهی شهرداری تهران و شهردار تهران، ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و مدیرعامل سازمان زیباسازی تشکر کنم که تا اینجا بسیار همدلانه پیش آمده‌اند. امیدوارم این همدلی مستمر باشد و محدود به برگزاری یک رویداد نباشد و بتواند حال شهروندان را خوب کند. ضمن این که قرار است بخشی از این جشنواره با همکاری شهرداران این شهرها در شهرهای شیراز و اصفهان برگزار شود تا اینگونه رنگ ملی‌تری هم پیدا کند. امیدوارم این عزم کماکان امتداد پیدا کند.

امیدوارم شهر شعر قلب تپنده برای برساختن هویت ادبی تهران باشد

دبیر علمی جایزه جهانی شهر شعر در پایان با بیان اینکه سعی می‌کنیم مبلغ جایزه هم خوب باشد، گفت: طراحی ما و عزم شهرداری تهران این است که این جایزه تبدیل به یک سنت شود. چون اگر سنت نشود، اصلا به آن ایده‌ای که در پی‌اش بودیم نخواهیم رسید. ضمن اینکه اجرایی شدن ایده‌های شهری با محوریت شعر، خودش نیازمند سال‌ها کار و پیگیری است. امیدواریم این جایزه یک قلب تپنده برای پیگیری برساختن هویت ادبی تهران باشد.



منیع: خبرگزاری مهر

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: داریوش شایگان متولد چهارم بهمن‌ماه ۱۳۱۳ خورشیدی در شهر تبریز است که در خانواده‌ای چندزبانی و چندفرهنگی به دنیا آمد. پدرش محمدرحیم شایگان بازرگانی متمول و شیعه مذهب بود و مادرش زولوگیدزه اباشیدزه باگراتیون، اهل گرجستان و سنی مذهب بود. دایه او روس بود و فرزندانِ خانواده از کودکی زبان‌های ترکی، روسی و فارسی را یاد گرفته بودند. او دوره‌ی دبستان تا اول دبیرستان را هم در مدرسه‌ی فرانسوی‌زبان سن‌لوئی تبریز گذراند و زبان فرانسوی نیز به این ترکیب افزوده شد. سپس در ۱۵ سالگی با نیمه‌تمام‌گذاشتن تحصیل در دبیرستان تبریز، به انگلستان رفت و آنجا دبیرستان را به انگلیسی درس خواند.

داریوش شایگان پس از اتمام دوره دبیرستان به ژنو سوئیس رفت و ابتدا تحصیل در رشته پزشکی را آغاز کرد، اما پس از یک سال آن را رها کرد و به تحصیل هم‌زمان در رشته‌های علوم سیاسی، فلسفه و زبان‌شناسی پرداخت. در دوران تحصیل، او به مطالعه آثار ادیبان و فیلسوفان بزرگی مانند پل والری، مارسل پروست، کارل گوستاو یونگ، شارل بودلر و راینر ماریا ریل که علاقه‌مند شد و با فرهنگ و ادبیات اروپا در قرن بیستم آشنا گردید. در دانشگاه ژنو، شایگان تحت تأثیر استادش ژان هربر، با اساطیر و حماسه‌های هند آشنا شد و دو سال را صرف یادگیری زبان سانسکریت نزد هانری فرای، هندشناس مشهور، کرد؛ و در ۲۵ سالگی و پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت.

پس از بازگشت، شایگان شش سال را به مطالعه و تأمل در عرفان و متون کلاسیک فارسی اختصاص داد و به بررسی آثار الهیاتی و عرفانی پرداخت. در این دوره، او در دانشگاه تهران به تدریس زبان سانسکریت مشغول شد و با سید حسین نصر همکاری کرد. از طریق نصر، با هانری کُربَن، اسلام‌شناس فرانسوی، هم آشنا شد. این مطالعات و ارتباطات، تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری اندیشه‌های فلسفی و عرفانی شایگان گذاشت.

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان

به همین مناسبت نگاهی به یک اثر این اندیشمند شش زبانه می‌کنیم:

پنج اقلیم حضور

کتاب پنج اقلیم حضور نوشته داریوش شایگان یکی از آثار مهم این مولف است که به بررسی و تحلیل عمیق فرهنگ و ادبیات ایران می‌پردازد. این کتاب در واقع تلاشی برای شناخت هویت ایرانی و جنبه‌های مختلف حضور انسان ایرانی در جهان است. شایگان در این اثر به تحلیل روحیه و شخصیت ایرانی با استفاده از دیدگاه‌های فلسفی، روان‌شناختی، و ادبی می‌پردازد.

پنج اقلیم حضور به بررسی پنج چهره برجسته در ادبیات و فرهنگ ایران اختصاص دارد: حافظ، مولانا، سعدی، خیام و فردوسی. شایگان تلاش می‌کند تا از طریق آثار و اندیشه‌های این بزرگان، به درک بهتری از هویت ایرانی و نگاه معنوی ایرانیان به جهان دست یابد. او به تأثیر این شاعران بر ساختار ذهنی و فرهنگی ایرانیان می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این شخصیت‌ها پنج بُعد از “حضور” را در فرهنگ ایرانی نمایندگی می‌کنند.

رویکرد شایگان در این اثر، تحلیل فرهنگ ایرانی از منظر تطبیقی است، او از این منظر میان فرهنگ ایرانی و دیگر فرهنگ‌ها ارتباط برقرار می‌کند و به دنبال کشف نقاط اشتراک و تفاوت‌های تفکر ایرانی با تفکر فلسفی غربی است. شایگان با توجه به مشرب فلسفی اش به جنبه‌های عرفانی، فلسفی، و وجودی زندگی در ادبیات ایران توجه ویژه‌ای دارد.

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان

اهمیت این کتاب در چیست؟

این کتاب نگاه تازه‌ای به هویت ایرانی ارائه می‌دهد و آن را در سطحی جهانی بررسی می‌کند. ترکیب تحلیل‌های فلسفی با نگاهی ادبی، باعث می‌شود که اثر هم برای علاقه‌مندان به ادبیات و هم برای دوستداران فلسفه جذاب باشد و در عین حال شایگان به شکلی خلاقانه تلاش می‌کند که تضادها و همزیستی عناصر سنتی و مدرن در فرهنگ ایرانی را شرح دهد.

سبک نوشتاری شایگان در این کتاب، روان و در عین حال پیچیده است؛ او از اصطلاحات فلسفی و تحلیل‌های دقیق استفاده می‌کند، اما تلاش دارد که مطالب برای خواننده عام نیز قابل فهم باشد.

آن طور که خودش در این باره نوشته است «شالوده این مقالات، بر اساس زاویه دید من نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پی ریزی شده است؛ بر محور این پرسش که ارج و منزلت ایرانیان در قبال بزرگان ادبشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی این مردم با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه‌ای سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است؟ غرض از این قلم فرسایی، سنجش و تحلیل ارتباط ایرانیان با شاعران ارجمندشان است، بالاخص آنان که طی قرون و اعصار به پایگاهی اساطیری اعتلا یافته اند… به نظرم پیوندی از این دست مولود قریحه شاعرانه ایرانی است که در جهان بی همتاست.»

کتاب پنج اقلیم حضور یکی از آثار برجسته شایگان است که می‌تواند برای کسانی که به فلسفه، ادبیات و هویت فرهنگی علاقه‌مند هستند، بسیار آموزنده و تأمل‌برانگیز باشد.



منیع: خبرگزاری مهر