به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از نویسندگان و شاعران کشور همزمان با فرارسیدن سالروز فتح خرمشهر، با انتشار تازهترین مطالب، یاد شهدای حماسهساز را گرامی داشتند.
احمد رفیعی، شاعر، نیز در تازهترین شعر خود، به یکی از دیوارنوشتههای معروف در جریان فتح خرمشهر اشاره کرده است. سروده او را میتوانید در ادامه بخوانید:
ما آمدیم... اما نبودید
پروانه بودید و پیِ پروا نبودید عین یقین بودید در رؤیا نبودید
در هاله ابهام بود امروز ایران دیروز اگر قربانی فردا نبودید
در سنگر عشق آفرینی لحظه لحظه یار شما بوده خدا تنها نبودید
نام سلحشوری زمین میماند اگر که ای اهل خرمشهر در دنیا نبودید
دل را به دریای فداکاری سپردید هرچند خودهم کمتر از دریا نبودید
یادم نرفته هرچه انشا مینوشتم حتی نشد یکبار در انشا نبودید
مایی نبود امروز شاید اصلاً اینجا دیروز اگر با جان به فکرما نبودید
جئنا لنبقی روی دیوارت نوشتند زیرش نوشتید آمدیم اما نبودید
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: امروز سه شنبه ۲۱ اسفندماه روز بزرگداشت نظامی گنجوی، شاعر ایرانی فارسی گوست. به همین مناسبت با نسرین فقیه ملک مرزبان دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا و دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گفتگویی داشتهایم. او پیشینهای از مقالات و سخنرانیها در کارنامه خود دارد که میتوان به حضورش در کنفرانس باکو در آذربایجان و سخنرانی درباره نظامی به عنوان شاعری پارسی زبان و ایرانی اشاره کرد.
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
* ما اگر در ایران نظامی نداشتیم، چه چیزی نداشتیم؟ و امروزمان چه تغییری میکرد؟
بگذارید ابتدا از ایران و دیدگاههایی که در قرن ششم یا حتی قبل از آن نسبت به این سرزمین وجود داشته است، صحبت کنم. در آن دوران، در بسیاری از کتابهای شعر از لفظ «ایران» کمتر استفاده میشد و به جای آن، واژههایی مانند جهان، کشور یا شهر به کار میرفت. حتی گاهی از عبارت ایرانشهر نیز به کار میرفت.
فردوسی یکی از کسانی است که بیشترین استفاده را از لفظ ایران کرده است. در شاهنامه، فردوسی هویت ایرانی را دقیقاً با واژه ایران تعریف میکند. در داستان فریدون او ایران را در مقابل توران قرار میدهد. این تقابل به ویژه در داستان فریدون و پسرانش مشهود است. در این داستان، فریدون ایران را به ایرج میسپارد و این انتخاب باعث اعتراض دو برادر دیگر، سلم و تور، میشود، تا جایی که به کشتن برادرشان برمیخیزند. اینجا نوعی هویتبخشی و حتی مرزکشی خاص اتفاق میافتد.
به نظر من، داستانهای جمشید و فریدون در شاهنامه، دو داستان هویتبخش هستند. فریدون تنها یک شخصیت افسانهای نیست، بلکه لایههای درونی عمیقی دارد که باید کشف شوند. در داستان فریدون، انتخاب ایرج به عنوان شاه ایران، نوعی تعریف ویژه از هویت ایرانی ارائه میدهد. این انتخاب باعث حسادت سلم و تور میشود، یعنی این سرزمین آنقدر اهمیت دارد که این اعتراض و آن حسادت بر سر پادشاهی آن در نهایت به برادرکشی منجر میشود. این موضوع نشاندهنده اهمیت حیطه قدرت و رقابت در شکلگیری هویت ملی است.
پس از فردوسی، دیدگاههای مختلفی نسبت به ایران شکل گرفت. در دربارهای ترک، نگاههای علمی، عاشقانه و به ویژه صوفیانه به ایران وجود داشت. این دیدگاهها تا قرن ششم ادامه یافتند. در این میان، افراد دیگری نیز بودند، اما من در اینجا به آنها نمیپردازم و بیشتر بر روی نکات کلیدی و نقش نظامی تمرکز میکنم.
نظامی گنجوی یکی از شاعرانی است که به شدت تحت تأثیر فردوسی قرار دارد. او در آثار خود به قصهها و اشعاری اشاره میکند که پیش از او توسط شاعرانی مانند فردوسی سروده شدهاند. نظامی خود میگوید که این قصهها را از منابع مختلف گرفته و آنها را به شکلی جدید و زیبا بازآفرینی کرده است. در واقع، او این قصهها را مس هایی میداند که طلا یشان میکند. این نشاندهنده نگاه عمیق نظامی به پیشینه ادبی و فرهنگی ایران است، به ویژه قصههایی که در آنها لفظ ایران به کار رفته است.
در آثار نظامی، لفظ ایران و هویت ایرانی به طور مکرر مطرح میشود. این موضوع به وضوح در ابیات مشهور او دیده میشود، مانند این بیت:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود، یقین باشد
این بیت نشاندهنده اهمیت ایران به عنوان مرکز و قلب جهان از دیدگاه نظامی است.
علاوه بر این، در کتابهای جغرافیایی قدیمی، چه هندی، چه یونانی و چه ایرانی، نگاه ویژهای به ایران وجود دارد. برای مثال، کتابهای جغرافیایی، جهان به بخشهای مختلف تقسیم میشود و ایران اغلب به عنوان مرکز یا قلب این تقسیمبندیها مطرح میشود. در نزهه القلوب نقل میکند از کتابهای مختلف مناطق دیگر جهان به هفت اقلیم تقسیم میشود و ایران در اقلیم وسط قرار میگیرد، سه اقلیم در شرق و سه اقلیم در غرب. این نگاه لزوماً توسط ایرانیها مطرح نشده بلکه توسط جغرافیدانان و نویسندگان مختلف از فرهنگهای گوناگون بیان شده است.
این نگاه به ایران به عنوان مرکز جهان، در دورههای مختلف تاریخی تغییر کرده است. مرزهای ایران در طول تاریخ گستردهتر یا کوچکتر شدهاند، چاق و لاغر شده است. برای مثال، با ورود اقوام ترک و فتوحات آنها، مرزهای ایران تغییرات زیادی کرد. در آن دوران، مرزها به شکل امروزی نبودند و حکومتها بیشتر ایلی و قبیلهای بودند. این باعث میشد که مرزها دائماً در حال تغییر باشند و قبیلهها امروز در یک منطقه و فردا در منطقهای دیگر ساکن شوند.
* زمانی که به جهان مسکون آن روزگار نگاه میکنیم میبینیم به هر حال ایران در میانه این هفت اقلیم است.
ما باید به سرزمین و مردمی توجه کنیم که خود را مرکز جهان میدانند و دیگران نیز این موضوع را تأیید میکنند. این نگاه بسیار جالب است و در آثار نظامی گنجوی نیز به وضوح دیده میشود. نظامی میگوید؛
زآن سعادت که در سرت دانند،
مقبل هفت کشورت خوانند
او در مورد هفت اقلیم سخن میگوید و از سعادت و جایگاه ویژه ایران و شهریار زمانه ایران در میان این هفت اقلیم صحبت میکند، این نشاندهنده دیدگاهی است که در قرن ششم به وسیله نظامی تقویت شده است.
* با این تفاسیر اگر نظامی نبود، چه اتفاقی میافتاد؟
در حوزه خط سیر هویتبخشی، فردوسی آغازگر این جریان بود، از قرن چهارم (سال ۳۲۹ تا ۴۱۱ هجری قمری) تا قرن ششم، این دیدگاه به تدریج شکل گرفت و تقویت شد. در این دو قرن، دیدگاههای صوفیانه نیز وجود داشت که بیشتر بر بیوطنی و فراتر رفتن از مرزهای جغرافیایی زمینی تأکید میکردند. در آن نگاه، کل نظام هستی و دنیا در مقابل آسمان و ماورأ قرار میگیرد.
فردوسی در شرق ایران بوده اما ناگهان فردی در غرب ایران مانند نظامی ظهور میکند و آوازه هویتبخشی ایرانی را به نوعی ادامه میدهد. او درباره ایران و هویتبخشی را با شادمانی و تأکید بر هفت اقلیم و جایگاه ایران به عنوان مرکز و قلب و دل جهان، تقویت میکند. این نمیتواند بینتیجه باشد، زیرا خط سیر فکری یک اندیشۀ هویتبخش در طول این دو قرن تثبیت شده و با شعر نظامی به اوج خود میرسد و جاودانه میشود. این مسئله بسیار مهم است و نشاندهنده تأثیر عمیق ادبیات در شکلگیری هویت ملی است.
نظامی با نگاه نمایشی، تصویری، استعاری و مخیل و صریح، در همه انواع هویت ایرانی را به شدت تقویت کرده و آن را ماندگار کرده است. این هویت تا امروز هم در فرهنگ و ادبیات ایران دیده میشود. این موضوع نشاندهنده تأثیر گسترده مرزهای فرهنگی و تاریخی ایران است که در طول تاریخ تغییر کردهاند.
* در واقع این سرزمینها که روزی آنها هم ایران نامیده میشدند، حالا جدا شدهاند.
کشورهایی مانند آذربایجان تحت تأثیر این هویتبخشی قرار گرفتهاند. این سرزمینهای اقماری ایران بر اساس تغییراتی که در طول زمان اتفاق میافتد و تغییراتی که در حکمرانان سیاسی رخ میدهد، گاهی زیر پرچم ایران قرار میگیرد و گاهی از آن خارج میشود. این تغییرات در دورههای مختلف تاریخی و با ظهور قدرتهای گوناگون رخ داده است. نظر من این است که ما نباید با کشورهایی مانند افغانستان، ترکیه یا آذربایجان بر سر مالکیت شاعرانی مانند سنایی، مولوی یا نظامی بحث کنیم. این مسئله برای ما اصلاً مطرح نیست.
* چطور؟ این موضوع اهمیتی ندارد؟
چیزی که در کنفرانس باکو گفتم این است که نظامی در گنجه متولد شد و در همان منطقه نیز درگذشت. اما او در متن آثار خود به وضوح به ایرانی بودن خود افتخار میکند. در آن زمان، ایران مفهومی گسترده داشت و زبان فارسی به عنوان ملاک هویت، نقش بسیار بسیار جدیای در فرهنگ و تمدن ایرانی ایفا میکرد. این فرهنگ و تمدن از خاور تا باختر را در بر میگرفت و بی تردید قدیمیترین تمدنهای جهان شناخته میشود. نظامی با زبان فارسی سخن میگفت و این زبان تنها زبانی بود که در ذهن او، در ذهن دریافتکننده او، جهانبینی و ادراک او از هستی را شکل میداد. زبان فارسی برای نظامی ابزاری بود که با آن نمایشهای ادبی خود را خلق میکرد.
اما بُعد دیگری نیز وجود دارد که دوست دارم به آن اشاره کنم. وقتی از تاریخ و سیر زمانی هویتبخشی صحبت میکنیم، یا وقتی از زبان حرف میزنیم، باید به این نکته توجه کنیم. من دوست دارم اینجا از خاقانی هم نام ببرم.
* اتفاقاً میخواستم در این باره از شما بپرسم. در واقع، ما دو شاعر داریم که در یک اقلیم زندگی میکردند: نظامی و خاقانی.
خاقانی هم مانند نظامی، شاعری بود که در منطقه قفقاز زندگی میکرد و به زبان فارسی شعر میسرود. او نیز به هویت ایرانی خود افتخار میکرد و زبان فارسی را به عنوان ابزاری برای بیان افکار و احساسات خود به کار میگرفت. این دو شاعر، با وجود زندگی در منطقهای که امروز خارج از مرزهای سیاسی ایران قرار دارد، همواره به ایران و فرهنگ ایرانی وفادار بودند.
* این دو شاعر چه خدمتی میکنند و چه نقشی دارند؟
این موضوع بسیار جذاب و قابل تأمل است. ببینید، دو انسان بزرگوار و بسیار باهوش که زندگیهایشان لزوماً شبیه زندگی شاعران خراسانی نیست، زندگیهای متفاوتی دارند. چرا متفاوت است؟ به این دلیل که شاید شروانشاهان تحت سیطرهی سلاجقه هستند و اینگونه نیست که شاه سلجوقی را مدام در مرکز قدرت خود ببینند. آنها علاقهمندند که با شاعران و فرهیختگان مناطق فرهنگی دیگر ارتباط داشته باشند. اما به هر حال، در یک منطقهی فرهنگی جدید دارند زندگی میکنند.
ما همیشه دو منطقه فرهنگی بزرگ داریم: خراسان و عراق عجم یا منطقهی فارس. این مناطق، شاعرخیز و دانشمندخیز هستند و به شدت قدرتمند هستند. مسئلهی بسیار مهم، همسویی قدرت و زبان در این دو منطقه است که بسیار جدی است. حالا شما پایتخت خود را در نظر بگیرید، جایی که شاه بزرگ مینشیند، لشکر میآید و وزیران حضور دارند. در این مناطق، اگر شاعران یا عالمانی در مدارس، حوزههای علمیه، یا در بحثهای مختلف شعر، ادب، فرهنگ و حتی علوم دقیقه فعالیت کنند، این پدیدهها طبیعی جلوه میکنند.
اما زمانی که به قرن ششم میرویم، میبینیم که در این قرن، در منطقهای در شمال غربی ایران، شاعرانی ظهور میکنند که سبک ویژهای دارند. من دربارهی سبک آنها زیاد فکر میکنم، این شاعران تأثیرگذارند در بلوغ زبان فارسی. به چه معنا؟ به این معنا که وقتی در قرن بعد، حدود ۵۰ سال بعد، کسانی مثل سعدی را داریم که میتوانند با الفاظ روان و حتی بدون تصویرسازی ذهنی و تصویر مخیل، برای ما تجسم ایجاد کنند.
اما در منطقه آذربایجان، افرادی که دور از منطقهی قدرت مرکزی هستند، چند کار مهم انجام میدهند؛ یکی اینکه تداخل فرهنگی ایجاد میکنند. شما ببینید، ارتباطی که نظامی و خاقانی با دنیای مسیحیت دارند، دنیایی با فرهنگ متفاوت است. نگاه آنها به زن، دین، جامعه و نوع عشقورزی متفاوت است. وقتی ما این تنوع را در دیدگاهها میبینیم، میتواند برای زبان فارسی و منشور دارای طیفهای مختلف معنایی، معناهای جدید ایجاد کند و حوزهی معنایی واژگان را گسترش دهد. یعنی شما از واژهها استفادهی مؤثرتری میکنید و میتوانید حوزههای معنایی را باز کنید.
نکته دوم این است که در مواجهه با مقوله تخیل، شما با جنبهای متفاوت روبرو میشوید و این موضوع بهخوبی در آثار نظامی و خاقانی مشهود است. شما میتوانید تأثیر استعارهها، مشبهٌ به ها، تجسمها، تمثیلها و حتی شیوههای گوناگون تصویرسازی عینی را در آثار آنها مشاهده کنید. این مایه میکند و مایه میسازد برای شاعران قرنهای هفتم و هشتم و رد پای تخیل نظامی و خاقانی را در آثار دیگران میبینید. به عبارتی اگر نظامی و خاقانی نداشتیم، هم مدخل معنایی بسیاری از واژگان مان تنگتر میشد، و هم بسیاری از صور خیال دارای عرصه نمایش و رنگهای متنوع نمیشدند.
*لطفا در این باره مثالی برایمان بزنید؟
مثلاً در آثار نظامی، با صحنههایی از طبیعت روبرو هستید که با عمق و لطافت خاصی به تصویر کشیده شدهاند. او حتی موضوعات بسیار سادهای مانند شب شدن یا روز شدن و طلوع خورشید، یعنی دوتا کمینه محتوای به این سادگی را در نظر بگیرید، نظامی اینها را با تصاویری جدید و خلاقانه روایت میکند. برای نمونه، زمانی که میخواهد از شب بگوید، چنین میسراید؛
تا شب آنجا نشاط و بازی کرد،
عود سوزی و عطر سازی کرد
چون برافشاند شب به سنت شاه،
بر حریر سفید مشک سیاه
این تصویرسازیها میتواند لباسهای شاهانه را تداعی کند؛ جایی که حریر سفید نمادی از شکوه است و مشک سیاه به موی آراسته غالیه و مشک آلود شاه است و شاه را از شب قدرتمند تر و با شکوه تر نشان میدهد و به تزئینات ظریف اشاره دارد. در نمونهای دیگر که میخواهد از شب یا روز سخن بگوید، چنین میآورد؛
شب چو منجوق برکشید بلند،
طاق خورشید را درید پرند
این تصویر، نمایانگر سپاهیان با علمها و پرچمهای افراشته است، تسلط سپاهیان بر میدان نبرد نمود پیدا میکند که با علمهای بلندشان پرند و حریر سراپرده طاق خورشید را میدرند. اینجوری میگوید شب شد یا روز شد! اینگونه تصاویر چندلایه نهتنها واقعیت را توصیف میکنند، بلکه معانی بیشتری را در خود نهفته دارند.
مثال دیگری از توصیف شب؛
شد به پیروزه گنبد از سر ناز،
روز کوتاه بود و قصه دراز
زلف شب چون نقاب مشکین بست،
شه ز نقّابیِ نقیبان رست
میخواهد بگوید شب شد! یا درباره صبح:
چون دم صبح گشت نافه گشای،
عود را سوخت خاک صندل سای
این تخیل زنده، مخاطب را به دنیای شاعرانهای میبرد، که هر پدیده ساده کنشی و روزمره به منبعی برای خلق صور خیال تبدیل شده است. این قابلیت تخیل در آثار نظامی و خاقانی، به ما نشان میدهد که چگونه میتوانیم پیرامون خود را با صورتهای خیالی مشابهتی و مجاورتی توضیح بدهیم و جهانی پیچیدهتر و زیباتر خلق کنیم. این ویژگیها همواره قدرتی مضاعف به تخیل ما میبخشند.
چگونه میتوان زمانی را که نظامی را داریم، دوباره برگردیم و استعارههای قدیمی و فراموششده را به کار بگیریم؟ نظامی زایایی استعاره ایجاد میکند، استعارههای زاینده و پویا میسازد. در همین زبان فارسی، شاهد هستیم که چنین رویکردی به ماندگاری زبان منجر میشود، زبان فارسی احساس لزوم تغییر نمیکند. دلیل این امر در زایایی و خلاقیت استعارهسازی نهفته است. برای مثال، وقتی میگوید؛
چون شب از سرمه فلک پرورد
چشم ماه و ستاره روشن کرد
یعنی دائم با حوزههای مختلف مانند جنگ، پارچهها، مواد آرایشی، حالتهای بدن و طبیعت دارد بین مفاهیم پیوند میزند و از این کمینه محتواها، با ایجاد ارتباط تلاش میکنند محتواهای متنوع استخراج کند.
مناظره فرهاد و خسرو، برگی از منظومه خسرو و شیرین
به همین دلیل است که میبینیم در زبان فارسی، با وجود گذشت دستکم هزار سال از دوران فارسی دری پختهای که پس از قرن سوم هجری شکل گرفته است، نیازی به تغییر بنیادی در زبان احساس نمیشود، حتی برای بیان مفاهیم پیشرفته علوم مختلف نظیر فلسفه و جامعهشناسی. هرچند لغات و اصطلاحات جدیدی از زبانهای دیگر وام میگیریم، اما زبان فارسی همچنان قابلیت انعطاف خود و بیان مفاهیم را حفظ میکند. این توانایی از طریق فربه کردن حوزههای معنایی واژگان، گروهها و جملات به وجود میآید.
بی تردید نظامی و خاقانی در این زمینه اثری شگرف دارند. آنها نشان دادند چطور میشود مفاهیم کوچک را با تنوع بسیار و صحنه پردازیهای متنوع و جذاب و بدیع بیان کنند. این کار ساده نیست؛ این قدرت بخشیدن به یک زبان و هویت ماست. ما همگی مدیون شاعرانی هستیم که در توسعه و غنای زبان فارسی نقش داشتهاند، و نظامی و دیگر بزرگان نیز سهم مهم خود را ایفا کردهاند تا این میراث ارزشمند را به شکلی ماندگار پیش ببرند و با استفاده از استعارهها و تشبیهات، زبان فارسی را به سطحی رساندند که بتواند مفاهیم پیچیده فلسفی، عرفانی و اجتماعی را بیان کند.
* به جز عرصه زبان، در ساحتهای دیگر چه اثری از شاعرانی مانند نظامی گرفتهایم؟
الان درباره واژگان، گروهبندی و جملات صحبت کردم، اما به شکلی کلیتر به موضوع تجسم، تمثیل و صحنه آرایی اشارهای نشد. این عناصر میتوانند در ذهن هر ایرانی، به یاری داستانها و خاطرات شیرینی که از گذشته به همراه دارد، یک جهان تصویری خلق کنند. انگار نمایشنامههایی که میشود خاطره مشترک من و شما، خاطره مشترک هر ایرانی. داستانهایی مثل «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» یا «هفت پیکر» حتی «اسکندرنامه»، بخشهایی از حافظه مشترک فرهنگی ما هستند.
وقتی اشعار عطار یا اشعار دیگر شاعران میخوانیم که مایه میگیرند از فرهنگ و زبان قرن ششم، متوجه میشویم این خاطرات جمعی چگونه به فضای فرهنگی و زبانی و هویتی ما کمک کرده به طوری که ما حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم از این خوبیها و زیباییها خلاص بشویم و در جای دیگر زندگی کنیم! یک ایرانی هرجای دنیا زندگی بکند، باز هم میراث این تصاویر در تشبیهات و زبان روزمره ما آشکار است.
برای نمونه، وقتی کسی از زیبایی میگوید، ممکن است به شیرین اشاره کند یا معشوق خود را با لیلی مقایسه کند. این نامها فقط اسامی افراد نیستند، و این تصاویر برای ما حوزههای معنایی گسترده و بزرگی ساختهاند که ما از ادبیات کلاسیکمان به ارث بردهایم و جزو حافظه مشترک ماست، بخشی جدا ناشدنی از حافظه ما هستند و نقش نظامی در این زمینه بیشک غیرقابل انکار است.
* یک نکته هم پرورش تخیل است که منجر به تولید آثار هنری میشود. برای مثال، در صنعت کتاب سازی میبینیم که تصویرگری چگونه وارد کتابها شد. تا پیش از قرون چهارم و پنجم هجری، کتابهای تصویردار چندان رایج نبودند، اما بعدها این گرایش پدید آمد. نقش عنصر تخیل در اینجا برجسته است؛ چون هنرمند پیش از آنکه با کتاب تصویرداری مواجه شود، تصاویر داستانها را در ذهن خود آفریده بود. شاهنامه فردوسی و مهمتر از آن آثار نظامی، بهویژه قصههایی چون «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت پیکر» یا حتی «اسکندرنامه»، آفریننده همین تخیل قوی بود که بعدها در نگارگریها، مینیاتورها و سایر هنرهای مرتبط با کتاب بازتاب و جلوه پیدا کرد و نوعی پیوند میان ادبیات و هنرهای بصری برقرار ساخت. مجموعه این عوامل نشان میدهد که چطور ادبیات، پایهای برای پرورش خیال شده و به شکوفایی بسیاری از هنرهای دیگر کمک کرده است.
ما باید دو نکته مهم را در این زمینه مدنظر قرار دهیم. اول اینکه تصویرگری پیش از نظامی هم وجود داشته است، بهویژه همانطور که اشاره کردید در شاهنامه یا حتی آثاری که تحت تأثیر هنرهای شرق دور قرار داشتهاند. شاعران خراسان، یا شاعرانی از بخارا و سمرقند، با نگارگری چینی آشنا بودهاند. اما چرا نظامی بهصورت خاص به جایگاهی رسیده که او را در این عرصه تأثیرگذار میدانیم؟
دلیل آن به کارکرد روایی تصویر در قصههای نظامی بازمیگردد. تصویر در آثار او نقش کاربردی دارد. بهعنوان مثال، علت عاشق شدن خسرو و شیرین با دیدن تصویر آن دیگری آغاز میشود؛ یعنی تصویر، عامل عشق است. یا شخصیت شاپور که بهعنوان نقاش حضور دارد؛ این موضوع نشاندهنده تأثیری است که او به عنوان یک چهره هنری در قصه ایجاد میکند. این یعنی هویت دادن به نقاش و نقش، همچنین توصیف معماری مکانهایی مانند کاخ که در آن نقاشی اتفاق افتاده، جایی که نظامی کاخ خورنق را تصویر میکند و در هفت گنبد در هر گنبد از آن، تصاویری از زنان را توصیف میکند. این هنرهای تجسمی در آثار نظامی نهتنها در پیش چشم ما ظاهر میشوند، بلکه کارکرد و کنش روایی پیدا میکنند. در مقایسه با شاهنامه، چنین رویکردی در آن مشاهده نمیشود.
شما در شاهنامه صرفاً به مشاهده صحنهها میپردازید و انگار از زاویه دید سوم شخص داستان را دنبال میکنید؛ حالتی شبیه تماشای فیلم یا تلویزیون. ولی نظامی فراتر میرود و این تصاویر را تبدیل به ابزاری برای تأثیرگذاری میکند؛ به تلویزیون و تابلوی نقاشی کارکرد میدهد. او به روایت بصری عمق و معنا و کنش روایی میبخشد.
نظامی فضایی خلق میکند که با زیباییشناسی درهمآمیخته است؛ جایی که خواننده با رنگها، خطوط، و حجمها درگیر میشود. توصیف طبیعت، شب و روز، شخصیتها، یا المانهایی مثل اسبها و کاخها باعث میشود مخاطب کاملاً وارد این فضا میشود. به همین دلیل وقتی به او میگویند که لیلی و مجنون را بسراید، ناراحت میشود و میگوید من چه چیزی را باید توصیف کنم؟ اینجا بیابان است و فرصت توصیف کردن برایم محدود است. یعنی او دلش میخواهد فضایی در اختیار داشته باشد که بتواند بهراحتی نقاشی ذهنی خود را ترسیم کند. این فرآیند تأثیر شگرفی میگذارد، چرا که دریافتهای ذهنی ما را پس از تحلیل و درک کامل، به گونهای تصویرسازی میکند که گویی یک تابلو نقاشی زیبا جلوی چشممان قرار میگیرد. این معنا تبدیل به یک دریافت بصری قوی میشود.
حتی درباره نظامی گفتهاند که مثنویهای او یا داستانهایش، بیشتر شبیه نمایشنامههایی برای خواندن هستند، نه برای اجرا. در واقع، با خواندن آنها، خودتان صحنهها را با خواندن تان اجرا میکنید. به راحتی میتوانید این متون را مانند یک فیلمنامه یا نمایشنامه تصور کنید و همه جزئیات آن را دنبال نمائید. همانطور که گفتم، نظامی در عرصه تخیل اثری بینظیر دارد. انگار نگارههای نظامی بخشهایی از وجود ما شدهاند؛ همان چیزهایی که همگی در طول زندگی تجربه کردهایم و دیدهایم. خاطرات مشترکمان در آثار او نهفته است و از مرور و بحث درباره آنها میتوانیم بارها لذت ببریم.
به گزارش خبرگزاری مهر، دوره آموزش زبان فارسی توسط رایزنی فرهنگی کشورمان در جاکارتا و با همکاری اتاق ایران و دانشگاه اسلامی دولتی سونان کالیجاگا شهر جوگجاکارتا در دانشگاه این شهر افتتاح شد.
در این مراسم محمدرضا ابراهیمی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در جاکارتا گفت: ایران و اندونزی دارای اشتراکات فرهنگی و زبانی هستند و تاکنون از نتایج تحقیقات به عمل آمده، بالغ بر ۷۰۰ کلمه مشترک میان دو کشور وجود دارد.
وی افزود: آموزش زبان فارسی در کشور اندونزی کارنامه خوبی دارد و باید در این زمینه تلاش زیادی انجام شود.
رایزن فرهنگی کشورمان ادامه داد: در اتاقهای ایران علاوه بر آموزش زبان فارسی، برنامههای فرهنگی و هنری با همکاری دانشگاهها نیز اجرا خواهد شد.
مقامات دانشگاه نیز در نشست وبیناری با تقدیر و تشکر از اقدامات رایزنی فرهنگی ایران در بسط و گسترش زبان فارسی در دانشگاهها مطرح کردند که با توجه به اهمیت ایران در منطقه خاورمیانه و اشتراکات فرهنگی و دینی میان دو کشور علاقهمند هستیم با زبان و فرهنگ این کشور بیشتر آشنا شویم.
مدیران تحصیلات تکمیلی و دانشگاه خواستار همکاریهای علمی دانشگاهی با دانشگاههای ایران شدند. همچنین خلیله نرگس دانشجوی تحصیلات تکمیلی این دانشگاه و فارغ التحصیل ایران و تجربه دو ترم تدریس در این دانشگاه، آموزش زبان فارسی را در این دورهها بر عهده دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «مردم پناه» به همت مرکز روایت حوزه هنری انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی، در 212 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. این کتاب 102 خاطره مردم از امام جماعت شهید تبریز را روایت میکند؛ مردی که از مردم بود و پناه آنها. شهید آیتالله آل هاشم مردی بود که در میان مردم میزیست و با منش اخلاقی خود، حتی افرادی را که دل در گرو انقلاب نداشتند، مجذوب میکرد.
در مقدمه کتاب آمده است: «خبر شهادت سرنشینان پرواز اردیبهشت که پیچید، لابهلای روایت اشکها و حسرتها، یک کلمه را زیاد میشنیدیم: «ائل دار و مردمی». این کلمه شده بود فصل مشترک همۀ روایتها، به خصوص روایتهای مردم از آیتالله آل هاشم؛ امام جمعهای که تراز جدیدی از امام جمعه بودن و مدیریت و تربیت ایجاد کرده بود. این تراز در عالم واقع جدید بود، اما در حقیقت نه. اصلاً بنا بود روحانی همینطور مردمی باشد؛ دوشادوش مردم رنج دیده. بنا بود امام جمعه همینطور باشد؛ در کنار مردم و همدرد با آنها. انگار زمان ما را بلعیده بود و منشور روحانیت امام خمینی(ره) شده بود گمشده جامعه و حالا که نمونهاش را در گوشهای از شمال غرب کشور پیدا کرده بودیم، باید به همه نشان میدادیم منشور روحانیت نه تنها اصطلاحی انتزاعی نیست؛ بلکه حتی میتواند ما به ازای بیرونی داشته باشد.»
برای تدوین این کتاب، خاطرات مردم شهر با برگزاری پویش «روایت سید شریف شهید» گردآوری و منتخب آنها با هدف یکسانسازی قلم، بازنویسی شده است. گزیدهای از این روایتها را میتوانید در ادامه بخوانید:
اتاق مخصوص
ارتباطش با خانواده شهدا طوری بود که انگار برادر خودش شهید شده است و اینها خانواده او هستند. هوایشان را خیلی داشت. با حاج حسن مشهدی عبادی، مسئول روابط عمومی تبلیغات ارتش تبریز، هماهنگ میکرد تا در عیدهای پیشرو حتماً به دیدار خانواده شهدا بروند. بعضی مراسمها مثل سالگردها و ختمها یا مراسمهای مذهبی هم بود که خودش از طرف ارتش و مساجد برگزار میکرد.
تأکید میکرد که حتماً خانواده شهدا و جانبازان را دعوت کنند. با اطمینان میتوانم بگویم مجلس ختم یک شهید را هم از دست نداد. برای جانبازان خیلی احترام قائل بود و به آنها اهمیت میداد. روزهایی که تبریز بود یا در بیمارستان به عیادتشان میرفت یا در خانه به دیدارشان.
یکی از اتاقهای بیمارستان ارتش را به پشتیبانی از جانبازها اختصاص داده بود آنجا را پر از وسایل ضروری کرده بود. هر جانبازی که میخواست ترخیص شود، از آنجا سهمیه داشت: رخت و لباس تمیز و مرتب خوراکی و پول سهمیهاش را که میگرفت، راهی خانهاش میشد.
نهی عملی
-حاج آقا، فلانی اصلاً روزه نمیگیره.
-از کجا میدونین؟
-خیلی راحت روزه خواری میکنه.
-خب شاید کسالت داره.
حاج آقا آلهاشم سعی داشت از اشتباهها چشمپوشی کند، ولی اینبار ظاهراً قضیه جدی شده بود، چند نفری این خبر را به ایشان گزارش کرده بودند. چند روز دیگر گذشت اما همچنان این ماجرا تکرار میشد. یک روز حاج آقا گفت: «به این آقا بگین بیاد دفتر!» چند نفر دیگر از کارکنان هم در دفتر بودند تا این آقا وارد اتاق شد، حاج آقا گفت: بابا من ایشون رو میشناسم، این مرد اصلاً اهل روزهخواری نیست. من هم فکر کردم کیه که میگن روزه نمیگیره. بعد هم به آن همکار گفت: شما بفرمایین سر کارتون اشتباه شده.
از آن روز به بعد این شخص دیگر روزهخواری نکرد و همیشه هم در نماز جماعتها حاضر بود.
عیادت از نقاش شهدا
همسرم، آقای کریمنژاد، اطلاع داد که حاج آقا آلهاشم میخواهد به عیادت استاد مرتضی شریفی برود. استاد شریفی از اوایل انقلاب در زمینه هنر انقلابی فعالیت میکرد. زمانی که رایانه نبود، پوسترهای دستی طراحی میکرد. اوایل حضور حاج آقا آلهاشم در تبریز، استاد در بستر بیماری افتاد. حاج آقا وقتی اطلاع پیدا کرده بود به همسرم گفته بود که برای عیادت هماهنگ کند.
من 20 سال شاگردی استاد را کرده بودم و رفت و آمد داشتیم. زودتر رفتم به منزلش تا مقدمات پذیرایی را آماده کنم. وقتی گفتم قرار است امام جمعه بیاید عیادت، هم ذوق کرد و هم تعجب: «مگه امام جمعه هم میاد دیدن کسی مثل من؟ این دیدار برای من هم تازگی داشت و هیجان داشتم بدانم چطور جلو میرود. وقتی همسرم زنگ زد و گفت نزدیک خانهاند، جلوی در رفتم. یک تاکسی زرد رنگ ایستاد جلوی خانه و حاج آقا از آن پیاده شد. نه محافظی در کار بود نه تشریفاتی. آمد داخل و با استاد دیدهبوسی کرد. بعد از احوالپرسی سراغ آثار استاد رفت، یکی یکی کارها را با دقت میدید و گاهی درباره برخی از آنها با استاد حرف میزد. مشخص بود رفتارش از روی علاقه است نه از سر بازکنی. جلوی یک تابلو ایستاد و شروع کرد به تحسین از هنر استاد. تابلوی نقاشی شهید آذرآبادی حق بود.
چند قدم بعد که به تابلوی شهید دیگری رسید، دوباره شروع کرد به تعریف و تمجید از اثر. خیلی خاکی و متواضع پای درد دل استاد شریفی نشست. قرار بود بسازبفروشی خانه استاد را بازسازی کند و او مجبور بود مدتی در خانه اجارهای زندگی کند. خانه جدید جای مناسبی نداشت که استاد آثارش را نگهداری کند. حاج آقا تا مدتها پیگیر محل مناسب برای آثار ایشان بود. با اینکه نتیجهای نداشت، نفس این پیگیری برای همه ما ارزش داشت و دلگرممان میکرد که در استان کسی به هنرمند و هنرش بها میدهد.
عینک حاج آقا
-حاج آقا تشریف میبرین مراسم افطاری؟
-من خونه خواهرم مهمونم. احتمال داره نرسم.
ماه رمضان بود و تازه به تبریز آمده بودند. یکی از هیئتها برای مراسم افطاری کارت دعوتی فرستاده بود. از من که پرسیدند چطور حاج آقا آل هاشم را دعوت کنیم؟ گفتم: «خودتون برین پیش حاج آقاد و دعوتنامه رو بدین بهشون.» بعد از آن روز هی از من پیگیر بودند که حاج آقا میآد؟ نمیآد؟
اوایل حضور حاج آقا در تبریز بود و برای رفتن به جاهایی که نمیشناخت، احتیاط میکرد. چون بزرگان زیادی هم دوروبرش بودند به خودم جرئت نمیدادم حتی چیزی را پیشنهاد کنم. چون هیئت از من پیگیر بود، مجبور شدم زنگ بزنم و جویا شوم که گفتند مهماناند. اصرار نکردم و گفتم: «حاج آقا هر طور راحت باشین ما در خدمتیم و قطع کردم.»
10 دقیقهای گذشته بود که دوباره تماس گرفتند که کجایی؟ گفتم: «دارم میرم همون هیئت افطاری.» گفت: «همون جا جلوی در باش.» من هم رسیدم. پرسیدم: «حاج آقا آخه شما مهمون بودین؟»
گفت: «نه احساس کردم شاید بعداً بگن چون مسیر فکری هیئت خاصه، آل هاشم نمیآد.»
این هیئت با فضاهای انقلابی و دفتر امام جمعه زیاد مأنوس نبود. تا وارد مجلس شد، همه بهتزده نگاه میکردند. انگار هیچکس انتظار نداشت حاج آقا برود؛ حتی متولیان خود هیئت. افطار کرد و حدود 20 دقیقهای نشست، بعد عذرخواهی کرد: «من خونه خواهرم مهمونم و باید برم.» خداحافظی کرد و رفت.
با یکبار آمدن کاری کردند کارستان. اهل آن هیئت و حتی خانوادههایشان را جذب انقلاب و نماز جمعه کردند. همان جا به ایشان گفتم: «حاج آقا، عینک شما هم انقلابیا رو میبینه و هم اونایی رو که با انقلاب مأنوس نیستن. شما امام جمعه هر دو هستین.»
تربیت پینگپنگی
وسط بازی بود که فرمانده لشکر را صدا کردند، پای تلفن بازی نصفه ماند. حاج آقا عصرها با فرمانده لشکر پینگپنگ بازی میکرد. بازیاش هم خیلی خوب بود و اغلب هم همهمان را میبرد. فرمانده رفت جواب تلفن را بدهد. حاج آقا رو کرد به یکی از کارکنان که آنجا توی سالن ایستاده بود.
-تو بیا ببینم چیزی بلدی؟
او هم رفت پای میز. سرویس دست حاج آقا بود. تا طرف دستش را برد بالا که جواب سرویس را بدهد یک دسته کارت پاسور از توی جیبش ریخت روی زمین و میز. فرصت نشد تعجب کنیم یا نگران شویم. یک دفعه حاج آقا رو کرد به یکی از همراهانش.
-آقای فلانی بیا اینجا بیا!
تا طرف خواست به خودش بجنبد، حاج آقا بدون وقفه هی حرف توی حرف آورد.
-بدو ! بدو برو به فرمانده لشکر بگو فلان چیز چطور شد و فلان … جملات اصلاً مفهوم نبودند. مشتی کلمه درهم میگفت.
همینطور که تندتند از طرف میخواست کاری کند که اصلاً معلوم نبود چه کاری است، راه افتاد.
بابا به تو میگم… اصلاً ولش کن بذار برم خودم بهش بگم! و راهش را کشید و به سمت اتاقش رفت. همه این بازیها را درآورده بود تا آن نیرو فکر کند اصلاً حاج آقا پاسورها را ندیده است. همیشه همینطور بود، هر وقت خطایی از کسی سر میزد، کمکاری یا لغو دستور طوری خودش را به ندیدن میزد که از خجالت آب میشدیم.
به گزارش خبرگزاری مهر، تورج رهنما استاد دانشگاه تهران، مترجم، شاعر و پژوهشگر زبان آلمانی درگذشت.
رهنما در سال ۱۳۱۶ در اهواز متولد شده بود و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در ایران گذراند و سپس برای ادامه تحصیلاتش به آلمان سفر کرد. او چهار سال در رشته پزشکی تحصیل کرد، ولی با موافقت دانشگاه و سفارت آلمان رشته تحصیلیاش را تغییر داد؛ بعد در رشته ادبیات آلمانی، روانشناسی و تعلیم و تربیت ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در همان رشته شد و بعد به ایران بازگشت.
بر اساس این گزارش رهنما «چهره غمگین من: نمونههائی از داستانهای کوتاه آلمانی (۱۹۴۵–۱۹۸۵) اث، هاینریش بل»، «دفاع از گرگها: نمونههایی از شعر امروز آلمان»، «خاطرات بندباز پیر»، «کلاف سردرگم: گزیدهای از داستانهای امروز»، «سه نمایشنامهنویس بزرگ جهان (برشت، فریش، دورنمات)» از جمله آثاری است که از این مترجم به زبان فارسی منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، محمود اکرامیفر شاعر و منتقد ادبی، به مناسب ۲۱ اسفند روز بزرگداشت نظامی، شعر طنزی با عنوان «دورهمی من و حافظ و نظامی» سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: محمدجواد شرافت، متولد ۱۳۶۰ و ساکن قم، از شاعران آئینی است که ارتباط خوبی با شاعران جوان دارد و در محافل ادبی زیادی به عنوان مهمان، کارشناس و شاعر حضور داشته است. از افتخارات ادبی او میتوان به برگزیده شدن در کنگرههای کشوری و داوری کنگرههای شعر، برگزاری دورههای آموزش و نقد شعر، طراحی و اجرای برنامه شبهای شعر حجره، مسئولیت واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم و دبیری انجمن شعر طلاب اشاره کرد. «خاک بارانخورده» تنها اثر مستقل از او است و کتابهای «همواره حسین (ع)» مجموعهرباعی عاشورایی، «حسن یوسف» گزیده شعرهای یوسف رحیمی، «از دیار روشنی» معرفی و گزیده شعر ولایی و «شبهای شعر حجره» گزیده شعرهای محافل ادبی در مدارس علمیه قم، به همت و انتخاب او منتشر شدهاند.
شرافت تا امروز چندبار در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری حضور داشته و خود دو بار در این دیدارها شعرخوانی داشته است. به بهانه ماه مبارک رمضان و در ادامه پرونده «دیدار شاعران با رهبری»، سراغ محمدجواد شرافت رفتیم تا درباره این دیدار، مطالبات رهبری از شاعران، تأثیر این دیدار بر شعر آئینی و چند و چون حضور در این دیدار با او صحبت کنیم.
مشروح این گفتگو در ادامه میآید؛
* دیدار شاعران با مقام معظم رهبری نزدیک است و بسیاری از شاعران در انتظار برگزاری این دیدار سالیانه هستند. برای شروع گفتگو بگویید به نظر شما توجه رهبر انقلاب به شعر و انجام دیدارهای سالیانه با شاعران، چه تأثیری بر پیشبرد جریان شعر انقلاب داشته است؟
راجع به این موضوع خیلی صحبت شده است. اینکه شخص اول جهان اسلام و جهان تشیع اینقدر به شعر اهمیت میدهند، اتفاق خجستهای است که کمتر در جهان سراغ داریم. این اتفاق هم طبق سیره علمی و عملی معصومین (س) است که همیشه شعر را مورد تأیید و تأکید قرار میدادند. شعر به خاطر جنبه قوی رسانهای و تواناییاش در خدمت به اهداف والای انسانی و الهی، همیشه مورد حمایت اهل بیت (س) بوده است و حمایت مقام معظم رهبری از شعر و شاعران انقلاب هم در همین راستا است.
در کنار اهمیت شعر، اینکه مقام معظم رهبری شاعر و صاحب ذوق و نکتهسنج و ناقد چیرهدستی هستند، همچنین انجمن رفته و انجمن دیده هستند، بر میزان و کیفیت توجه ایشان به شعر میافزاید. همه میدانند که شعر علاقه شخصی مقام معظم رهبری است. این علاقه هم برای شاعران سبب برکت است و هم دیدار با شاعران برای خود ایشان هم یک تنفس و هوای تازهای بین دیدارهای سیاسی و حکومتی است. پیداست که این دیدار برای خود رهبری هم خیلی مورد علاقه است. اینکه این دیدار منظم و سالیانه با شاعران چقدر بر عملکرد مسئولان و تصمیمگیری نهادهای فرهنگی تأثیرگذار است، بحث دیگری است که باید به آن بپردازیم.
* مقام معظم رهبری در سالهای مختلف مطالباتی را از شاعران و مسئولان مرتبط با حوزه شعر و فرهنگ داشتهاند. آیا مطالبات رهبری در حوزه شعر به خوبی پاسخ داده شده است؟ مثلاً تأکید ایشان بر سرودن شعرهای مناجاتی و بر اساس ادعیه یا شعر واکنش سریع و… چقدر مورد توجه شاعران بوده است؟
مطالبات مقام معظم رهبری در چند زمینه بوده است. یکی راجع به شعر است و اینکه شعر چگونه باشد. مثلاً ایشان گفتند «خوب است شعر برگرفته از مضامین ادعیه باشد» و به مرحوم بهجتی شفق اشاره کردند که از شاعران روحانی ما هستند. شاعری همچون آقای یوسف رحیمی وقتی تأکید مقام معظم رهبری بر شعر نیایشی را میبیند، مصمم میشود که سراغ ادعیه برود و چندسال نمونههای خوبی از همین شعر ارائه میکند. در دیدار شاعران آئینی بود که ایشان چند رباعی خواند که دریافت شاعرانهای از دعای ابوحمزه ثمالی بود. مقام معظم رهبری هم دوباره تأکید کردند دریافت مضامین از ادعیه خیلی مهم است. در ادامه همین آقای رحیمی کتابی به نام «دوستت دارم» منتشر کرد که از پنج دعای مهم، دریافتهای خودش را در قالبهای مختلف ادبی بیان کرده است. اتفاقاً این کتاب به دست مادحان اهل بیت (ع) رسید و هم اکنون میبینیم خیلی از مناجاتخوانهای ما از این کتاب استفاده میکنند و این اتفاق خوبی است.
* یکی از تلاشها در پاسخ به منویات مقام معظم رهبری در این موضوع، برگزاری کنگره شعر مواهب بوده است. این کنگره توانسته اتفاق نویی در این حوزه رقم بزند؟
تا امروز هفت دوره از جشنواره مواهب برگزار شده است. در این جشنواره از ادعیه مختلف استفاده میکنند و هر سال بر یکی از دعاها تمرکز دارند. شاعران بر اساس آن دعا شعر مینویسند و من فکر میکنم تا امروز خروجیاش خوب بوده است. این شعرها هم به دست مخاطبان شعر نیایش رسیده و هم در دیدار رهبری خوانده شدهاند. ولی برای اینکه حق ادعیه را در شعر ادا کنیم، هنوز خیلی راه داریم.
نکتهای که مقام معظم رهبری سال گذشته مطرح کردند، این بود که حافظه جمعی ما دارد از شعر خالی میشود و باید برای این فکری کرد * داشتید درباره مطالبات رهبری از شاعرانصحبت میکردید.
بله. بعضی مطالبات راجع به خودش شعر است ولی بعضی مطالبات ایشان راجع به شاعر است. اینکه شاعر موضعمند و بی طرف نباشد، یکی از نکاتی است که بارها بیان کردهاند. ما در همین نسل اخیر شاعرانمان، شاعران زیر چهل سال، میبینیم که چقدر شاعر خوب و درجه یک و دغدغهمند داریم که در حوزههای مختلف شعر نوشتهاند. شاهد آن هم یک سال و نیم اخیر است که شاعران ما خیلی خوش درخشیدند و در حمایت از مردم فلسطین و جبهه مقاومت موفق بودند. این نشان میدهد شاعران به خواسته رهبری به خوبی پاسخ دادهاند و بیطرفی را انتخاب نکردهاند.
مطالبه بعدی ایشان فراتر از شعر است. ما شعر خوب و شاعر خوب تربیت کردیم و شعر خوب هم خلق کردیم. آیا این شعرها به دست مخاطب میرسد؟ نکتهای که سال گذشته در کنار نکات فراوان دیگر مطرح کردند، همین بود. ایشان فرمودند حافظه جمعی ما دارد از شعر خالی میشود و باید برای این فکری کرد. این خیلی مهم است. الان رسانهها، فضای مجازی، نهادها، ادارات، ما شاعران و تک تک ما برای جملهای که ایشان فرمودند چه کار کردهایم؟ من خودم در این یک سال دعوت هر برنامه تلویزیونی که احساس کردم حضورم میتواند به این حافظه جمعی ادبی کمک کند قبول و در آن شرکت کردم.
باید ببینیم تصمیمگیرندگان ما برای این دغدغه چه کار کردهاند؟ البته کارهایی مثل برنامه سرزمین شعر انجام شده، یا در بعضی از برنامهها از حضور شاعران استفاده شده است، اما خیلی بهتر از این میتوان کار کرد.
با تعریفی که استاد مجاهدی از شعر آئینی دارند، شعر آئینی گستره خیلی وسیعی دارد. با این تعریف هر شعری که به ارزشهای الهی و انسانی میپردازد، شعر آئینی است. دین ما یک دین تکبعدی نیست که فقط برای عبادت و برای محبت به اهل بیت (ع) آمده باشد؛ بلکه یک دین جامع است که مربوط به زندگی است * از نکات جالب توجه درباره این دیدارها، توجه خاص رهبری به شعر آئینی است که دو دیدار مجزا برای شاعران آئینی هم در نظر گرفتند. شما از کسانی هستید که در دیدار ایشان با شاعران آئینی هم حضور داشتید و شعر خواندید. توجه مقام معظم رهبری به شعر آئینی چقدر به رشد شعر آئینی کمک کرده است؟ ایشان در این دیدارها بر روی چه نکاتی در شعر آئینی توجه و توصیه داشتند؟
صحبتهای مقام معظم رهبری درباره شعر آئینی را دیدارهای مختلف شنیدهایم. یکی از آنها همین دیدار نیمه ماه مبارک رمضان است که بخشی از شعرهایی که در آن خوانده میشود شعرهای آئینی است. البته با تعریفی که استاد مجاهدی از شعر آئینی دارند، شعر آئینی گستره خیلی وسیعی دارد. با این تعریف هر شعری که به ارزشهای الهی و انسانی میپردازد، شعر آئینی است. دین ما یک دین تکبعدی نیست که فقط برای عبادت و برای محبت به اهل بیت (ع) آمده باشد؛ بلکه یک دین جامع است که مربوط به زندگی است، لذا هر چیزی که به زندگی مومنانه ما کمک کند، شعر آئینی است. با این تعریف یک شاخه از شعر آئینی شعر ولایی و شعر اهل بیتی است، یک شاخهاش میشود شعر توحیدی، یک شاخهاش میشود شعر پایداری و مقاومت، یک شاخهاش شعر پندیات و اخلاقی، حتی عاشقانههای نجیبی که برای خانواده و همسر و مادر و… سروده میشوند.
رهبر معظم انقلاب هم در دیدار ماه مبارک رمضان، هم دیدار با شاعران آئینی که دو بار برگزار شد و هم در دیدار با مادحان اهل بیت و ذاکران آل الله (ع) در روز تولد حضرت زهرا (س)، راجع به شعر آئینی نکات فراوانی گفتهاند. انصافاً این بیانات هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی، خیلی هم تأثیرگذار بوده است. مثلاً ایشان راجع به موضوع حضرت خدیجه (س) تأکید کردند و حالا میبینیم دوستان شاعر چراغ این نوع شعر را در محفلهایمختلف روشن کردهاند و با تأکید رهبری کتابی هم با موضوع حضرت خدیجه (س) منتشر شده است. یکی دیگر از موضوعات مورد تأکید ایشان شعر وحدت است که موضوع خیلی مهمی است و ما از آن غافل بودیم. شما چند شعر خوب درباره وحدت میتوانید از شاعران خوب در قرون مختلف مثال بزنید؟ به لطف انقلاب اسلامی و دغدغهای که حضرت امام و رهبری عزیز دارند، موضوع شعر وحدت جدی گرفته شده و آثار زیادی در این باره نوشته شده است. فقط سه شعر با موضوع وحدت در دیدار با رهبری خوانده شده که یک بار خود من خواندم، یک بار آقای صادق آتشی و یکبار هم آقای رضا نیکوکار. جالب اینکه هر سه بار رهبری تأکید کردند شعر وحدت شعر مهمی است و شاعران باید به این موضوع بپردازد. اینها از برکاتی است که این جلسات داشته است. باید گفت هر سال موضوع، موضع و وضعیت شعر آئینی ما با نکات دقیق ایشان هم تقویت میشود، هم پربارتر میشود.
* خاطرهای از شعرخوانیتان در حضور رهبری دارید؟ ممنون میشوم خاطره اولین شعرخوانی یا اولین حضورتان در این دیدار را تعریف کنید.
من چندبار توفیق حضور و شعرخوانی در دیدار شاعران با رهبری را داشتهام، اما اولین حضور برای هر شاعر جوانی خاص است. او میداند که کوپناشیک بار است و ممکن است فقط یکبار بتواند در محضر ایشان شعر بخواند، به همین خاطر دوست دارد شعری را که خودش دوست دارد بخواند. سال ۸۷ به من گفتند شما هم قرار است شعر بخوانی و یک شعر عاشقانه از من انتخاب کرده بودند؛ «در حس و حال عشق زلال تو حل شدن / یعنی که قطرهوار به دریا بدل شدن». وقتی گفتم حوزه شعر من شعر اهل بیتی است و شعر آئینی است، گفتند باید یک شعر عاشقانه خوب هم اینجا خوانده شود و همین شعر هم باید خوانده شود.
* یعنی شعرِ انتخابی خود شما این شعر نبود؟
بله. آن سالها خیلی سخت میگرفتند و دوستان برگزارکننده و مدیریت جلسه میگفتند هرکس شعری غیر از شعر انتخابی بخواند، میکروفون را قطع میکنیم. من هم آدم مطیعی هستم و معمولاً مخالفت نمیکنم. خلاصه اینکه آن سال به لطف شعرخوانی طولانی بعضی دوستان و رعایت نکردن وقت و رعایت نکردن شعر انتخابی، وقت به من نرسید. سال بعد که سال ۸۸ بود، به من نگفتند چه شعری بخوان، فقط گفتند بخوان. من هم طبقعلاقه خودم شعری را که به حضرت امیرالمومنین (ع) تقدیم شده بود خواندم. شعر را خواندم و مورد تفقد ایشان هم واقع شد. چند سال بعد هم دوباره توفیق شد در دیدار شاعران آئینی با ایشان شعر بخوانم و این دفعه شعر وحدت را خواندم که نگاهی به سیره عملی حضرت مولا (ع) در موضوع وحدت اسلامی است. وقتی این شعر را خواندم، ایشان دوباره بر موضوع وحدت تأکید کردند و گفتند جزو موضوعات ضروری است که شاعران باید به آن توجه کنند.
حتی شاعرانی که موضع انقلابی ندارند هم دوست دارند در این دیدار حضور داشته باشند. همچنین کسانی که شاعر نیستند به من مراجعه میکنند و التماس میکنند که ما دوست داریم در این دیدار باشیم. بعد که میپرسم مگر شما شاعر هستید، میگویند نه! ولی بیشتر کسانی که دوست دارند در این دیدار حضور داشته باشند، درک محضر رهبری برایشان خیلی مهم است * هرسال تعداد خیلی کمی از شاعران در این دیدار حضور دارند و شعر میخوانند و خیلی از شاعران جوان که این توفیق را پیدا نمیکنند، ناراحت و حتی ناامید میشوند. شما به عنوان کسی که سالها از دور و نزدیک این دیدار را دنبال میکنید، بگویید حضور و شعرخوانی در این دیدار چقدر روی شعر شاعران جوان تأثیر دارد؟
اولاً علاقهمند برای دیدار زیاد است. علاقهمند که میگویم لزوماً شاعران انقلاب نیستند. حتی شاعرانی که موضع انقلابی ندارند هم دوست دارند در این دیدار حضور داشته باشند. همچنین کسانی که شاعر نیستند به من مراجعه میکنند و التماس میکنند که ما دوست داریم در این دیدار باشیم. بعد که میپرسم مگر شما شاعر هستید، میگویند نه! ولی بیشتر کسانی که دوست دارند در این دیدار حضور داشته باشند، درک محضر رهبری برایشان خیلی مهم است. قرار گرفتن در آن فضای صمیمی آرزوی خیلیها است و این افراد هم واقعاً به رهبر انقلاب علاقه قلبی دارند و به همین خاطر خیلی اصرار میکنند. اما بُعد دیگر این قصه، دعوت کنندگان هستند و وظایفی که دعوت کنندگان دارند. هر سال حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر دعوت میشوند و حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر شعر میخوانند. اینکه امسال چه کسانی دعوت شوند و چه کسانی شعر بخوانند، نکته خیلی مهمی است. انتخاب شاعران در طول این سالها فراز و نشیبهای زیادی هم داشته است. بعضی از سالها واقعاً به هیچ عنوان قابل دفاع نبوده است و بعضی از سالها اتفاقات بهتری رقم خورده است.
من چندبار توفیق حضور در این دیدار را داشتهام، ولی بعضی سالها هم دعوت نشدهام. مثلاً چند سال در حوزه هنری قم و دفتر آفرینشهای ادبی حضور داشتم ولی دعوت نمیشدم. منتها واقعاً راضی بودم، چون میگفتم قبلاً شرکت کردهام و شعر هم خواندهام، بهتر است که حالا نوبت به شاعر دیگری برسد. واقعاً از اینکه نوبت به دیگر دوستان شاعر برسد خوشحال بودم، اما وقتی دیدار برگزار میشد میفهمیدیم سی چهل نفر از کسانی که شاعر نیستند هم در دیدار حضور دارند. این واقعاً آزاردهنده بود که به جای شاعران کسانی حضور داشتهاند که شاعر نیستند. این نکتهای است که قابل کتمان نیست، ولی چند سالی است که دوستان حوزه هنری روند دیگری برای انتخاب شاعران در نظر گرفتهاند که به عدالت نزدیکتر است. آقای عرفانپور در دو سه سال گذشته یک بانک اطلاعاتی از ده پانزده سال اخیر تشکیل داده و اسم تمام شاعرانی که در این سالها در دیدار حضور داشته و شعرخوانی داشتهاند، در این بانک ثبت شده است. با این روند، اسم هر شاعر به راحتی قابل جستجو است و مشخص میشود چه کسی چندبار شرکت کرده و شعر خوانده و چه کسی اصلاً حضور نداشته و شعر نخوانده است. این دغدغهای است که شاعران از سالهای دور داشتند و فکر میکنم حالا به آن توجه شده است.
* یکی از خواستههای شاعران در سالهای گذشته همین بود که حضور و شعرخوانی در این دیدار، قانون و قاعده مشخصی پیدا کند و توفیق حضور برای همه شاعران فراهم شود.
دقیقاً. این روند کمک میکند کسانی که استحقاق حضور در این جلسه را دارند انتخاب شوند و نادیده گرفته نشوند. در کنار اساتیدی که اعتبار شعر انقلاب هستند و هر سال باید حضور داشته باشند، شاعران جوان و خوب و فعالی که هرچندسالیکبار باید حضورشان را ببینیم، شاعران دیگری هم هستند که این حق را دارند بعد از سالها اشتغال به شعر و شاعری در این جلسه حضور داشته باشند. احساس میکنم این روند در حال اصلاح شدن و روند آن در حال بهبودی است.
شاعران جوان و خوب زیادی میشناسم که به ما مراجعه میکنند و میگویند چه کار کنیم که به دیدار شاعران با رهبری دعوت شویم؟ من به آنها میگویم سعی کنید قوی شوید. روی شعر کار کنید، نه روی روابط عمومی. شعرتان آنقدر قوی باشد که خود به خود دیده شود. به قول آن دوستمان «خوب است که شاعر شهرت مکتوب داشته باشد»؛ یعنی خوب است که شاعر به واسطه شعرش دیده شود * با اینهمه خیلی از شاعران جوان دوست دارند در این دیدار حضور داشته باشند. پیشنهاد شما چیست؟ معمولاً در جواب کسانی که مراجعه میکنند چه میگوئید؟
شاعران جوان و خوب زیادی میشناسم که به ما مراجعه میکنند و میگویند چه کار کنیم که به دیدار شاعران با رهبری دعوت شویم؟ من به آنها میگویم سعی کنید قوی شوید. روی شعر کار کنید، نه روی روابط عمومی. شعرتان آنقدر قوی باشد که خود به خود دیده شود. به قول آن دوستمان «خوب است که شاعر شهرت مکتوب داشته باشد»؛ یعنی خوب است که شاعر به واسطه شعرش دیده شود. مثلاً من آقای زرنقی را اصلاً ندیدهام، ولی در این سالها بعد از قصه زن زندگی آزادی و بعد از قصه طوفان الاقصی، هر از گاهی شعر ایشان را خواندهام و بعضی از شعرهایشان را هم خیلی دوست دارم. ممکن است خیلیها خانم عارفنژاد را به چهره ندیده باشند ولی ایشان آنقدر شاعر خوبی است و آنقدر شعر خوب نوشته است که بسیاری از افراد ایشان را میشناسند. این شاعران نه لابی کردهاند، نه دم کسی را دیدهاند؛ بلکه به واسطه شعرشان دیده شدهاند. به دوستان جوان عرض میکنم روی شعرتان تمرکز کنید؛ اگر مستحق دیدار باشید، حتماً دعوت میشوید. اگر شعر شما خوب باشد، نمیتوانند شما را نبینند.
کسانی که افراد را انتخاب میکنند، مدلشان این نیست که بگویند این فرد را کنار بگذاریم. ممکن است گاهی وقتها حواسشان نباشد و حتی بعضی از سالها به صورت ناخواسته کوتاهیهایی هم کرده باشند، اما اینطور نیست که با کسی مشکل شخصی داشته باشند و او را کنار بگذارند. اگر شعر شاعر خوب باشد، دعوت میکنند. فکر میکنم از بزرگترین برکات این دیدار همین است که شاعران جوان برای حضور در دیدار، شعرشان را تقویت کنند. شاعر از پله چهارده بیاید و روی پله نوزده بایستد. من از این دست شاعران فراوان دیدهام. شاعران جوانی هستند که با همین نیت شعرشان را تقویت کردهاند و بعداً در همین دیدار شعرخوانی کردهاند.
* پیشنهاد دیگری هم به شاعران جوان دارید؟
شاعر درجه اول باید قوی شود. در درجه دوم باید ظهور و بروز به اندازه داشته باشد. مثلاً فرض کنید من دارم شاعران را برای دیدار انتخاب میکنم؛ کجا باید این شاعر را ببینم و شعرش را بشناسم؟ حضور به اندازه در کنگرهها و محافل معتبر کشوری کمک میکند که شعر شما دیده و شنیده شود. البته شعر اگر قوی باشد، واقعاً در دخمه تنهایی شاعر نمیماند و دست به دست میشود؛ به خصوص که الآن فضای مجازی کار را برای شاعران راحت کرده است. ولی حضور در این محافل ادبی شاخص و برجسته، کمک میکند که شعر شما دیده شود و شاعران و اساتید با شعر شما آشنا شوند. خود من به واسطه حضور در یکی از همین کنگرهها بود که برای اولینبار به دیدار دعوت شدم. سال ۸۴ کنگره دفاع مقدس در طلاییه برگزار میشد. ما شعر خواندیم، بعد من و عباس محمدی با هم بیرون آمدیم تا خاک مقدس طلاییه را زیارت کنیم. آقای عباس براتیپور که خدا رحمتش کند، آن سالها جزو تصمیمگیرندگان دیدار بودند. ایشان ما را دیدند بعد از سلام و علیک گفتند شما دو نفر تا حالا به دیدار دعوت شدهاید؟ گفتیم نه. گفتند پس امسال دیدار دعوت هستید. همین دیدار در حاشیه کنگره دفاع مقدس باعث شد که ما سال ۸۴ در اتاق کوچکی که دیدار در آن برگزار میشد، حضور داشته باشیم و برای اولینبار محضر رهبری را درک کنیم. به همین خاطر من ظهور و بروز به اندازه را تأیید و تأکید میکنم و امیدوارم شاعران جوان با تقویت شعرشان بتوانند در این دیدار شریف و دوستداشتنی و صمیمی حضور داشته باشند.
پیش از این در قالب همین پرونده گفتگویی با حجت الاسلام جواد محمدزمانی و شهاب مهری داشتیم که مشروح آن در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «مطالبات رهبرانقلاب در حوزه شعر توسط مسئولین محقق نشده است»
* «شعر خانوادهمحور موجب رضایت مقام معظم رهبری است»
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدحسین دانایی، خواهرزاده زندهیادان شمس و جلال آل احمد در یادداشتی نسبت به روشن نبودن تکلیف خانه پدری آل احمد و طولانی شدن این پروژه زیر سایه سکوت مسئولان انتقاد کرد.
یادداشت او که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به این شرح است:
مرگ تدریجی مواریثِ فرهنگی
(نقد عملکرد وزارت میراث فرهنگی و توابعش، از جمله درباره مرمت خانه پدری آلاحمدها)
لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ
(آیة 2، سوره الصف)
خانه تاریخی آیتالله حاج سید احمد طالقانی (پدر جلال و شمس آل احمد) واقع در محله پاچنار تهران، در سال 1383 در فهرست آثار ملی ثبت شد و در سال 1385 برای مرمت و بازسازی در اختیار وزارت میراث فرهنگی قرار گرفت. وزارتخانه مزبور هم 15 سال بعد، یعنی در تاریخ 28/2/1400، این خانه را به سرمایهگذار منتخب خودش واگذار کرد تا عملیات مرمت را انجام دهد و کار تا تاریخ 28/2/1401 به پایان برسد.
از طرف دیگر، چون این پروژه پس از 18 سال به نتیجهای نرسیده بود، لذا در اسفند 1402 موضوع در شورای اسلامی شهر تهران مطرح و تصویب شد که این پروژه با حمایت شهرداری تهران احیا شود و در پاییز 1403 به بهرهبرداری برسد، اما آنچه پس از 18 سال در دست است، تنها سکوت است و بیخبری و این پرسش مقدر که: برادران و خواهران محترم! چرا چیزی را میگویید که بدان عمل نمیکنید؟
قبل از ورود به بحث اصلی، باید به این پرسش پاسخ بدهیم که چرا بناهای تاریخی مهماند و چرا باید آنها را مرمت و بازسازی کنیم؟ زیرا:
*بناهای تاریخی نمایانگر ریشههای ما هستند و نشان میدهند که چه کسانی بودهایم، چگونه میزیستهایم، و از چه مسیری به امروز رسیدهایم. بدون برخورداری ازین حافظه، دچار گسست فرهنگی خواهیم شد و نسلهای بعدی هم بیریشه خواهند ماند.
* بازدید از یک بنای تاریخی، بیشتر از خواندن دهها صفحه کتاب مؤثر و ارزشمند است و کودکان و نوجوانان با لمس واقعی تاریخ، بهتر یاد میگیرند و عمیقتر احساس هویت میکنند.
* بسیاری از بناهای تاریخی شاهکارهای معماریاند و با بیتوجهی و تخریب آنها، بخش مهمی از گنجینة هنری و خلاقیت بشری از دست خواهد رفت.
* بناهای تاریخی جاذبههای مهم گردشگریاند و موجب جذب توریست، ایجاد شغل و درآمدزایی میشوند.
پرسش بعدی این است که چرا با وجود مزایای مزبور، موضوع مرمت و بازسازی بناهای تاریخی در کشور خودمان دچار چالشهای مداوم و ظاهراً لاینحل است؟
مهمترین چالشها درین راستا عبارتند از: ضعف آموزش عمومی، بیتوجهی فرهنگی، وجود تعارض بین نهادهای مسئول، کمبود منابع مالی، فقدان تخصص و آگاهیهای کارشناسی و سرانجام، گرفتارشدن در دام مرمتهای غیرعلمی و غیراصولی.
متخصصان این حوزه معتقدند که راهکارهای فایق آمدن برین چالشها عبارتند از:
1) آموزش همگانی و ارتقای سطح فرهنگ عمومی،
2) تربیت مرمتگر متخصص و متعهد،
3) جلب و افزایش مشارکت بخش خصوصی، البته همراه با نظارت دقیق و کافی، ولی نه مزاحم و خفهکننده،
4) تدوین قوانین مناسب و اجرای متعهدانه آنها برای حفاظت واقعی از مواریث فرهنگی و تاریخی.
حال ببینیم درین رابطه چه کردهایم و به چه نتایجی رسیدهایم؟
سرپرست معاونت پژوهشی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری ایران از وجود بحران در مرمت آثار تاریخی سخن گفته و به¬صراحت از حضور “دلالان” یاد کرده است و واگذاری پروژههای مرمتی به “پیمانکاران فاقد صلاحیت علمی”. یکی از مرمتگران بناهای تاریخی هم از فرایندهای معیوب در واگذاری پروژههای مرمتی گفته است: وقتی که مرمت آثار تاریخی به رقابت بر سر کمترین رقم مناقصهها ختم میشود، نتیجه چیزی جز تخریب تدریجی هویت معماری ایران نخواهد بود!
اخبار ناگوار تازهای هم که از سوی خودِ وزارتخانه مربوطه شنیده میشوند، بیاعتنایی به تذکرات و راهکارهای علمی و دلسوزانه است و متقابلاً رفتن به دنبال نگاهی سطحی و سوداگرانه، یعنی اجاره دادن فضای بناهای تاریخی با عنوانهای فریبندهای مانند “نمایشگاه صنایع دستی”، یعنی عملاً نقض هویت اصلی بناها و ساختن بازاری برای فروش کالاهایی کاملاً بیربط، همراه با نصب سازههای فلزی، یا چادرهای برزنتی با انبوه بنرها و تابلوها و تخریب منظر بناهای تاریخی.
و اما برگردیم به موضوع مرمت خانه پدری جلال و شمس آلاحمد که قرار بود سه سال پیش به پایان برسد، ولی هنوز دست ما کوتاه است و خرما بر نخیل! به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، مسئول مرمت و احیای خانه پدری آلاحمدها درباره علل تأخیر در اجرای پروژه، ضمن اشاره به مشکلات اداری، همچون اخذ تأییدیهها و دستاندازیهای اداری، گفته است: قرارداد ما برای سال 1399 بود و تأخیرهای لحاظ شده تأثیری در هزینههای ما که اکنون 400 برابر بیشتر شده نداشت. هر روز هم با چالش جدیدی روبرو میشویم.
وی در ادامه ضمن اشاره به عدم دریافت وام برای عملیات ترمیم، گفته است: صندوق احیا هر روز سنگی تازه جلوی پایمان میاندازد. یک روز صورتوضعیت را بهانه میکند و یک روز ریز متر میخواهد. یک روز میگویند دریافت وام ربطی به صورتوضعیت ندارد و یک روز دیگر چیز دیگری میگوید. گویی کارشناسان صندوق بهرهبرداری و احیای خانهها و بناهای تاریخی، سلیقهای عمل میکنند و استانداردی در این خصوص وجود ندارد!
بدون تردید، ادامه این روند نتیجهای نخواهد داشت جز “مرگ تدریجی” میراث تاریخی و فرهنگی کشورمان.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، معمولاً این نویسندهها بودند که در سالهای پس از پیروزی انقلاب دست به قلم شده و سفرنامههایی از سفر حج خود را وارد حوزه ادبیات کردهاند، اما در این بین شاعرانی خوش ذوق نیز دست به قلم شده و تلاش کردهاند با لحن و بیان شاعرانه و با استفاده از روح لطیفی که شاعر از آن بهرهمند است، به روایت خود از منتهای عالم بپردازند.
یکی از این سفرنامهها، سفرنامه «سنگ در سرزمین آینهها» نوشته آرش شفاعی است. آرش شفاعی اگرچه بیشتر با شعر و شاعریاش در دنیای ادبیات شناخته شده است، از قضا واسطه باز شدن پایش به خانه خدا نیز همین شعر و شاعری بوده است، شفاعی در سال 83 شعری با مطلع «خلق چرخیدند چرخیدند تا کامل شدند» را برای کنگره سراسری شعر حج ارسال میکند که مقام نخست بخش شعر کهن را برای او به ارمغان میآورد و جایزه این بخش نیز سفر حج تمتع بوده است.
اما شفاعی در کنار شعر و شاعری یک روزنامهنگار است، او در این سفرنامه تلاش کرده با زبانی ساده و قابل فهم تأملات و خاطرات این سفر را در لحظه ثبت کند. او خود در مقدمه اشاره میکند که به دنبال نوشتن سفرنامه نبوده، بلکه بیشتر سعی کرده آنچه در لحظه حس میکند به قلم بیاورد.
در بخشی از این سفرنامه میخوانیم:
قبیله قبله
آیا «قبله» فقط یک جهت است، یک نمود؟ یک نماد؟ یک اشاره؟ یک شعار؟ از کعبه و رازها و اسرارش، در حد و حدودی که فرصتش بود، گفتیم و دانستیم که باید جایگاه و تأثیرات کعبه را فراتر از متر و معیارهای مادی دید و دانست که در پشت این سنگ و پارچه اسرار شگفتانگیزی نهفته است که علم مادی و محدود به مکان و زمان در واکاوی و درک آن به جایی نمیرسد.
کعبه جایگاه طاهری است که خدا آن را برای پرستش انتخاب کرد و برای ساختن آن نیز انسانی طاهر را، که از دودمان شرک و کفر بریده و در عصیانی شعورمند و آگاهانه بتهای شمشیرش را به تبر ایمان و باورش در هم کوفته بود، به خلیلی خود برگزید؛ هم خانه انتخاب خدا بود و هم خانه ساز.
کعبه نماد یکتاپرستی است، اما فقط در زبان اشارات و استعارات معنا نمییابد خود دفتری است ناگشوده از هزاران هزار رمز و سرّ و دلیل؛ دلیل راه است و دلیل بسیاری از چراهای پاسخ نیافته.
کعبه هم علامت است و هم علت. علاوه بر جنبه نمادین و خاصیت جهتیابی آن برای هر گمگشتهای که در پیچ و خم «صراطها» در پی صراطالمستقیم است خود معناهای مکتوم دارد که جز علمالاسرار الهی به آن راهی ندارد.
برای قبله شدن، مهمتر از هر چیز همان راز و اسرار نگفته و نهفته باید در یک مکان باشد. آن مکان، باید به تمامی شرایط و ویژگیهایی داشته باشد تا لیاقت راهنمای صراطالمستقیم شدن را دارا باشد شاید طهارت ازلی و دور بودن از شائبههای شرک و اتصال به سلسله پاکیزه نبوت و برآمدن به دست خاصان تنها جزئی از رازهای یک قبله باشد؛ در وجود قبله باید علتها، چراها و چیستیهای دیگری نیز باشد که علم انسانی به آن مرزها راه نمییابد. راز قبله چون سرّالقدر و علمالحروف قرآن در سینه بقیه السلفانبیا و اولیای الهی، حضرت قائم آل محمد(ص) است و شاید در زمان ظهور حضرتش گوشهای از رازها و اسرار قبله بر اهل زمین مکشوف شود؛ آن روزی که صفحههای ناگشوده علم آسمان و زمین به انگشت سحرآفرین علمالامام(ع) گشوده شود و مردمان به حکمتهایی دست یابند که در صندوق اندک جای دانش آنان نمیگنجید.
به هر روی آنچه ما میدانیم این است که قبله معنادهنده و کاملکننده عمل مسلمان است نیت است در صورتی کاملاً نمادین و معنادار.
مسلمان اگر حتی نیت عبادت کند و عمل خود را نیز خالص کند. در صورتی که در مدار جهتگیری رسول الله(ص) قرار نگیرد و درست در جهتی که او و خدایش خواستهاند قرار نگرفته باشد، ناقصالعمل است و عبادتش به پشیزی نمیارزد، قبله هم جهت میدهد هم معنا؛ تویی که در مسیر و مدار قبله ایستادهای عمل خود را از جهتگیریهای مادی و شخصی خالص میکنی نه به شرق روی میآوری و نه به غرب طاهر و پاکیزه روی بر آستانه صاحب صراطالمستقیم میکنی.
مکان قبله، چه کعبه و چه مسجدالاقصی، هر دو پایگاههای تاریخی استقرار توحید و شاهد تلاش، عرقریزی، خون دل خوردن و شهادت انبیای الهی بوده است و بر خاک پاک این دو مکان شریف، که دو عمود استواری هستند که خیمه تاریخ بشر بر استواری آنان فراز شده است، بهترین بندگان خدا با دهانهایی طاهر از هر چه زیاد او خلق را به سوی خالق خواندهاند و شعار توحید و بندگی در خشت خشت آن رسوخ کرده است و علاوه بر اینکه اساس این دو جایگاه شریف بر طهارت از شرک بنا شده است در طول تاریخ نیز، شاهد کشمکش دائمی میان جبهه کفر و توحید شیطان و الله و اهورا و اهریمن بوده است.
مسجد«ذوقبلتین» پیش از آنکه یک مکان تاریخی و نشانگر و یادبود یک رویداد مهم تاریخ اسلام باشد، صورت همیشه پایداری است بر این سؤال لجوج که در ذهن خداپرستان موج میزند قبله چیست؟ و چرا اگر نباشد انگاری هیچ چیز نبوده است؟
بر پلههای مسجد که بالا میروی و به داخل آن وارد میشوی و در دو سوی آن و در تقابلی معنادار، روبه روی هم، دو قبله را میبینی که یادآور رویداد تاریخی تغییر قبله به دستور حضرت حق از مسجد الاقصی به مسجدالحرام است، برای چندی به ذهنت میرسد که آیا این دو قبله رو در روی هم ایستادهاند؟
خوب که مینگری میبینی این تقابل بر خلاف دیالکتیکهای مادی معروف و مشهور «ضد» هم نیست، برای کاستن از تأثیر یکدیگر نیست، این نیامده است تا آن را خنثی کند، مانند همه دوتاییهای دنیا تعادل در اینجا به معنای آن نیست که «الف» آن قدر رشد بیابد تا «ب» کم شود. تأثیرهای اسیدی و بازی ندارند که هر چه از این یکی کم شود بر آن یکی افزوده شود و بالعکس. این روبه روی هم ایستادن به معنای آن نیست که این یکی در برابر آن یکی قد بکشد و بگوید من آمدهام تا تو بروی اینجا تقابلی در کار نیست اینجا تکامل است. مسجدالحرام و مسجدالاقصی دو قبلهاند و هر دو معراجگاه رسول و دو مکانی در چشم و دل اهل توحید مکانتی استوار و بیمانند دارند و هیچ چیز و هیچ مکانی به جایگاه و پایگاه والایشان نمیرسند. هر دو یادآوران بهشت مینوی الهی و مورد توجه و عشق فرشتگان و فرشته خویان تاریخ هر دو جهتی به سوی حق و حقطلبی و هر دو شهادتگاه بهترینهای امت به توحید و نبوت و ولایت.
پیامبر معراج رمزآلود باشکوه و ملکوتی خود را از این یکی آغاز کرد و از آن یک به دروازههای عرش الهی صعود کرد و فرزند او نیز که منتقم خون همه شهدای راه حق است می آید تا انتقام خون زکریا تا حسین را از مسجدالحرام آغاز کند و با نماز معنوی و تاریخی در مسجدالاقصی پیروزی مستضعفان را بر مستکبران، در چارسوی عالم فریاد کند در مسجد ذوقبلتین بر مظلومیت قبله اول خون میشوی و از چشم دل میچکی…»
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «هزار سال شعر فارسی» که اواسط دهه ۱۳۶۰ به کوشش جعفر ابراهیمی(شاهد)، احمدرضا احمدی، اسدالله شعبانی و سیروس طاهباز تدوین و منتشر شده بود، پس از حدود ۴۰ سال توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازنشر شد.
هزار سال شعر فارسی در چاپ هشتم خود با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه به بازار نشر آمده است. این کتاب در چاپهای قبلی خود ۷۰ هزار نسخه فروش داشته است. این کتاب با هدف آشناسازی کودکان و نوجوانان با تاریخ و پیشینه شعر و ادبیات فارسی تدوین و منتشر شده است و به همین دلیل زبان و نثر کتاب، مناسب با این رده سنی نوشته است.
در مقدمه کتاب نوشته شده است؛
خواندن بعضی از آثار گذشتگان مشکل است. این آثار واژهها و تعبیرات دور از ذهن و دانش امروزی دارند. اما کم نیستند آثاری که خواندن و فهمشان نهتنها بیهیچ اشکالی میسر است، بلکه هنوز هم سرشار از حس و زیباییاند و دل خواننده را به لرزه میافکنند. در طول این هزار و صد سال، هزارها شاعر در این منطقهی جغرافیایی زیستهاند و به این زبان شعر سرودهاند. بسیاری از آثار آنان امروزه به صورت کتاب چاپ شده است و بسیاری دیگر هنوز به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای گوشه و کنار جهان پراکندهاند.
نویسنده در ادامه به ضرورت تدوین چنین گزیدهشعرهایی اشاره کرده و ادامه داده است؛
عمر یک انسان عادی، به خصوص نوجوان امروزی، کافی برای خواندن و شناختن همهی این آثار نیست. ضرورتی نیز در این کار نیست، چرا که همهی این آثار ارزش خواندن و به چاپ رسیدن را ندارند، اما بسیاری از آثار به دلیل استواری فکر و والایی احساس، امروزه روز هم قابل ارزشاند و خواندن آنها نهتنها لذتبخش است، ضروری نیز هست و از همین روست که از دیرباز مجموعههای مختلفی از آثار منتخب گذشتگان تهیه شده است و میشود. مجموعهی ما هم یکی از این مجموعههاست با این تفاوت که در آن نه ذوق و سلیقه و انتخاب یک نفر، بل چهار نفر دخالت داشته است که از این میان سه تن، خود شاعرند.
رودکی، شهید بلخی، کسائی مروزی، رابعه قزداری، فردوسی، ابوسعید ابوالخیر از قرن چهارم؛ فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، ناصر خسرو، قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان، ازرقی هروی، خیام، سنایی، قوامی رازی و باباطاهر عریان از قرن پنجم؛ انوری، جمالالدین اصفهانی، ظهیر فاریابی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری و عبدالواسع جَبَلی از قرن ششم؛ مولوی بلخی، سعدی شیرازی، بابا افضل کاشانی، عراقی و اوحدی مراغهای از قرن هفتم؛ حافظ شیرازی، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی و ابنیمین فریومدی از قرن هشتم؛ جامی و بابافغانی شیرازی از قرن نهم؛ وحشی بافقی، محتشم کاشانی و عرفی شیرازی از قرن دهم؛ طالب آملی، کلیم کاشانی و صائب تبریزی از قرن یازدهم؛ حزین لاهیجی و هاتف اصفهانی از قرن دوازدهم؛ قاآنی شیرازی، فروغی بسطامی و یغمای جندقی از قرن سیزدهم؛ و ایرج میرزا، عارف قزوینی، فرخی یزدی، پروین اعتصامی، محمدتقی بهار، دهخدا، نیما یوشیج و شهریار از قرن چهاردم شاعرانی هستند که در این کتاب به کودکان و نوجوانان معرفی شده و درباره هرکدام از آنها توضیحاتی مختصر ارائه شده است.
کتاب «هزار سال شعر فارسی» در ۴۰۷ صفحه و با قیمت ۲۵۰ هزار تومان برای رده سنی مثبت ۱۵ سال منتشر شده است.