عرضه ۳ هزار لوازم‌التحریر ایرانی در اولین نمایشگاه مجازی نوشت‌افزار


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اولین نمایشگاه مجازی ایران‌نوشت با حضور 200 تولیدکننده لوازم‌التحریر از سراسر کشور کار خود را آغاز کرد. مهدی کلانتری، مدیرعامل مجمع ایران‌نوشت، در گفت‌وگو با تسنیم، هدف از برگزاری این نمایشگاه را دسترسی آسان مردم در سراسر کشور به نوشت‌افزار ایرانی عنوان کرد و گفت: در این نمایشگاه سه هزار قلم نوشت‌افزار ایرانی برای مقاطع مختلف تحصیلی عرضه می‌شود. 

وی با اشاره به موانع برگزاری نمایشگاه فیزیکی در همه شهرستان‌های کشور، ادامه  داد: امکان برگزاری نمایشگاه در همه شهرها و شهرستان‌های کشور فراهم نیست. از سوی دیگر، تجربه برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب تهران نشان داد که اقبال به این نوع خرید در میان مردم وجود دارد. با توجه به این مسائل، تصمیم گرفتیم که نمایشگاه مجازی ایران‌نوشت را به منظور دسترسی آسان عموم برگزار کنیم. 

مدیرعامل مجمع ایران‌نوشت افزود: با قراردادی که با شرکت پست منعقد کرده‌ایم و با حمایت یک تیم پشتیبانی، قرار بر این شده که خریدها به صورت روزانه به مرکز مکانیزه پست تحویل داده می‌شود تا بسته‌ها در اسرع وقت به دست خانواده‌ها برسد.

اولین نمایشگاه مجازی ایران‌نوشت تا بیست و ششم شهریورماه برپاست. علاقه‌مندان می‌توانند از طریق سایت باسلام و همچنین سایت فروشگاه اینترنتی به نشانی https://neveshtiiran.ir/ اقدام به تهیه لوازم‌التحریر ایرانی کنند. خریدهای بیش از یک میلیون و 100 هزار تومان به صورت رایگان برای خانواده‌ها ارسال خواهد شد. 

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

پنج اثر جدید انتشارات «۲۷ بعثت» رونمایی می‌شود


به گزارش خبرگزاری مهر، آیین رونمایی از پنج اثر جدید انتشارات «۲۷ بعثت» روز دوشنبه ۲۰ اسفندماه برگزار می‌شود.

در این مراسم کتاب‌های «پارتیزان»؛ زندگی مستند شهید علی‌اکبر حاجی‌پور نوشته گل‌علی بابایی، «تو عاشق شدی»؛ خاطرات سردار سیروس صابری از نبردهایی بی‌امان نوشته مشترک جواد کلاته عربی و آزاده جهان احمدی، «شقایقی در باد»؛ روایت زندگی شهید قدیر سرلک نوشته لیلا صادق محمدی، «قربانگاه ابراهیم»؛ زندگی‌نامه شهید ابراهیم خلج، فرمانده گردان حبیب نوشته لطیفه سادات مرتضوی و «اشک‌های سرخ ماه»؛ روایت زندگی شهید رحمت‌الله خالصی سراوان نوشته محبوبه معظمی رونمایی خواهد شد.



منیع: خبرگزاری مهر

عربستان با «دنده‌سنگین» وارد اقتصاد محتوا شد، ایران باید بجنبد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علی محمدپور، دبیر انجمن ناشران دیجیتال، عضو هیئت مدیره اتحادیه تولید و نشر محتوا در فضای مجازی، در یادداشتی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته، نوشته است:

در حالی‌ که ما در حوزه تولید محتوا میان نهادهای متعدد و مقررات پراکنده گرفتار هستیم، عربستان سال (2021 میلادی) مسیر دیگری را انتخاب کرد: تشکیل «شورای محتوای دیجیتال»، اجرای برنامه‌ی «ایگنایت»، تزریق بودجه‌ی چندمیلیاردی، تدوین قواعد روشن برای سکوهای محتوایی، ساخت مراکز تولید محتوا مانند «نیوم» و «العُلا» و تبدیل ریاض به پایتخت ورزش‌های الکترونیک با جوایزی بی‌سابقه برنامه‌های عربستان بود. که هدفش روشن است: ساختن لایه‌ای محتوایی در کنار شبکه و زیرساخت تا هم بر فرهنگ اثر بگذارد، هم اقتصاد را متنوع کند و هم سرمایه و نخبگان را جذب نماید.

از ایده تا اجرا: عربستان چه کرد؟

در 29 سپتامبر 2021، هیئت وزیران عربستان «شورای محتوای دیجیتال» را با مأموریت اجرای 36 ابتکار و سقف 4.2 میلیارد ریال سعودی (بیش از 1 میلیاد دلار) راه انداخت. از همان ابتدا چهار بازار هدف مشخص بود: ویدئو، صوت و پادکست، بازی‌های ویدئویی و تبلیغات دیجیتال. نکته‌ کلیدی، تبدیل «تنظیم‌گری» به برنامه‌ی اجرایی زیر چتر «ایگنایت» بود؛ از جمله تدوین و اجرای «مقررات ارائه‌ خدمات سکوهای محتوایی» که مسیر دریافت مجوز و الزامات فعالیت را شفاف کرد. هم‌زمان، «کمیسیون ارتباطات، فضا و فناوری» ایده‌ بندر امن محتوای دیجیتال را به جریان انداخت تا میزبانی و عبور محتوا در خاک عربستان چارچوب حقوقی روشن‌تری پیدا کند و برای سرمایه‌گذاری در مراکز داده و شبکه‌های توزیع محتوا جذاب‌تر شود.

 

زمین بازی سکوها

کمیسیون ارتباطات، فضا و فناوری عربستان «مقررات ارائه‌ی خدمات سکوهای محتوای دیجیتال» را ابلاغ و لازم‌الاجرا کرد؛ هدف، یکپارچگی مقررات، شفافیت، بی‌طرفی و تقویت رقابت در چهار بازار ویدئو، صوت/پادکست، بازی و تبلیغات دیجیتال است.

برای همه‌ ارائه‌دهندگان داخلی و خارجی، مسیر «ثبت/مجوز/اعلامیه‌ی فعالیت» در پرتال رسمی فعال شد.

اجرای مقررات از طریق «پنجره‌ی واحد خدمات الکترونیک» پیش می‌رود؛ صدور و پیگیری مجوزها برخط انجام می‌شود و اسناد تکمیلی درباره‌ی بی‌طرفی ترافیک و دسترسی به محتوای میزبانی‌شده منتشر شده است.

در سطح شفافیت عمومی، متن مقررات، راهنماها و گزارش‌های بخشی (از جمله وضعیت بازار و روند مجوزها) در دسترس عموم قرار دارد.

نتیجه مستقیم برای کسب‌وکارها، کاهش ریسک حقوقی، افزایش پیش‌بینی‌پذیری و کاهش اصطکاک اداری بود؛ و البته سهولت ورود بازیگران داخلی و خارجی و هدایت سریع‌تر سرمایه و نیرو به سمت تولید محتوا

پول چگونه ورق را برگرداند؟

عربستان برای جان‌ دادن به «اقتصاد تولید محتوا» سراغ دو ابزار آشنا و کارآمد رفت: بازپرداخت نقدی هزینه‌های تولید و صندوق‌های مشارکتی سرمایه‌گذاری. این دو اهرم، زبان مشترک فیلم‌سازان و سرمایه‌گذاران در جهان‌اند؛ همان‌چیزی که عدد و ریسک را قابل‌فهم و تصمیم را آسان می‌کند. بازپرداخت نقدی تا 40 درصد؛ عددی که خیال تهیه‌کننده را راحت می‌کند.

برنامه ملی بازپرداخت، به تولیدات سینمایی و تلویزیونی که در عربستان هزینه می‌کنند، تا 40٪ از مخارج واجد شرایط را پس می‌دهد؛ از اجاره تجهیزات و دستمزدها تا خدمات صحنه و اقامت. این یعنی اگر پروژه‌ای 10 واحد خرج کند و معیارها را احراز کند، تا 4 واحدش به‌صورت نقدی برمی‌گردد. پیش‌بینی‌پذیری در عمل. این سیاست در لوکیشن‌های شاخصی مثل العُلا هم اجرا می‌شود و حتی برای به‌کارگیری نیروهای شهروند عربستان امتیاز افزایشی در نظر گرفته‌اند.

در کنار این، شهر رسانه‌ای در شمال‌غرب کشور با استودیوها و دکورهای آماده اعلام کرده که بر برنامه بازپرداخت 40 درصدی تکیه می‌کند؛ یعنی سازوکار مالی و زیرساخت تولید دست‌به‌دست هم می‌دهند تا گروه‌ها از «چانه‌زنی موردی» خلاص شوند و با قاعده روشن جلو بروند.

همزمان، «صندوق توسعه فرهنگی» برنامه‌های تأمین مالی گسترده‌تری برای 16 زیربخش فرهنگی معرفی کرده (از جمله سینما و کتاب دیجیتال و کتاب صوتی، پادکست و موسیقی) تا زنجیره تأمین محتوا فقط به «تصویربرداری» محدود نماند و بخش‌های بالادستی و پایین‌دستی هم جان بگیرند. این یعنی سازوکار مالی نه‌فقط برای دوربین و دکور، که برای توسعه محتوا، توزیع و کسب‌وکارهای پیرامونی هم فراهم شد.

برای یک تهیه‌کننده یا پلتفرم، این ترکیب یعنی: پول بازگشتی + شریک مالی بردبار. بازپرداخت نقدی، هزینه مؤثر تولید را کاهش می‌دهد و صندوق‌های مشارکتی، گلوگاه نقدینگی و ریسک رفع مسئولیت را از سر راه برمی‌دارند. نتیجه، پروژه‌هایی است که به‌جای گیرکردن در مرحله بستن بودجه، به‌موقع کلید می‌خورند و با نقشه مالی روشن جلو می‌روند.

زیرساخت تولید؛ از «نیوم» تا «العُلا»

عربستان فقط پول خرج نکرد؛ چرخه‌ی کامل تولید را کنار هم چید: از صحنه‌های استاندارد و محل‌های وسیع پشت‌صحنه تا آموزش نیرو و حل‌وفصل کارهای اداری. نتیجه این شد که یک گروه فیلم‌سازی وقتی به عربستان می‌رسد، با مجموعه‌ای روبه‌روست که هم فضا دارد، هم نیرو، هم پول مشوق و هم مسیرهای روشن اداری.

شهر رسانه‌ای «نیوم»

در نیوم، سالن‌های بزرگ فیلم‌برداری و محوطه‌های آماده‌ی پشت‌صحنه در دسترس است؛ همان چیزی که تولید حرفه‌ای می‌خواهد: سکوت کنترل‌شده، دسترسی سریع، و زمان‌بندی دقیق. برنامه‌ی بازپرداخت نقدی هزینه‌های تولید تا 40 درصد، هزینه‌ها را قابل‌پیش‌بینی می‌کند و مسیرهای کوتاه برای ثبت شرکت و شروع کار، وقت را تلف نمی‌کند. کنار این‌ها، دوره‌های مهارتی با همکاری مدارس معتبر سینمایی و دانشگاه‌های تخصصی بازی‌سازی برگزار می‌شود تا کمبود نیروی ماهر پیش از آن‌که به گره تبدیل شود، جبران گردد. رسانه‌های بزرگ منطقه نیز به‌عنوان شریک و مشتری، چرخ تولید را گرم نگه می‌دارند.

«العُلا»؛ صحنه‌ای آماده با مناظر منحصربه‌فرد

العُلا یک مزیت طبیعی دارد: مناظر صخره‌ای و تاریخی بی‌رقیب که برای فیلم سینمایی، سریال و برنامه‌های غیرنمایشی، قاب‌های تازه می‌سازد. اینجا هم بازپرداخت تا 40 درصد برقرار است؛ با این تفاوت که تیم محلی از همان مرحله‌ی گرفتن مجوزها، پیگیری امور گمرکی و تأمین نیرو کنار گروه تولید می‌ماند. به زبان ساده، تولیدکننده به‌جای درگیری با امضاها و مهرها، روی کیفیت قاب و زمان‌بندی صحنه تمرکز می‌کند. هرچه سهم استفاده از نیروهای بومی و نمایش جغرافیای کشور بیشتر باشد، دسترسی به سقف مشوق هم آسان‌تر می‌شود.

زنجیره‌ای که تولید را پایدار می‌کند

آنچه عربستان کنار هم گذاشته فقط تجهیزات و سوله نیست. شبکه‌ تأمین از شرکت‌های دکور، نور و صدا تا خدمات حمل‌ونقل، اقامت و بیمه شکل گرفته است؛ دوره‌های مهارتی، تکنسین نور و صدابردار و مدیر تولید تربیت می‌کند؛ و شفافیت اداری، زمان از دست‌رفته را به حداقل می‌رساند. برای یک تهیه‌کننده، یعنی ریسک کمتر، هزینه‌ی قابل پیش‌بینی‌تر و زمان‌بندی مطمئن‌تر.

این فرمول ساده فقط در عربستان جواب نداده و پیش‌تر در کشورهایی مثل یونان، مالت، مراکش، اسپانیا (به‌ویژه جزایر قناری)، ابوظبی، ایرلند، بریتانیا، جمهوری چک و مجارستان نیز مسیر جذب تولیدات بین‌المللی را هموار کرده است؛ آن‌ها با بازپرداخت‌ها و اعتبارهای مالیاتی قابل پیش‌بینی، فرایندهای اداری ساده، استودیوها و لوکیشن‌های آماده، و گفت‌وگو با صنوف و انتشار راهنماهای شفاف، تولیدکننده را از سردرگمی نجات داده و نام شهرهایشان را روی نقشه‌ی جهانی محتوا نشانده‌اند. عربستان هم با تکیه بر همین الگو و روایت‌سازی رویدادی، اکنون پرچم‌دار منطقه شده و سیگنال ثبات و همکاری به بازار می‌دهد؛ الگویی که با بومی‌سازی هوشمندانه، برای ما نیز دست‌یافتنی است.

نقشه‌ تازه‌ تنظیم رسانه عربستان

در سال 2023 با مصوبه‌ی هیئت وزیران، نهاد ناظر بر رسانه در عربستان بازسازمان‌دهی شد و دامنه‌ مأموریتش از «صوت و تصویر» به کل حوزه‌ رسانه گسترش یافت. چند ماه بعد، در 19 دسامبر 2023 «راهبرد و هویت تازه» این نهاد رونمایی شد؛ هدف‌گذاری صریح هم گذاشتند: رساندن سهم بخش رسانه به 47 میلیارد ریال سعودی تا 2030 و جذب سرمایه و نیروی حرفه‌ای بیشتر.

این نهاد، امروز «مرجع واحد پاسخ‌گو» برای صدور مجوزها و نظارت بر فعالیت‌های رسانه‌ای است: از پخش و انتشار تا محتوا و تبلیغات در رسانه‌های سنتی و شبکه‌های اجتماعی. وظایفش شامل مجوزدهی، پایش خدمت‌دهندگان، تدوین استانداردهای فنی، تنظیم تبلیغات، و هماهنگی فنی (مثلاً درباره‌ی طیف فرکانسی و تجهیزات) است. پشتوانه‌ی حقوقی کار نیز «نظام فعالیت‌های رسانه‌ی دیداری‌ـ‌شنیداری 2017» و آیین‌نامه‌ی اجرایی 2018 است؛ یعنی چارچوبی که تکلیف شرایط صدور و تمدید مجوز، ضمانت اجراها و صیانت از رقابت را روشن می‌کند.

از «کاغذ بازی» گذشته و تا «پای کار» آمده‌اند: درگاه خدمات الکترونیک برای مجوزها فعال است، گزارش‌های «وضعیت بخش رسانه و فرصت‌های سرمایه‌گذاری» منتشر می‌شود، و گزارش‌های سالانه عملکرد را با شاخص‌های کمّی نشان می‌دهند؛ این‌ها همان ابزارهایی است که به سرمایه‌گذار و تولیدکننده می‌گوید قواعد بازی چیست و پیش رو چه می‌بیند.

در کنار این «نقشه‌ رسانه»، کمیسیون ارتباطات، فضا و فناوری نیز «مقررات ارائه‌ خدمات سکوهای محتوایی» را ابلاغ کرد؛ مقرراتی که سامانه‌ی واحد، شفافیت، بی‌طرفی و عدم تبعیض را به میدان آورد و برای سکوهای داخلی و خارجی الزامات ثبت/مجوز و اخطار را مشخص ساخت. مهلت تطبیق هم داشت: 8 اکتبر 2024. هم‌زمان، این کمیسیون پیش‌نویس «بندر امن محتوای دیجیتال» را به مشورت عمومی گذاشت تا میزبانی و ترانزیت محتوا زیر چتر حقوقی روشن‌تری انجام شود. ترجمه‌ ساده‌ این‌ها برای کسب‌وکار: راه میان‌بُر اداری، زمان‌بندی معلوم و ریسک حقوقی کمتر.

به گفته روزنامه‌ای: عربستان «تنظیم‌گری رسانه» را از سطح شعار به عملیات اجرایی رسانده-با مرجع روشن، درگاه واحد، تقویم تطبیق و اسناد پیوست-تا هم صدای سرمایه‌گذار را بشنود، هم تکلیف تولیدکننده را روشن کند، و هم برای شهروند، فضای رسانه‌ای پیش‌بینی‌پذیرتری بسازد.

ایران و فرصت‌هایی که نباید از دست بدهد

ایران همین امروز هم «زیرساخت انسانی و پلتفرمی» قدرتمندی دارد. در ویدئو و سریال، پلتفرم‌های بومی مثل فیلیمو و نماوا با آرشیو گسترده و تولیدات اختصاصی، بازار تماشای آنلاین را ساخته‌اند؛ آپارات نیز به‌عنوان سرویس اصلی اشتراک ویدئو، اکوسیستم بزرگی از کانال‌ها و برنامه‌های بومی را میزبانی می‌کند

در کتاب دیجیتال و صوتی، طاقچه، فیدیبو و کتابراه شبکه‌ای از ناشران و کاربران را پیوند می‌دهند و عرضه‌ قانونی کتاب الکترونیکی و کتاب صوتی را فراگیر کرده‌اند. در صدا و پادکست، شنوتو با هزاران کانال و فایل صوتی نشان می‌دهد مخاطب فارسی‌زبان برای محتوای شنیداری آماده است.

پایگاه نشر چاپی نیز همچنان پرقدرت است: هزاران ناشر در کشور فعال‌اند و برآوردهای بین‌المللی، بیش از 100 هزار عنوان کتاب در سال را برای ایران ثبت کرده‌اند؛ مقیاسی که پشتوانه‌ طبیعی گذار به نشر دیجیتال است.

در وب فارسی هم ظرفیت کم نیست: زبان فارسی حدود 1.1٪ از وب‌سایت‌های دارای زبان شناسایی‌شده را پوشش می‌دهد؛ عددی که با توجه به جمعیت کاربر و تولیدکننده، امکان رشد بازار محتوای بومی و صادرات محتوا را تقویت می‌کند.

پیشنهادهای عملی و ساده برای شتاب‌گرفتن ما

• تمرکز به‌جای پراکندگی: یک «پنجره‌ واحد» برای مجوزها و حمایت‌ها در کل زنجیره (از ایده تا انتشار)؛ تصمیم‌ها با تقویم روشن و قابل پیگیری.

• حمایت لایه‌به‌لایه: بسته‌های مشخص برای ایده‌پردازی، توسعه، تولید، توزیع و بازاریابی—از خالقان خرد (پادکست/ویدئو/کتاب صوتی، بازی موبایلی و …) تا پروژه‌های بزرگ سریالی.

‌• شفافیت قابل دیدن: داشبورد برخط از پروژه‌های حمایت‌شده، مبالغ، مرحله‌ی پیشرفت و خروجی‌ها؛ گزارش‌های دوره‌ای «وضعیت بازار» در کتاب، تصویر، موسیقی و بازی و … .

• کاهش اصطکاک تولید و نشر: قراردادهای نمونه، راهنمای حقوقی ساده، فرایندهای کوتاه برای ثبت/مجوز/مالیات؛ انرژی به‌جای کاغذبازی صرف کیفیت شود.

• مشوق‌های پیش‌بینی‌پذیر: بازپرداخت نقدی هزینه‌های واجد شرایط با امتیاز افزایشی برای به‌کارگیری نیروی متخصص.

• مهارت و زیرساخت در شهرها: دوره‌های کوتاه‌مدت نویسندگی/فنی با مشارکت دانشگاه و صنوف؛ استودیوها و فضاهای چندمنظوره در چند قطب فرهنگی.

• رویداد پرچم‌دار محتوای دیجیتال: جشنواره‌ی سالانه‌ی «محتوای دیجیتال فارسی» هم‌زمان با نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران؛ جایزه‌های جذاب و بازار حق‌پخش/اقتباس.

• صادرات محتوا بر دوش فارسی وب: برنامه‌ی ترجمه و «ترجمه‌ی معکوس» برای رساندن کتاب‌ها، سریال‌ها و پادکست‌های ایرانی به بازارهای منطقه‌ای و جهانی.

 این‌ها نسخه‌ کپی‌برداری نیست؛ ادامه‌ طبیعی موفقیت‌های قبلی خود ماست. با همین ظرفیت جاری (پلتفرم‌های فعال، ناشران متعدد، بازار کتاب قوی و سهم معنادار فارسی در وب) می‌توان «اقتصاد محتوای دیجیتال» را سریع‌تر و مطمئن‌تر به ثمر نشاند؛ مسیری که هم غرور ملی ما را پاس می‌دارد و هم فرصت‌های تازه‌ای برای کسب‌وکار و فرهنگ می‌سازد؛ و البته خطر عقب ماندن هم در کمین ماست. اگر می‌خواهیم عقب نمانیم، باید از سیاست‌های پراکنده به سیاست‌محوری یکپارچه کوچ کنیم؛ با نهاد هماهنگ‌کننده چابک، قواعد روشن، مشوق‌های استاندارد تولید؛ مجوز دهی یک پارچه، شفافیت، و یک رویداد پرچم‌دار که تهران را روی نقشه جهانی محتوا بنشاند. عربستان در چهار-پنج سال اخیر همین مسیر را با سرعت رفته و حالا آثارش پیداست.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

نشست مجازی «ماه خدا»‌ با شعرخوانی درباره ماه مبارک رمضان برگزار شد


به گزارش خبرنگار مهر، نشست ادبی و مجازی «ماه خدا» با حضور جمعی از شاعران و اهالی ادب کشورهای حوزه ایران فرهنگی شامگاه جمعه ۱۷ اسفند ماه، به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران برگزار شد.

در ابتدای این محفل سیدتصور مهدی شاعر پارسی زبان و استاد دانشگاه اورینتال پتنای هندوستان گفت: در سراسر جهان ماه پر برکت رمضان از ارزش و اهمیت بسیاری برخوردار است، به گونه‌ای که حتی غیر مسلمانان نیز اهمیت احترام زیادی برای این ماه مبارک قائل هستند. حدود ١٥ درصد از مسلمانان در هند زندگی می‌کنند، بنابراین ماه رمضان در اینجا با شور و اشتیاق برگزار می‌شود.

ماه رمضان در هندوستان

وی درباره برگزاری ماه رمضان در هندوستان گفت: مردم از ماه شعبان خود را برای این ماه پر فیض و برکت آماده می‌کنند. همین که هلال ماه مبارک رمضان نمودار می‌شود به یکدیگر تبریک می‌گویند و برای هم دعا می‌کنند این ماه برای آنان با سلامتی سپری شود تا به صورت کامل بتوانند روزه‌ها را بگیرند.

سیدتصور مهدی افزود: در هند مساجد مثل سایر نقاط دنیا در ماه مبارک از دیگر ایام سال پر رونق‌تر هستند و نماز با حضور فراوان روزه‌دار برگزار می‌شود. در اکثر مساجد ختم قرآن و در برخی جاها کلاس‌های دینی و مذهبی برگزار می‌شود. در بیشتر مساجد اعم از شیعه و سنی برای روزه گزاران افطاری ترتیب داده می‌شود و به صورت کلی حال و هوای دینی و مذهبی و معنوی در میان مسلمانان غلبه دارد. این عبادات و نیایش‌ها در شب‌های قدر بیشتر می‌شود و اعمال شب قدر در مساجد دست جمعی برگزار می‌شود. به عنوان مثال شب‌زنده‌داری یکی از آداب مرسوم در هندوستان است و نمازهای صد رکعتی و تلاوت قرآن در این شب‌ها خیلی رواج دارد.

وی در پایان گفت: همچنین در کشور هند، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به دو اسم شهرت دارد؛ یکی جمعة الوداع و دیگری به دستور رهبر کبیر انقلاب اسلامی یوم القدس. لازم به ذکر است که برنامه‌های قدس نیز در این روز برگزار می‌شود و علیه رژیم صهیونیستی راهپیمایی و مراسم برگزار می‌شود.

خودم را سپردم به دست کسی که؛ نگه داشته بی ستون آسمان را

در این برنامه که با بداهه‌نویسی محسن شعبانی همراه بود، شاعرانی و هنرمندانی چون علیرضا قزوه، ایرج قنبری، علیرضا رجبعلی‌زاده کاشانی، سیدمسعود علوی‌تبار، محمدمهدی عبداللهی، احمد رفیعی وردنجانی، ناصر دوستی، نغمه مستشار نظامی، میترا ملک‌محمدی، زهرا پرویزی، معصومه هرمزی‌مقدم، فاطمه ناظری، فاطمه شکل‌آبادی، سارا عبداللهی‌فر، فرزانه قربانی، سیده کبری حسینی بلخی، آسیه مرادپور، زهره یوسفی، نگین نقیبی و سیده کوثر حسینی توچای حضور داشتند

برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را می‌خوانیم؛

احمد رفیعی وردنجانی

آمدی ماه رحمت و غفران، السلام علیک یا رمضان

ماهِ درکِ حلاوتِ قرآن، السلام علیک یا رمضان

هر طرف هر کجا به زیبایی، سبز و پر برکت و تماشایی

شده گسترده سفره‌ی یزدان، السلام علیکَ یا رمضان

می‌شود با تو روح‌مان تازه، شورِ احساسِ‌مان بی اندازه

با تو هر درد می‌شود درمان، السلام علیک یا رمضان

آمدی ای نسیم جان‌پرور، رمضان الکریم جان‌پرور

سویِ تنها خوش آمدی ای جان، السلام علیک یا رمضان

لحظه‌هایت ز نور آکنده، هدیه داری برای هر بنده

السلام ای بهار پُرباران، السلام علیک یا رمضان

دست از خواست‌های تن شُستن، خویش را فارغ از همه جُستن

در دل لحظه‌های نابِ اذان، السلام علیکَ یا رمضان

ماه صبر است، ماهِ تمکین است، حاصلِ صبرمان چه شیرین است

طعم خشنودیِ خدایِ جهان، السلام علیکَ یا رمضان

رطب جنتی ببخشندش، شهدی و شربتی بنوشندش

هر که دل کنده از تعلقِ نان، السلام علیک یا رمضان

خیز و آماده شو تو هم ای جان، همنوا با تمام دهر بخوان

السلام علیک یارمضان! السلام علیک یا رمضان!

*

محمد مهدی عبداللهی

تا نشاندند سر سفره‌ی احسان ما را

راه دادند در این روضه‌ی رضوان ما را

یعنی از سمت سماوات بشارت دادند!

رمضان می‌دهد آرامش قرآن ما را

کیست هر آینه در عرش، پر از آواز است؟

نیمه شب خوانده به دل، سوره‌ی انسان ما را!

فرصت عاشقی از سمت افق نازل شد

محو عشق است نماز شب جانان، ما را

باز از مأذنه، گلبانگ وفا می‌آید

می‌وزد رایحه‌ی رحمت سبحان، ما را!

با نسیم سحر و عطر ابوحمزه و اشک

ابر دل برده در اندیشه‌ی باران، ما را

چشم دل وقت سحر منتظر دلدار است!

کاش پایان برسد روزه‌ی هجران ما را

*

فرزانه قربانی

سحرها که می‌جویم از او نشان را

تکان می‌دهد شاخه‌ی ارغوان را

به اذعان گلدسته‌ها، حضرت عشق

به عطر خود آغشته کرده اذان را

خودم را سپردم به دست کسی که

نگه داشته بی ستون آسمان را

خدایی که در دشت‌ها منتشر کرد

صدای خوش باد آوازه‌خوان را

خبر دارد از خلوت خاک و دانه

که رویانده این سبزه‌های جوان را

هنرمندی ‌اش را نشان داده وقتی

کشیده پس از گریه رنگین‌کمان را

چه زیبا به من یاد داده است تسبیح

به مدحش بچرخانم عمری زبان را

*

ناصر دوستی

این ماه فرصتی است که از خود رها شویم

تا میهمان سُفره‌ی ناب خدا شویم

ماه خداست، لحظه قُربانی «مَن» است

باید دوباره وارد کوی منا شویم

طرحی جدید ریخته بر خشت خشت‌مان

دست خدا، خوش است که از نو بنا شویم

باید شکست روزه‌ی سرخ سکوت را

وقتش رسیده تا که سراپا صدا شویم

تا آب گردد این یخ بَدخیم جان‌مان

باید که گرم ندبه و سوز دعا شویم

دلها همه پُرند و مجال قصیده نیست

امشب خوش است وارد حال بُکا شویم

داریم ما هوای خدا را اگر به سر

باید که از هوس بَری و بی هوا شویم

باید به عرش پُل بزنیم و صَلا زنیم

در پلّه‌های عرش پُر از ربّنا شویم

این است نردبان خدا نردبان وصل

امّیدوار وَعده‌ی سبز لقا شویم

هنگام «اِنّی اَسئلُکَ مِن بَهائِک» است

دلبسته‌ی «بِرَحمَتکَ کُلُّها» شویم

بر لب «وَ کُلُّ نورِکَ نَیِّر» دَم سحر

یکریز غرق زمزمه ی «مِن بَها» شویم

*

نگین نقیبی

به لحظه‌های ندامت، به چشم بارانی

به توبه‌های نصوح از خطای پنهانی

به هر دعای سحرگاه و لحظه‌ی افطار

به لحظه‌های عظیم و شریف مهمانی

به بغض‌های نهانی و در گلو مانده

به اشک‌های غریب از سر پشیمانی

به حرمت نفس قُدسی سحرخیزان

به لحظه‌های مناجات و ربناخوانی

شود که با کرم خود مدد کنی یا حق

مرا فدایی خاک رهش بگردانی

*

زهره یوسفی

ماه رویت شد هلال و چشم من شد مبتلا

در تو پنهان می‌شوم ای ماه زیبای خدا

آسمان چتر سفیدش را فراهم می‌کند

باز باران می‌زند بر شانه‌های ربنا

می‌دود اشکم به روی گونه دنبال پناه

می‌شود چادر نمازم کنج محرابت رها

چشم‌ها را محرم مهر کلامت می‌کنم

مات دریای وجودت می‌شوم بی ادعا

می‌زنم بال و پری بر آسمان بام تو

می‌دهم جان در جواب نامه‌های آشنا

من که قدر لحظه‌ها را لحظه‌ای نشناختم

در پناه قدر تو همواره می‌گیرم شفا

می‌رسد بانگ اذان مغرب از گلدسته‌ها

می‌شود لایق کنی من را به توفیق دعا؟

تا سحر سجاده‌ام غرق نگاهت می‌شود

ساحلم آرامش از موج تو می‌گیرد، خدا!



منیع: خبرگزاری مهر

شعرهای عاشقانه، تکراری و شبیه هم شده‌اند


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: مائده عابدیان شاعر جوان تهرانی است که به تازگی مجموعه‌غزل «برایم آه بیاور» از او منتشر شده است. این کتاب با ۵۸ صفحه و قیمت ۹۴ هزار تومان توسط انتشارات ایهام منتشر شده است.

به بهانه انتشار این کتاب، سراغ او رفتیم تا درباره این کتاب و مسیرش در شعر صحبت کنیم.

* خانم عابدیان شما روان‌شناسی می‌خوانید. درست است؟

بله. سال چهارم روان‌پزشکی هستم و به زودی فارغ‌التحصیل می‌شوم.

* چه شد که به شعر علاقه‌مند شدید؟

من از دوران کودکی بسیار شعر دوست داشتم اما تا حوالی نوجوانی نشد آن را پیگیری کنم. چون کنکور بود و باید درس می‌خواندم، نتوانستم شعر را به صورت جدی دنبال کنم. دوران پزشکی عمومی بود که تصمیم گرفتم هرطور شده رابطه‌ام با شعر را بیشتر کنم و کاری کنم. کم کم شروع کردم و یاد گرفتم و پیشرفت کردم. البته قبل از آن هم گاهی شعر می‌نوشتم ولی دوران راهنمایی و دبیرستان کلا شعر را کنار گذاشته بودم. کتاب می‌خواندم، شعر می‌خواندم، ولی خودم چیزی نمی‌نوشتم. درس تمام وقتم را گرفته بود و همه فشار می‌آوردند که باید درس بخوانم. اگر شعر را زودتر شروع کرده بودم، مجموعه‌شعرم هم زودتر چاپ می‌شد.

* گفتید کم کم یاد گرفتم و پیشرفت کردم. از چه مسیری نوشتن شعر را یاد گرفتید؟ چه انجمن‌ها و جلساتی بیشترین کمک را کردند؟

سال ۹۶ به نمایشگاه کتاب رفته بودم. آن موقع شعر نوشتن را شروع کرده بودم، به خاطر همین همان‌جا از دوستانم پرسیدم که برای یادگیری شعر کجا باید بروم؟ خانم مهدیه انتظاریان که دوست شاعرم است، من را به غرفه شهرستان ادب راهنمایی کرد. اردوی «آفتابگردان‌ها»ی شهرستان ادب از اولین جاهایی بود که با آن آشنا شدم. البته در جلسه پنجشنبه‌های شهرستان ادب هم شرکت می‌کردم که مخصوص خانم‌ها بود. خانم غیاثوند در آن جلسات خیلی به من کمک کرد. همین زمان در دوره «کلک خیال» هم شرکت می‌کردم که آن موقع با مدیریت آقای غلامرضا طریقی در خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار می‌شد. ولی بیشترین تأثیر را در شعر من، دفتر شعر جوان داشت. آن اوایل جلسات را حضوری را نمی‌رفتم، ولی در دوره‌ای که کرونا آمد و کل جلسات ادبی کشور تعطیل شدند، تنها جایی که ما را به حال خود رها نکرد و جلساتش را با قوت بیشتر برگزار کرد، دفتر شعر جوان بود. در تلگرام گروه زدند و هر هفته جلسات ادبی داشتیم و شعر بچه‌ها با دقت زیاد نقد می‌شد. بدون این جلسات، بعید نبود که من حتی از شعر دور شوم. به خاطر همین می‌گویم که بیشترین تأثیر را بر شعر من دفتر شعر جوان داشته است. البته در دفتر شعر جوان تعدادمان حدود ۱۵ نفر بود و فرصت می‌شد که با هر شاعر به صورت جدی‌تر تعامل کنند، ولی در آفتابگردانها تعداد شاعران خیلی بیشتر بود. شاید این یکی از تفاوت‌های این دو دوره باشد.

شعرهای عاشقانه، تکراری و شبیه هم شده‌اند

* حالا در جلسات حضوری دفتر شعر جوان هم شرکت می‌کنید؟

بله. الآن به صورت حضوری در «حلقه مهر»‌ دفتر شعر جوان شرکت می‌کنم که با مدیریت استاد ساعد باقری اداره می‌شود. فضای جلسه هم طوری است که هرهفته شعر خوب می‌شنویم. یعنی در این جلسه همه شاعران خودشان را ملزم کرده‌اند که حرف تکراری نزنند و شعر خوب بنویسند.

* کتاب «برایم آه بیاور»‌ مجموعه‌غزل است و شما هم فقط غزل می‌نویسید. چرا غزل؟

من فکر می‌کنم غزل گفتن راه رفتن بر یک لبه هم لیز و لغزنده، و هم سفت و محکم است. از طرفی غزل گفتن راحت و از طرفی نیز خیلی سخت است. خیلی‌ها غزل می‌نویسند ولی انگار هیچوقت نتوانسته‌اند حتی یک غزل خوب تولید کنند. این یک مرحله مهم برای هر شاعر است که بتواند غزل خوبی بنویسند که از نظر فنی درست باشد و حرف نویی هم بزند. قالب غزل طوری است که محدودیت‌هایش به آدم جهت می‌دهد. به خاطر همین من غزل را دوست دارم.

* درباره کتاب صحبت کنیم. شعرهای این کتاب از چه بازه زمانی است؟

شعرهای این کتاب از بازه سال ۹۶ تا ۱۴۰۳ را در بر می‌گیرد. البته شعرهای خیلی بیشتری داشتم ولی از بین آنها گزینش کردم. شعرهایی را که خوب بودند جدا کردم و نتیجه آن شد ۳۶ غزل که در کتاب «برایم آه بیاور» منتشر شدند.

* از میان چند شعر این غزل‌ها انتخاب شدند؟

واقعا تعدادشان را نمی‌دانم. من سه تا دفتر داشتم که شعرهایم را در آنها می‌نوشتم. شعرهای کتاب «برایم آه بیاور» از بین این سه تا دفتر انتخاب شده‌اند. هر شعر را هم چندبار خواندم و ویرایش کردم تا به نسخه نهایی رسید.

* مضامین شعرها چگونه است؟

حال و هوای بیشتر شعرها عاشقانه است. البته چند تا غزل در آخر کتاب است که آیینی است. یک ذره هم دودل بودم و می‌خواستم آنها را نگه دارم تا با شعرهای آیینی به صورت یک‌جا منتشر شوند، ولی در نهایت پشیمان شدم. یعنی سعی کردم تنها ملاکم برای شعرهای کتاب، خوب بودن آنها باشد. درباره شعرهای عاشقانه هم بگویم که دوست نداشتم تکراری باشند و فقط از یک دیدگاه باشد؛ تو چرا رفتی، چرا منو تنها گذاشتی و این حرف‌ها. هیچوقت دوست نداشتم اینطوری شعر بگویم. دوست داشتم هم وزن شعرها با هم فرق کند، هم مضمون آنها. سعی کردم در همه غزل‌ها یک حرف و یک حال و هوا را روایت نکنم.

شعرهای عاشقانه، تکراری و شبیه هم شده‌اند

* یکی از مشکلات شعرهای امروز همین است که شعرها شبیه هم شده‌اند. شما تلاش داشتید این اتفاق نیفتد؟

من تلاش کردم،‌ امیدوارم که موفق بوده باشم. من همیشه به این فکر می‌کردم چرا شعرها اینقدر شبیه هم هستند؟ مثلا شعر خانم‌ها یک جوری شبیه هم است، شعر آقایان یک‌جور شبیه هم است، شعرهای آیینی یک‌جور. درباره این قضیه هم خیلی می‌توان صحبت کرد. معشوق در شعر فارسی انگار ثابت بوده و شاعران هم بیشتر مرد بوده‌اند، ولی همان شاعرانی که زن بوده‌اند هم شعرشان با شعر مردان خیلی فرق ندارد. فقط «مهستی گنجوی»‌ است که می‌بینید یک زن این شعر را نوشته است. امروز هم بیشتر شعرهای عاشقانه شبیه هم است و حرف‌ها هم تکراری است.

* شعر خود شما زنانه است یا مردانه؟

فکر می‌کنم شعری که به عنوان یک زن می‌نویسم، باید زنانه باشد. البته این بحث پیچیده‌ای است و بعضی‌ها به این تقسیم‌بندی اعتقادی ندارند. ولی شعری که من گفته باشم، ‌حتما زنانه است. ضمن اینکه نگاه زنانه داریم تا زنانه. الآن شعرهای زنانه ما حال و هوای خاصی دارد. مثلا مدام می‌گویند «چرا منو تنها گذاشتی»،‌ »هرچی تو بگی به حرفت گوش می‌کنم» و چنین حرف‌هایی. ولی من فکر نمی‌کنم اینطوری شعر گفته باشم. شعر من از دیدگاه یک زن و دغدغه‌های اوست، ولی تکرار مکررات نیست. حداقل چنین تلاشی داشته‌ام.

* درباره کتاب بازخوردی هم دریافت کردید؟

بیشتر انتشار آن را تبریک گفته‌اند. هنوز نقدی نخوانده و ندیده‌ام. امیدوارم سال‌ آینده برای کتاب مراسم نقد و بررسی برگزار شود تا به صورت جدی‌تر درباره‌اش حرف بزنیم.

* کدام غزل کتاب را بیشتر دوست دارید؟

این غزل را بیشتر دوست دارم:

بیا فرار کنیم از صدای هم به سکوت

از این تلاطم امواج زیر و بم به سکوت

نمی‌رسند صداها به هم، به جز این نیست

که می‌رسند صداها قدم قدم به سکوت

بگو مگو شده هر گفت و گویمان، دیگر

مگو مگو! که من این بار راضی‌ام به سکوت

به جای آن که بگویی چقدر غمگینی

نگاه کن که می آید چقدر غم به سکوت

به خود اجازه ندادم که آه هم بکشم

و باز، دم به سکوت است و بازدم به سکوت

* به عنوان کسی که به تازگی کتاب شعر منتشر کرده‌اید، نکته‌ای درباره انتشار و توزیع آن دارید؟

آرزو دارم به شعر بچه‌های جوان‌تر بیشتر توجه شود و کتاب‌های شاعران جوان بیشتر مورد توجه قرار گیرد. نمی‌دانم چرا اینطور نیست. کاش کتاب شاعران جوان پخش بهتری داشت و این کتاب‌ها را در کتابخانه‌های سطح شهر می‌دیدیم. تهیه کتاب شاعران جوان سخت است و کتابفروشی‌های شاخص هم معمولا این کتاب‌ها را نمی‌آورند. امیدوارم در این قضیه تجدیدنظری شود و به شعر ما بیشتر توجه کنند.



منیع: خبرگزاری مهر

حضور ایران در سی و هشتمین دوره نمایشگاه کتاب مسکو


به گزارش خبرگزاری تسنیم، سی و هشتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو از 3 تا 7 سپتامبر 2025 (12 تا 16 شهریور 1404) در محل «ودنخا» (مرکز رویدادها و نمایشگاه‌های فرهنگی و تجاری) برگزار می‌شود.

در این دوره، کشور هند به‌عنوان میهمان ویژه حضور دارد و تازه‌ترین آثار و بیش از دو هزار و 500 عنوان کتاب خود را به نمایش می‌گذارد. نمایشگاه امسال با حضور بیش از 300 ناشر و توزیع‌‌کننده از روسیه و دیگر کشورها و همزمان با سومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب کودک برگزار می‌شود.

برنامه‌های اصلی شامل رونمایی کتاب، نشست‌های تخصصی، سخنرانی‌ها، میزگردهای ادبی و کارگاه‌های آموزشی است. همچنین بیش از 100 رویداد ویژه کودکان شامل کارگاه‌های آموزشی، نمایش انیمیشن و مسابقات برگزار می‌شود و موضوعاتی چون نشر دیجیتال، کتاب‌های صوتی و فناوری‌های نوین صنعت نشر برجسته خواهد شد.

خانه کتاب و ادبیات ایران با غرفه‌ای به مساحت 27 مترمربع در این نمایشگاه حضور خواهد داشت و بیش از 300 عنوان کتاب در حوزه‌های ادبیات کلاسیک و معاصر، ایران‌شناسی، آموزش زبان فارسی و آثار غیرداستانی و … را به مخاطبان معرفی می‌کند.

بخشی از غرفه به نمایش آثار تصویرگری ایرانی اختصاص دارد و مرجان فولادوند (نویسنده) و عاطفه ملکی‌جو (تصویرگر) با حضور در نشست‌ها و کارگاه‌ها، تجربیات خود را با مخاطبان و علاقه‌مندان بین‌المللی به اشتراک می‌گذارند. همچنین غرفه جمهوری اسلامی ایران به معرفی طرح گرنت، جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز می‌پردازد.

این حضور، فرصتی برای معرفی زبان فارسی، گسترش همکاری‌های بین‌المللی در حوزه ترجمه و کپی‌رایت و گرامیداشت یک‌هزار و پانصدمین سالگرد میلاد پیامبر اکرم (ص) فراهم می‌کند.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: هرکس از فرزند او می‌پرسید «پدرت چکاره است، می‌گفت کتاب می‌خواند!

_: یعنی چکار می‌کند؟

_: همین دیگر، کتاب می‌خواند!»

شاید این بهترین توصیف از ایرج افشار باشد، مردی که بسیار کتاب می‌خواند، و بسیار کتاب جمع می‌کرد.

ایرج افشار (زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ تهران) یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی بود. می‌توان گفت او به عنوان پدر کتاب‌شناسی ایران شناخته می‌شود و در زمینه‌های مختلفی از جمله ایران‌شناسی، کتاب‌شناسی، نسخه‌پژوهی، و روزنامه‌نگاری فعالیت داشت.

ایرج افشار در تهران به دنیا آمد و فرزند دکتر محمود افشار یزدی بود. او تحصیلات خود را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به پایان رساند و بعدها به عنوان استاد در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول به کار شد.

افشار سابقه تدریس در دانشگاه‌های داخل و خارج از ایران را داشت و در دانشگاه‌های برن و ساپورو تدریس کرده است. او همچنین اولین رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران بود و در چندین مجله فرهنگی به عنوان سردبیر یا مدیر فعالیت داشت. ایرج افشار در طول عمر فرهنگی خود با مجله و نشریات معتبری همکاری کرد و نوشته‌هایش در آن‌ها چاپ شد، همچنین وی سردبیر و صاحب امتیاز چند مجله در دوره‌های مختلف بود. افشار در برخی از نوشته‌هایش از نام (الف. الف) و (الف. افشار) در دهه ۱۳۲۰، پناه (در مجله ایران ما )۱۳۳۰ و ساسان (در مجله ستاره) ۱۳۳۱ برای خود استفاده کرده است.

کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود
محمدرضا شفیعی کدکنی و ایرج افشار

افشار از دهه ۲۰ شمسی به بعد با مجله و نشریه‌های، آینده، آئین، خاورزمین، یادگار، پیام نو، مردم، جهان نو، خواندنی‌ها، قیام ایران (به‌جای) جبهه، داریا، یغما، شرق‌میانه، دانش، سالنامه کشور ایران، اطلاعات ماهانه، شهرری، مهر ایران، نمایشگاه، اطلاعات ماهانه، ایران ما، سپیده‌دم، نورجهان، عالم هنر، سخن، مهر، آموزش و پرورش، آسیا، کبوتر صلح، گل‌های رنگارنگ، عالم هنر، ستاره، هوخت، تئاتر، تربیت، مجموعه فرهنگ ایران‌زمین، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، کیهان فرهنگی، بامشاد، کتاب‌های ماه، راهنمای کتاب، اطلاعات، نشریه نسخه‌های خطی، نشریه ایران‌شناسی، کاوه، سالنامه ایساتیس، نشریه سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا، ارمغان، نشریه اخبار دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز، فردوسی، وحید، نشریه وزارت امور خارجه، هنر و مردم، نشریه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، یادنامه ایرانی مینورسکی، بررسی‌های تاریخی، کتابداری، ایرانشناسی، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، مجموعه‌های فرهنگ ایران زمین، خرد و کوشش، گوهر، بررسی‌های تاریخی، کتاب امروز، روابط بین‌المللی، تاریخ، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم، نگین، محیط ادب، فردای ایران، اثر، مجموعه فرخنده پیام، بیاض، حافظ‌شناسی، زبان فارسی در آذربایجان، عابدی نامه، مجموعه هفتاد مقاله، آدینه، فصل‌نامه تئاتر، دنیای سخن، صوفی، کهکشان، کلک، آرمان، جُنگ، دانش و فن، فصل کتاب، نشر دانش، ایندوایرانیکا، گلچرخ، مجموعه‌های یزدنامه، گیلان‌نامه، گیله‌وا، ره‌آورد، تصویر، مجموعه نامواره دکتر محمود افشار، آینه پژوهش، کرانه، ایران‌نامه، سال‌نامه گل‌آقا، گردون، مجموعه‌های نامگانی علی سامی، یکی قطره باران، کتاب پاژ، قافله‌سالار سخن، معارف، تحقیقات اسلامی، نامه فرهنگستان، جهان کتاب، نگاه نو، گلستان، ایرانشناسی، ره‌آورد، معارف، آینه میراث، جهان کتاب، فرهنگ، نگاه نو، فصلنامه شقایق و بخارا هم‌کاری کرد.

ایرج افشار نزدیک به ۳۰۰ کتاب و بیش از ۳۰۰۰ مقاله در زمینه‌های مختلف تألیف کرده است. از جمله آثار مهم او می‌توان به فهرست‌نامه کتاب‌شناسی ایران و سواد و بیاض اشاره کرد. او همچنین به عنوان مصحح متون کهن فارسی شناخته شده است. او همچنین عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و انجمن ایران‌شناسی بود و در نهادهای مختلف پژوهشی و فرهنگی فعالیت می‌کرد. او به دلیل تلاش‌هایش در زمینه اطلاع رسانی فرهنگی و تدوین منابع اطلاعاتی، از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگی ایران به شمار می‌رود.

در آثار برجسته استاد ایرج افشار، از پیشکسوتان و نوآوران برجسته حوزه ایران‌شناسی، می‌توان به مواردی بی نظیر اشاره کرد که سهم بسزایی در اعتلای این رشته داشته‌اند. دفتر کتاب‌های ایران، یکی از مهم‌ترین اقدامات او، آغازگر تدوین و انتشار کتاب‌شناسی ملی بود؛ اثری بنیادین که تا پیش از آن هیچ نهادی برای نشر آن پیش‌قدم ن شده بود. این دفتر نقطه عطفی در ثبت و بازنمایی رسمی کتاب‌های منتشر شده در کشور به شمار می‌رود. از دیگر دستاوردهای ارزشمند او، تصحیح و انتشار متون کهن فار سی است. آثار درخشانی چون «الصیدنه فی‌الطب» (ترجمه فارسی) از ابوریحان بیرونی در زمینه داروشناسی باستان و «مجمل‌الحکمه»، ترجمه‌ای حکیمانه از رسائل اخوان‌الصفا، شاهدی بر تلاش او برای زنده‌نگه‌داشتن گنجینه‌های علمی گذشته بوده‌اند. یکی دیگر از آثار ماندگار ا ستاد، مجموعه بی‌نظیر «فهرست مقالات فارسی» است؛ اثری که به نوعی شاه‌کلید پژوهش‌های فارسی زبان محسوب می‌شود.

کتاب‌شناسی که نام کوچکش هم‌خانواده ایران بود
ایرج افشار، الله‌یار صالح و عباس زریاب خویی

از دیگر آثار او می‌توان به «فهرست دستنویس‌های فارسی در کتابخانه ملی اتریش و آرشیو دولتی اتریش در وین» اشاره کرد. این فهرست که توسط نشر فهرستگان به چاپ رسید، به درستی به‌عنوان کتاب سال ۱۳۸۲ خورشیدی انتخاب شد.کتاب‌هایی مانند: «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر»، «سمریه: در مزارات سمرقند»، «جامع مفیدی»، «اسکندرنامه»، «تاریخ مختصر اصفهان»، «دیوان کهنه حافظ»، «تاریخ ایران در دوره قاجار»، «اخبار مغولان در انبانه ملأ قطب»، «الاکیال و الاوزان» و بسیا ری دیگر، تنها بخشی از تلاش‌های بی‌وقفه او برای کشف و انتشار منابع گوناگون ایران شناسی است.

کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و ایرج افشار

کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به عنوان بزرگ‌ترین کتابخانه دانشگاهی ایران، توسط اهدای سید محمد مشکات در سال ۱۳۲۸ بنیان‌گذاری شد. او ۱۳۲۹ نسخه خطی نفیس را به دانشگاه تهران اهدا کرد که هسته اصلی این کتابخانه را تشکیل داد. در سال ۱۳۴۶، مدیریت کتابخانه به صورت مستقل درآمد و ایرج افشار به عنوان رئیس کتابخانه مرکزی منصوب شد. همچنین سید حسین نصر به ریاست شورای کتابخانه مرکزی که شامل ۱۶ عضو بود، انتخاب گردید. به این ترتیب، بهره‌برداری از ساختمان جدید و نیمه‌تمام این کتابخانه در شهریور ۱۳۴۹ آغاز شد و نسخه‌های خطی موجود در دانشکده‌های این دانشگاه به این ساختمان منتقل گردید. برای احداث و تجهیز آن، بیش از بیست میلیون تومان از اعتبارات سازمان برنامه هزینه شد. این بنا در سال ۱۳۵۰ به طور رسمی افتتاح گردید. همچنین در همان سال، ایرج افشار انتشار کتاب‌ها، فهرست‌ها و جزوات مربوط به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد را پایه‌گذاری کرد. اکنون، این کتابخانه به عنوان بزرگ‌ترین کتابخانه دانشگاهی ایران شناخته می‌شود.

سال ۱۳۲۸: سید محمد مشکات ۱۳۲۹ نسخه خطی را به دانشگاه تهران اهدا کرد.

سال ۱۳۴۶: کتابخانه مستقل شد و ایرج افشار به مدیریت آن منصوب شد.

سال ۱۳۵۰: بنای فعلی کتابخانه گشایش یافت و انتشارات کتابخانه مرکزی توسط ایرج افشار تأسیس شد.

سال ۱۳۵۳: مرکز اسناد به کتابخانه اضافه شد و نام آن به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد تغییر یافت.

زندگی علمی افشار همواره با عشق و علاقه به کتاب و نسخه‌شناسی پیوند خورده بود. او با نگارش بیش از ۳۰۰ اثر در حوزه ایران‌پژوهی، تصحیح متون و انتشار بیش از ۲۰۰۰ مقاله علمی، خدماتی بی‌بدیل به تاریخ فرهنگ و ادب ایران ارائه کرد. علاوه بر این، تدوین ۷۷ مقاله به زبان‌های غیرفارسی، نگارش ۱۶۲ مقدمه برای آثار دیگران، مشارکت در فهرست نگاری نسخه‌های خطی دانشگاه هاروارد و همکاری با مجموعه وسیعی از ناشران و انجمن‌ها نشان‌دهنده جایگاه ویژه او در عرصه فرهنگی است. از یادگارهای ماندگار او نیز می‌توان به اهدای کتابخانه شخصی‌اش اشاره کرد؛ مجموعه‌ای ارزشمند شامل بیش از ۳۰ هزار نسخه خطی و چاپی، که بستر تحقیقاًتی غنی برای پژوهشگران امروز فراهم آورده است.

می‌گویند: «الاسماء تنزل من السماء» (نام‌ها از آسمان نازل می‌شوند). ایرج در شاهنامه نام سومین پسر فریدون است، نامی که آن‌را کوتاه شده ایران ویج (سرزمین مرکزی ایران) می‌دانند و در ریشه با ایران و آریا هم‌خانواده است. ایرج افشار یزدی، فرزندی شایسته برای ایران بود.



منیع: خبرگزاری مهر

ترجمه بخشی از زندگی‌ام است؛ انتقال ظرافت‌های فرهنگی درک عمیق می‌خواهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: فاروق نجم‌الدین در نجف به دنیا آمده و از نوجوانی در تهران زندگی می‌کند. تحصیلات دانشگاهی‌اش را در ایران رشته جامعه‌شناسی و علوم ارتباطات گذرانده و پس از آن، به‌عنوان فیلم‌ساز و تهیه‌کننده برنامه‌های تلویزیونی مستند و داستانی در صدا و سیما فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرده است. آنطور که خودش می‌گوید مثل بسیاری از افراد دیگر، به آثار ادبی علاقه‌مند بوده و همین علاقه موجب شد که در هر دو زبان فارسی و عربی مطالعه کند. طبیعتاً برای هر کسی ممکن است این فکر پیش بیاید که شیوایی و زیبایی‌ای که در یک زبان مشاهده می‌کند، به زبان دیگر منتقل کند؛ چه از فارسی به عربی، چه از عربی به فارسی. به این ترتیب او در عرصه ترجمه نیز کار خود را شروع کرد، تجربه‌ای که بهانه این گفتگو بود.

مشروح گفتگوی او با مهر درباره ترجمه ادبیات معاصر عرب و کتاب «مجنون سلما» نوشته جان دوست و ترجمه فاروق نجم الدین را در ادامه می‌خوانید:

* کار سخت مترجم به نظرم ساختن پل ارتباطی بین دو زبان است، این ارتباط را باید خیلی خوب برقرار بکند.

ببینید، طوری است که وقتی انجام نمی‌دهی، احساس دغدغه داری، می‌دانی؟ این شیوه بیان و ادبیات بخشی از زندگی تو شده است، وقتی آن را کتمان می‌کنی یا به زبان نمی‌آوری، انگار چیزی کم است. اما وقتی انتقالش می‌دهی، به نوعی به آرامش می‌رسی. در نتیجه، بله، هر دو جنبه را دارد؛ هم سختی‌ها و هم رضایتی که به انسان می‌دهد.به هر صورت من کار ترجمه را، در کنار فیلم‌سازی، به شکل جدی‌تر از دهه ۸۰ شروع کردم.

* اولین کتابی که ترجمه کردید، چه بود؟

کارم را با ترجمه دو نمایشنامه از غسان کنفانی آغاز کردم. یکی از آن‌ها «پلی به سوی ابدیت» نام دارد. این نمایشنامه‌ها در واقع محتوایی فلسفی دارند، با تأکید بر اسطوره‌های جامعه عرب و پرداختی خاص که به گفته خود نویسنده، اگزیستانسیالیستی است. غسان کنفانی گرایش‌های انسانی داشت و جزو مبارزینی بود که به دلیل مقاومت در برابر اشغالگری از فلسطین رانده شده بود. او هرگز سلاح برنداشت، اما نهایتاً به خاطر فعالیت‌های قلمی‌اش توسط نیروهای صهیونیستی ترور شد.

* صهیونیست‌ها انتخاب شده کسانی را هدف قرار می‌دهند که مبارزه‌شان فکر ی است. می‌دانند که باید فکر را از میان ببرند، پیش از آن‌که منجر به عمل شود.

در دهه ۹۰ میلادی، این مباحث به موضوعات دیگری نیز کشیده شد. من در حوزه جامعه‌شناسی و علوم ارتباطات فعالیت داشتم و کتابی تحت عنوان جنبش‌های معاصر جهان عرب در دوران مدرنیته ترجمه کردم که از ابراهیم حیدری بود و توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شد. همچنین کتاب دیگری با نام تولد اهریمن ترجمه کردم که اثری روزنامه‌نگارانه است و به قلم آقای عبدالباری عطوان، روزنامه‌نگار معروف فلسطینی نوشته شده بود.

* چه عنوان کنجکاوی‌برانگیزی! درباره چیست؟

این اثر درباره داعش نوشته شده. عنوان عربی آن تنها اشاره‌ای به دولت اسلامی در عراق دارد.

* به نظرم انتخاب نام فارسی آن جذاب و پرمعناست.

ما از دوره‌ای اهریمنی عبور کرده‌ایم و هنوز هم خطر بازگشت آن وجود دارد. مسئله این است که این خطر تنها از بیرون جوامع نمی‌آید، بلکه ریشه‌هایی درون این جوامع دارد. جوامعی همچون کشورهای عربی، افغانستان، زمینه‌ای برای ظهور تلقی‌های تندروانه، افراطی و بنیادگرایانه دارند؛ تلقی‌هایی که اساساً مخرب و ویرانگر هستند. این امر شاید ارتباط مستقیمی با کتاب نداشته باشد، اما کوتاه بگویم که ظهور چنین تفکراتی بیشتر ناشی از ناکامی از گرایش‌های ناسیونالیستی در پنجاه سال گذشته بوده است. حکومت‌های ناصری، بعثی و ناسیونالیستی لیبرال در طول یک قرن گذشته، مخصوصاً در مواجهه با مسائلی مانند اسرائیل، موفقیت چندانی کسب نکردند. این ناکامی‌ها باعث شد حتی برخی از روشنفکران، فارغ‌التحصیلان دانشگاه الازهر، چه دینی‌گرا و چه غیر دینی، به این نتیجه برسند که آن جریان‌ها نیز راه به جایی نبرده‌اند؛ و ما همچنان ملتی درجه دو باقی ماندیم. همین عامل موجب تقویت تفکرات افراطی و گرایش به بنیادگرایی شد.

* بنابراین، تلاش می‌شود تا با تکیه بر دیدگاه‌های افراطی و بنیادگرایانه در حوزه مذهب و دین پیش بروند و به بزرگی برسند؟

بله، این گروه‌ها توانستند بخشی از جامعه را بسیج کنند و امروز هم همچنان به بسیج کردن ادامه می‌دهند. به همین دلیل واقعاً می‌توان آن‌ها را نوعی «اهریمن» تلقی کرد، اما نه اهریمنی که بیرون از جامعه وجود دارد؛ بلکه این پدیده از دل خود جوامع ما سرچشمه می‌گیرد.

* غرب هم به این وضعیت دامن می‌زند، آتش آن را شعله‌ورتر می‌کند و این جریان‌ها را بزرگ‌تر جلوه می‌دهد. به نظر می‌رسد این را خوب فهمیده است و اگر هدفش مقابله با اسلام یا موجودیت این تمدنها و کشورها باشد، تلاش می‌کند این کار را از طریق جریان‌های درونی این جوامع و با استفاده از شمشیری که به نام اسلام بلند شده انجام دهد.

علت‌ها بسیار متنوع هستند و نمی‌خواهم وارد جزئیات این بحث شوم، اما می‌خواهم توجه شما را به نکته‌ای جلب کنم؛ مثلاً گروه‌هایی مثل داعش، بخش قابل‌توجهی از نیروهای خود را از مناطقی مثل چچن تأمین می‌کنند. حالا چرا؟ یعنی هرچه از مرکز این ایدئولوژی دورتر می‌شویم، گرایش به بنیادگرایی بیشتر می‌شود؟ پاسخ مثبت است. جوامعی که تازه به نوعی گرایش دینی می‌رسند یا به تازگی این هویت را پذیرفته‌اند، انگیزه بیشتری دارند که بگویند: شما، چه به عنوان عرب یا مسلمان، دین را درست نفهمیده‌اید! این رفتار معمولاً از تلاش برای فاصله گرفتن از گذشته خود و محیط اطرافشان (که اغلب با سنت‌های مسیحی شکل گرفته) ناشی می‌شود. در نتیجه، آنها برای ارائه یک هویت جدید که با جامعه سابقشان تضاد داشته باشد، به سمت تفاسیری بنیادگرایانه‌تر متمایل می‌شوند. نمونه‌اش را می‌توانید در جاهایی مثل جزیره بالی یا چچن مشاهده کنید، که افراد زیادی از آن مناطق به چنین گرایش‌هایی جذب می‌شوند. نمی‌توان انکار کرد که چنین جریان‌هایی، حتی اگر مستقیماً از متن اسلام سنتی نشأت نگرفته باشند، ارتباطی با آن دارند. به طور مثال، وقتی کسی از بهائیت تغییر دین داده و مسلمان می‌شود، گاهی رفتارهای شدیدتری علیه بهایی‌ها از خود نشان می‌دهد. مشابه این موضوع را تاریخ ما ایرانی‌ها نسبت به زرتشتیان نشان می‌دهد؛ کافی است به متون تاریخی نگاه کنید. عرب‌ها نیز از همین منظر با دوره‌های مختلف اسلامی روبه‌رو بوده‌اند. حالا این بحث خودش موضوع مستقلی است که خارج از بحث می‌شود.

* این کتاب واقعاً جالب بود. بعد از آن، شما چه کتاب دیگری ترجمه کردید؟

یک کتاب سه جلدی با عنوان ادیان و مذاهب در عراق که هنوز چاپ نشده است. این اثر یک نگاه مردم‌شناختی به موضوعات مختلفی مثل ایزدی‌ها، فرقه‌های عرفانی، و همچنین تسنن و تشیع در عراق دارد. کتاب توسط انتشارات علمی و فرهنگی قرار بود منتشر شود، اما به دلایلی که هنوز برای من کاملاً مشخص نیست، انتشار آن متوقف شده است. شاید به خاطر مشکلات احتمالی با ارشاد یا تغییر سیاست‌های مدیریتی باشد. خودم دقیقاً نمی‌دانم چرا. آخرین کتابی هم که ترجمه کردم، «مجنون سلما» بوده است. البته سه نمایشنامه دیگر از کنفانی را هم در مجموعه آثار نمایشی غسان کنفانی ترجمه کرده‌ام، که توسط نشر جهان کتاب چاپ شده است.

ترجمه بخشی از زندگی فاروغ نجم‌الدین است

* مجنون سلما را چطور انتخاب کردید؟

درباره مجنون سلما باید بگویم که ارتباط مستقیمی با نویسنده، آقای جان دوست، داشتم. پیش از این نیز یکی دیگر از آثار او را با عنوان در چنگال کابوس ترجمه کرده بودم. این کتاب خاطرات خود آقای جان دوست است که نویسنده‌ای کرد از کوبانی و مقیم آلمان است.

* «جان دوست»، اسم واقعاً جالب و نمادینی دارد؛ و به‌نظر می‌رسد نویسنده‌ای پرکار باشد.

بله، آثار متعددی منتشر کرده و برخی از آن‌ها نیز به فارسی ترجمه شده‌اند. تعداد این کتاب‌ها در فارسی به حدود ۱۵ تا ۲۰ عنوان می‌رسد و حداقل ۷ عنوان از این آثار به‌صورت رسمی ترجمه شده‌اند. یکی از این کتاب‌ها با عنوان «کوبانیه» شناخته می‌شود. اولین اثری که از این نویسنده به فارسی برگردانده شد، کتابی با عنوان «سه گام تا رهایی» بود که توسط آقای طهماسبی ترجمه شد. این کتاب که چند سال پیش منتشر شد، داستانی است جذاب و در ابتدا عنوان اصلی آن «سه گام تا چوبه دار» بوده است. آقای طهماسبی این کتاب را با شیواترین سبک ترجمه کرده‌اند و حتی خود ایشان با نویسنده هم ارتباطاتی داشته‌اند.

یکی دیگر از آثار این نویسنده هم همان کتاب در چنگال کابوس است که خاطرات روزانه‌ی او در دوران شیوع کرونا در آلمان است. این خاطرات که طی یک ماه هر روز نوشته شده‌اند، به زندگی شخصی او در زمان بحران جهانی اشاره می‌کنند. در این کتابش از تجربه‌های متعددی سخن گفته است؛ مثلاً شرح روزهایی که مردم به‌طور عجیبی رفتار می‌کردند، سوپرمارکت‌ها را خالی می‌کردند و غارت می‌کردند، یا زمانی که محدودیت‌های شدید تجمعات اجرا می‌شد. اتفاق جالب دیگری که روایت شده، لحظه‌ای است که هلیکوپتری در نزدیکی خانه‌اش دیده، و این ماجرا او را یاد حملات نظامی سوریه به مخالفان انداخته است. او در این کتاب با مهارت توانسته خاطرات دوران کرونا را با گذشته‌ی شخصی و زندگی کودکی خودش پیوند دهد و تجربه‌ای منحصر به فرد خلق کند.

* این را کدام انتشارات منتشر کرده است؟

نشر نیستان. در همان زمان ارتباطاتی با این اثر و نویسنده برقرار کردم. نکته جالب این است که هر دو اثر، «مجنون سلما» و «در چنگال کابوس» پیش از انتشار، نسخه متنی آن‌ها برای من ارسال شده بود و من همزمان آماده‌سازی انتشار عربی آن‌ها را آغاز کرده بودم. در واقع، اگر مشکلی پیش نمی‌آمد، حتی ممکن بود نسخه فارسی پیش از نسخه عربی منتشر شود.

* داغ داغ ترجمه فارسی‌اش می‌رسید!

بله، البته این انتخاب من فقط به دلیل ارتباط شخصی با نویسنده نبود؛ بلکه حقیقت این است که این کتاب از جنبه‌های مختلفی به ما ایرانی‌ها مرتبط است و همین ارتباط باعث جذابیت بیشترش می‌شود. اول اینکه قوم کُرد ارتباط فرهنگی نزدیکی با ما دارد. داستان مجنون سلما زندگی شاعری را روایت می‌کند که در منطقه‌ای به نام جزیره، میان دجله و فرات، زندگی می‌کند. این منطقه که به دلیل وجود دو رود بزرگ دجله و فرات به جزیره شهرت دارد، از ترکیه تا شمال عراق و حوالی بغداد امتداد دارد.

توصیف‌های تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنت‌ها و آئین‌های آن مقطع تاریخی ارائه می‌دهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف می‌نماید. او برای شاگردش تعریف می‌کند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانواده‌ای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام می‌کرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمی‌شود این کار را کرد. چنین توصیف‌هایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیق‌تر شدن پیوند خواننده با شخصیت‌ها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره می‌شود * اسمش هم برای همان منطقه جزیره است.

شاعر مورد بحث «ملأ احمد جزیری» است، که به عنوان نخستین شاعری شناخته می‌شود که شعر به زبان کردی سروده. البته ممکن است پیش از او کسانی به صورت محلی یا پراکنده به کردی شعر گفته باشند، اما او را بنیان‌گذار شعر کلاسیک کردی می‌دانند. حوزه فرهنگی این اثر نیز جای تأمل دارد. در گذشته، تمام مردمانی که اهل ادبیات بودند، در این منطقه نیاز داشتند برای خواندن و نوشتن در حوزه ادبیات به زبان فارسی تسلط داشته باشند. این مسئله محدود به ایران نبود؛ مناطق دیگری مثل پاکستان و آسیای میانه را هم شامل می‌شد و این روند برای چندین قرن ادامه داشت.

* این همه شاعر در این اقلیم‌ها و سرزمین‌ها هستند که فارسی شعر گفته‌اند.

به عنوان مثال، اقبال لاهوری با وجود اینکه ۹ دفتر از ۱۲ دفتر شعر خود را به زبان فارسی سروده، خودش مهارت زبانی بالایی در صحبت به فارسی نداشت. آن زمان، آموزش در مکتب‌خانه‌ها آغاز می‌شد و پس از آن افراد برای ادامه تحصیل به مدارس علمی وارد می‌شدند. در این مدارس، زبان عربی برای متون دینی، علوم روز مانند شیمی، نجوم و غیره استفاده می‌شد؛ به عبارتی زبان علمی آن دوران عربی بود. اما گلستان و بوستان سعدی تدریس می‌شدند برای ادبیات، خوب همین تسلط بر زبان فارسی را ایجاب می‌کرد، نیاز داشتند زبان فارسی بدانند.

* به عبارت دیگر زبان دین و علم عربی بود اما زبان عشق، ادب، نامه‌نگاری و بسیاری از ابعاد دیگر زندگی روزمره فارسی محسوب می‌شد.

در همین داستان، شخصیت‌های اصلی ملأ احمد و محبوبه‌اش که دختر شاه است، معرفی می‌شوند. هر دو از یک خاندان کُرد و اشرافی هستند. ملأ احمد، پسر یک ملأ است و این تقابل طبقاتی بر جذابیت داستان می‌افزاید. نکته جالب توجه اینجاست که با وجود تعلق این دو به جامعه کردی، تنها نامه‌ای که دختر برای ملأ احمد می‌فرستد به زبان فارسی نوشته شده است. شاید به دلیل پیشینه تحصیلی یا فرهنگی او باشد. اما در یکی از لحظات داستان، وقتی ملأ احمد به‌عنوان یک دانش‌آموز ساده در مدرسه مشغول درس خواندن است، راز دلش را با دوستش در میان می‌گذارد. دوستش به او پیشنهاد می‌دهد که اگر می‌خواهد حقیقتاً با محبوبش ارتباط برقرار کند، باید به زبان خودشان سخن بگوید. همین توصیه انگیزه‌ای می‌شود که ملأ احمد به سراغ زبان کردی برود و از آن زمان به بعد تصمیم می‌گیرد تمام اشعار و نامه‌هایش به این زبان باشند. این تغییر نگرش و استفاده از زبان مادری چنان تأثیری می‌گذارد که اشعار او در دل همه جای باز می‌کنند. بعدها داستان پیش می‌رود تا جایی که ملأ احمد به مجالس ادبی دربار خان‌های کرد جزیره دعوت می‌شود و با اشعار کردی خود که رنگ و بویی مشابه اشعار حافظ دارند، در محافل ادبی جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند. ارتباط او با حافظ نیز موضوع تحقیق‌های بسیاری بوده و کتاب‌های متعددی درباره تأثیرپذیری او از حافظ نوشته شده‌اند.

* از بخش‌های جذاب داستان جایی است که ملأ احمد برای دختر نامه‌ای می‌نویسد، سپس برای محافظت از آن، نامه را داخل نی قرار می‌دهد و با شمع مهر و موم می‌کند تا به دست او برسد بدون اینکه خیس شود. این جزئیات کوچک همراه با شور عشق میان این دو شخصیت، هیجانی عاشقانه ایجاد می‌کنند. برای شما کدام بخش داستان جذاب‌تر است؟

برای من یکی از نقاط قابل‌توجه ابتدای داستان است؛ همان عشقی که با یک نگاه یا خواب آغاز می‌شود. خوابی که شاعر در وضعیت تب‌دار می‌بیند، بسیار نمادین و زیباست: غزالی که به دنبال شیر می‌دود و از او فراری است، تصویرسازی متفاوتی را ارائه می‌دهد.

* این بخش مرا یاد بیت زیبای مولوی انداخت: «صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو / به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟» اینجا نقش معکوس عاشق و معشوق جالب است؛ معمولاً عاشق شکارگر است، اما در این توصیف معشوق شیر است و عاشق آهویی که می‌ترسد مبادا شیر شکارش نکند یا شکارش کند و رهایش کند!

این صحنه‌ای که اشاره کردید، قرار و مدارشان این است و خیلی ابتکاری است، بسیار خلاقانه و نمادین است. در این داستان، طبعاً ملأ احمد نمی‌توانسته مستقیم به محبوب خود دسترسی پیدا کند. پس تصمیم می‌گیرد نامه‌ای بنویسد، آن را درون نی قرار دهد، دو طرف آن را محکم مهروموم کند و سپس با یک بادبان کوچک روی آب رها کند تا به جریان رود دجله بسپارد. قصرِ مشرف بر رود، فضایی تخیلی و تاریخی دلنشینی را ایجاد کرده است. دختر داستان منتظر رسیدن این نامه است و سرانجام او به نی دسترسی می‌یابد، اگرچه به سختی و با کمک ماهیگیرانی که در آن حوالی هستند. این صحنه هم بسیار جالب است و هم احساسات بیننده یا خواننده را برمی‌انگیزد.

* بخش‌هایی از این داستان وقایع تاریخ است که با بخش‌های تخیلی در هم تنیده شده، این هم داستان را جذاب‌تر می‌کند.

این روایت در مهم‌ترین مقطع تاریخی برخورد میان صفویه و عثمانی جریان پیدا می‌کند، زمانی که صفوی‌ها حاکمیت شرق آناتولی (ترکیه امروزی) را از دست داده و مناطق یادشده به عثمانی الحاق می‌شوند. در این جنگ‌ها، اغلب از سران کرد کمک گرفته می‌شد و قشون از همین مردمان تشکیل می‌شد. با این حال، ارتباطات فرهنگی این اقوام همچنان با ایران حفظ شده بود و علاقه‌مندی‌های فرهنگی میان این جوامع پابرجا بود. شاید یکی از نشانه‌های این تأثیر عمیق فرهنگی، هدیه‌ای است که قهرمان داستان از دایی خود دریافت می‌کند؛ نسخه‌ای از دیوان حافظ که از تبریز برای او فرستاده شده است. همچنین، دختر داستان زیر نظر خطاطان ایرانی تعلیم دیده و مکاتبات وی با دیگران به زبان فارسی انجام می‌شود.

نمونه‌ای از جنبه‌های جامعه‌شناختی داستان نیز به واسطه حضور دوستِ کردِ وی اهل کوبانی نمایان شده است. او به‌خوبی آداب و رسوم و هنجارهای مردمان کرد آن دوره را روایت می‌کند. همان‌طور که در مقدمه داستان آمده، روایت شاعر فقط یک داستان عاشقانه ساده نیست، بلکه تجربه زیسته شخصیت‌ها نیز در بستر ماجراها به خواننده منتقل می‌شود. توصیف‌های تاریخی و اجتماعی که در روایت گنجانده شده، تصویری دقیق از سنت‌ها و آئین‌های آن مقطع تاریخی ارائه می‌دهد. به عنوان نمونه، قهرمان داستان تلاش برای ربودن محبوب خود را در قالب رسم کهن قوم کرد توصیف می‌نماید. او برای شاگردش تعریف می‌کند که اگر شاهزاده سلما عضوی از خانواده‌ای متعلق به طبقه عام جامعه بود، حتماً برای ربودن او اقدام می‌کرد. اما چون سلما دختر حاکم قصر بود، نمی‌شود این کار را کرد. چنین توصیف‌هایی در کنار فضای عاشقانه داستان باعث عمیق‌تر شدن پیوند خواننده با شخصیت‌ها و قرابت بهتر با فضای فرهنگی آن دوره می‌شود.

به نظر می‌رسد داستان عشق مم و زین یک بار دیگر دارد تکرار می‌شود، درست مانند سرگذشت‌های عاشقانه معروف. زین، که نتوانست عشقش را به نتیجه برساند، سرانجام تسلیم شد؛ او را زندانی کردند و نهایتاً جانش را در راه عشق از دست داد. نام او نیز به فهرست عاشقان افسانه‌ای تاریخ پیوست، همان‌طور که فرهاد و شیرین یا مجنون و لیلی این‌چنین شدند. در فرهنگ کردی قصه‌ای هست به اسم مَم و زین. یک افسانه‌ای کردی است که بین مردم رواج دارد. حتی مقبره‌ای هم در این منطقه به یاد آن ساخته‌اند.

* یعنی فقط جنبه افسانه‌ای ندارد، تاریخی هم هست.

الگویی از یک عشق نافرجام که در سرنوشت این عاشق و معشوق هم بازتاب یافته است. ملااحمد عاشق سلما می‌شود و عشقشان بیشتر از طریق مکاتبات عاشقانه گسترش می‌یابد. اما خانواده سلما، بدون توجه به احساساتش، او را به ازدواج با یکی از پسرعموهایش مجبور می‌کنند. سلما با این ازدواج اجباری کنار می‌آید و زندگی مشترک خود را آغاز می‌کند. حتی در ظاهر اعلام رضایت می‌کند، اما عشق ملااحمد همچنان در عمق ناخودآگاهش می‌ماند. از طرف دیگر، او هم نمی‌تواند عشقش به سلما را فراموش کند. یک تصویری شبیه به شهریار ما دارد که مجرد باقی مانده و همه اشعارش یادآور معشوق از دست رفته است. در پایان داستان هم او را می‌بینیم که مقابل قصر سابق سلما نشسته، نقاشی‌هایی از گذشته‌اش می‌کشد و خاطرات کوچه‌ها و راهروهای قصر را مرور می‌کند.

جنبه دیگری که داستان را متمایز می‌کند، میل او به عرفان است. ملااحمد که از محبوب زمینی خود ناامید شده، درد دل‌هایش را با درویشی در میان می‌گذارد تا شاید کمی آرامش بیابد. ملاقات با یک عارف یا درویش که ساکن مدرسه‌شان می‌شود، تأثیر عمیقی بر او می‌گذارد. ولی‌نقشجان او را با عشق عرفانی آشنا می‌کند و او تحت تأثیر این آموزه‌ها، مقام عشق معنوی را برتر از عشق زمینی درک می‌کند، اما برخلاف تصور رایج، هیچ وقت عشق زمینی‌اش را کاملاً کنار نمی‌گذارد و همچنان سوز و گداز عاشقانه‌اش را حفظ کرده و آثارش به تلفیقی از عشق زمینی و عرفانی تبدیل می‌شوند. دقیقاً همین ویژگی است که اشعار او را هم برای عاشقان و هم برای علاقه‌مندان به عرفان جذاب می‌کند.

* نوع روایت داستانی «مجنون سلما»، شبیه «لیلی و مجنون» است، مثل آنجا که پدرِ معجون او را به کعبه می‌برد تا دعا کند و از خدا بخواهد این عشق از سرش بیفتد، و می‌بیند خود مجنون حلقه کعبه را گرفته و دعایش این است که: «از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمر لیلی افزای» انگار پدر درمی‌یابد که این عشق درمان ندارد؛ گویی دیگر یک «درد» نیست که درمان داشته باشد، جریانی است که مجنون را به مسیری دیگر هدایت می‌کند.

این موضوع ارتباط عمیقی با نقش درویشِ عارف داستان دارد. جلسات این عارف چنان تأثیرگذار است که در واقع، جان‌ها را زنده می‌کند. کلام این ولی‌نقشجان، با هر بار بیان، او را به حال دیگری می‌برد. جامعه‌شناسی رابطه میان آن دو را می‌توان با ارتباط شمس و مولانا مقایسه کرد: یک دیدار تحولی. جالب اینکه درویش هم، مثل شمس، روزی به‌ناگاه می‌رود و ملااحمد هرچه او را در شهرهای مختلف جست‌وجو می‌کند، هرگز نمی‌یابد. بااین‌حال، تأثیر عرفانی عمیقی که از او برجا مانده، همچنان در جان ملااحمد جاری است.

* این غیابِ مراد، به همراه غیابِ محبوبش، انگار سکویی برای پرتاب به مرحله‌ای بالاتر می‌شود برایش.

یکی از صحنه‌هایی که تأثیر شگرفی بر من گذاشت، جلسات عرفانی مجنون با درویش بود. نقطه اوج این صحنه‌ها زمانی است که شاعر داستان به دلیل عشقی که نسبت به دختر حاکم داشته، با خشم جماعت و حاکم مواجه می‌شود؛ به‌طوری که دیوان اشعار او را ضبط کرده و پاره پاره می‌کند و از میان می‌برد. این کار او شاعر را به‌کلی مأیوس و سرخورده می‌کند، انگار تمام گذشته و هنر خود را از دست داده است. درحالی‌که کاملاً ناامید و پکر نزد استاد عرفانی‌اش بازمی‌گردد تا بگوید چه مصیبتی سرش آمده، با چیزی غیرمنتظره روبه‌رو می‌شود. می‌بیند که نسخه‌ای خطاطی‌شده از همان دیوان گم‌شده به دست درویش نگهداری شده است. معلوم می‌شود در گذشته مجنون اشعار خود را برای خواندن به دست عارف سپرده بود و حالا نسخه‌ای تازه و زیبا از آن نوشته شده بود. این اتفاق انگار جانِ دوباره‌ای به شاعرِ عاشق می‌دهد و تولدی نو برایش رقم می‌زند؛ دنیایی تازه که رنج‌هایش را کنار زده و او را به مسیری تازه هدایت می‌کند.

* تلاش یک مترجم برای انتقال یک متن از یک زبان به زبان دیگر به نوعی مشارکت در لذت آن محتواست، چرا که امکان تجربه کردن احساسی مشابه را برای فردی فراهم می‌کند که شاید زبان اصلی را نمی‌داند. این فرآیند واقعاً چالش‌برانگیز اما در عین حال بسیار لذت‌بخش است.

به طور خاص در فرهنگ‌های گوناگون، ظرافت‌هایی وجود دارد که منتقل کردن آن‌ها به زبان دیگر نیازمند دقت و درک عمیقی است. مثلاً همین داستانی که پدر ملااحمد برایش تعریف می‌کند، که وقتی او به دنیا می‌آید، دایه سارا با قلم ناف تو را برید. و پدر اضافه می‌کند: ما کردها این را به فال نیک می‌گیریم. همانجا می‌گوید برخی بند ناف پسر را با خنجر می‌بریدند که در آینده بچه شأن جنگجو بشود. اینها نشان‌دهنده باورها و سنت‌های خاص آن منطقه است. یا مثلاً وقتی از ارتباطات تاریخی با ایران صحبت می‌کنیم، موضوعاتی مطرح می‌شود و حتی به مرگ شاه طهماسب هم اشاره‌هایی دارند. قزلباش‌ها و اتفاقاتی که در آن دوران رخ داده، بخش مهمی از این روایت‌ها هستند.



منیع: خبرگزاری مهر

کتاب «امید فرار کرد» برای نوجوانان بالای ۱۵ سال منتشر شد


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «امید فرار کرد» نوشته عباس ناصری و با تصویرگری جلد و طراحی گرافیک محمدعلی عدیلی برای نوجوانان بالای ۱۵ سال توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد.

داستان این کتاب درباره پسری به نام امید است که پس از طلاق پدر و مادرش، در کنار مادربزرگش زندگی می‌کند؛ اما پس از فوت مادربزرگ ناچار می‌شود به خانه پدر و همسر پدرش بازگردد. او از اصفهان به آبادان رفته و در اوج نوجوانی، با حس تنهایی، باید به شیوه خود برای انس‌گرفتن با این محیط تازه قدم بردارد.

قهرمان رمان، امید، همچون همه نوجوانان امروز، دوست دارد تجربه کند و به شیوه خاص خود، آدم‌ها و محیط اطرافش را بشناسد. امید هر طور که شده سعی می‌کند خود را با شرایط زندگی جدیدش سازگار کند و همچنین با مدرسه رفتن و دوست جدیدش سرگرم شود؛ اما پس از آنکه یک روز پدر امید متوجه می‌شود او به مدرسه نرفته و در کجا بوده، مشکلات آن‌ها کم‌کم آغاز می‌شود. ورود امید به شهر و خانواده‌ی جدید، برای او تجارب، روابط و چالش‌های متفاوتی رقم می‌زند. تا این‌که او تصمیم تازه‌ای می‌گیرد.

در پشت جلد کتاب «امید فرار کرد» آمده است؛

دارم فرا می‌کنم؟ نمی‌دانم. آخر باید چیزی باشد که آدم از آن فرار کند. از هیچی که نمی‌شود، ولی انگار من دارم از هیچی فرار می‌کنم. به کجا؟ این را هم نمی‌دانم؛ یعنی تصوری از مقصد ندارم. نه آدم‌هایش را قبلاً دیده‌ام و نه خانه و شهرش را. همه چیز در حد چند اسم است؛ اسمِ یک شهر و چند آدم…

در بخشی از این کتاب آمده است؛

روی پا نبودم. انگار دوباره همان حالتی را داشتم که در مدرسه جلوی ناظم به خودم گرفته بودم، اما این بار نقش بازی نمی‌کردم. از میله جدا شدم. شق و رق ایستادم. فکر می کردم اینطوری بهتر می توانم همه چیز را ببینم. یک چشمم به خیابان بود و چشم دیگرم به ایستگاه. کم کم آن طرف خیابان خلوت شد. اثری از او نبود. برای مدتی آن احتمال را فراموش کرده بودم؛ اما حالا دوباره خودش را کوفت توی صورتم. آخرین امیدهایم را هم ریختم توی چشم های خسته ام. کم کم رو به رو خالی شد. دیگر هیچ دختری نمانده بود. او نیامده بود….

کتاب «امید فرار کرد» در ۱۵۲ صفحه‌ و در قطع رقعی و با شمارگان ۲ هزار نسخه و بهای ۱۰۰ هزار تومان برای نوجوانان بالای ۱۵ سال توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

روایت بی‌تعارف “ننه علی” از روزهای جنگ


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، “قصه ننه علی” از آن کتاب‌های خواندنی جنگ است که ماجرای دو فرزند از یک خانواده شهید را به تصویر می‌کشد. مرتضی اسدی، نویسنده، در این اثر به سراغ مادر شهیدان علی و امیر شاه‌آبادی رفته و با او گفت‌وگو کرده است. 

کتاب با محوریت شخصیت این دو شهید نوشته شده، اما ما در سطر به سطر کتاب با شخصیت مادری مواجه هستیم که علی‌رغم سختی‌های فراوان، سعی دارد سایه مادری را از سر فرزندانش کم نکند و در کشاکش زندگی، پناه فرزندانش باشد‌. 

شاید خیلی از ما عکس شهید علی شاه‌آبادی را بارها و بارها دیده باشیم، چهره آرامی در قاب تصویر نشسته؛ گویی به خواب رفته است. در حالی که این عکس تنها دقایقی پس از شهادت او و همرزمش، عباس حصیبی، در سومین روز از عملیات کربلای 5، زمانی که نیروهای ایرانی تحت محاصره شدید نیروهای عراقی بودند، توسط رضا احمدی، یکی از نیروها، گرفته شد. 

کتاب , ادبیات دفاع مقدس , شهید ,

 

کتاب “قصه ننه علی” در روایت بی‌تعارف است و مصلحت‌اندیشی‌های معمول را ندارد که باعث حذف برخی از خاطرات می‌شود؛ و همین نکته کتاب را با بسیاری از آثار مشابه متمایز می‌کند. نویسنده به خوبی توانسته فضایی را که فرزندان در آن رشد کرده‌اند به تصویر بکشد و نشان دهد که زندگی شهدا، چنانکه تصور می‌شود، ایده‌آل نبوده و آنها با وجود چالش‌های مختلف از نظر معنوی به این درجه رسیده‌اند. 

در معرفی این اثر آمده است: در کتاب قصه ننه علی داستان زندگی دخترکی کم سن و سال را که برای کمک به معیشت خانواده پا به پای مادرش کار کرد و رشد یافت را می‌خوانیم. این دختر در سن پایین به خانه‌ٔ بخت رفت. ازدواج زهرا برایش زندگی راحتی به ارمغان نیاورد. همسر زهرا مردی تندخو بود که هر حرف و رفتار زهرا را که به مذاقش خوش نمی‌آمد با کتک جواب می‌داد.

سال‌ها گذشت و زهرا مادر چند فرزند بود‌. دوتا از فرزندان پسر زهرا، به نام‌های علی و امیر قصد حضور در جبهه را داشتند و برای کسب رضایت پدر دست به دامان مادر شدند. زهرا برای اجابت خواسته‌ٔ فرزندانش با ترفندهای زنانه و قربان صدقه رفتن پا پیش می‌گذاشت و با کتک جواب می‌گرفت؛ اما با اصرار زیاد و تحمل سختی‌های این مسیر بالاخره موفق شد تا مجوز بهشت را برای فرزندانش بگیرد؛ و حالا او مادر دو شهید و مورد احترام یک ملت است و بسیاری از مردم او را ستایش می‌کنند.

هجدمین چاپ از کتاب “قصه ننه علی” به کوشش انتشارات حماسه یاران در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. 

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم